۱۲ پاسخ

دختر بزرگه من ۱۳ سالشه هنوز پریود نشده ولی همه چیزو میدونه ازش حتی یبار یه پد دادم بهش گفتم بذار یه شب تا صبح.الانم بخواییم بریم خونه مادرم یا مادرشوهرم بمونیم یا مسافرت میگه نواربهداشتی بردار حالا برا احتیاط
اولین بارم که پریود شد انشاا... به شوهرم حتما میگم که در جریان باشه

منکه خجالتی نداشتم حتی بابام با اینکه ۷۰وخوردی سن داره خیلی مدرنه حوله گرم میزاشت رو شکمم
چربم میکرد من خیلی با پدرم راحتم دختر ندارم اما اگه خدا بهم داد همینجوری بزرگش میکنم که با پدرش رفیق بشه

خخخخخخ

شما کجایی چقد ما عقب اوفتاده بودیم من اولین بار نوار بهداشتی و که ی سمتش چسب داره چسبوندم بعد درآوردن حلاک شدم 🤣🤣🤣🤣🤣اخخخخخ یادم اوفتاد

اون موقع همه همین بودن درصد کمی شاید بودن که خجالت نمیکشیدن
الان دیگه عادی شده
من اگه دخترم پریود بشه خودم به باباش میگم الان پریوده حوصله نداره یا درد داره اذیتش نکن . نه این که خود دخترم بخواد هر دفعه بگه پریودم.

والا الان مامانایی ک نطر دادن همه بچه هاشون تا۲ سال داشتن. حالا کووو تا ۱۳ یا۱۴ سالگی🤣🤣 خب معلومه ک در آینده درک و فهم بالاتر میره‌ .این چیزا عادی میشه. شاید تا اون سال های آینده پسرامونم پریود شدن والا😂😂😂

من هیچکس باهام حرف نزده بود اصلا نمیدونستم چیه بار اول فکر کردم مریضی بدی گرفتم دارم میمیرم صبح تاظهز تو اتاق گریه کردم ظهر طاقت نیاوردم رفتم تو بغل مامانم جریان رو گفتم دیگه برام توضیح داد انگار یه کوه از رو شونم برداشتن کاش از قبل یکی باهام حرف زده بود

اره ما هم جلوی بابام تا حدی خجالت میکشیدیم ولی ن ب این شدت
اما اگ دختر دار شم نمیذارم خجالت بکشه
حالا ن اینکه هر دقیقه بخواد بلند بگه پریود شدم 😂

اون موقع خیلی فرق میکرد برامون ممنوعه بود و خجالت آور الان اوضاع فرق کرده بنظرم خیلی بهتره که پدر هم بدونه و تو این چند روز همه هوای دختر خونه رو داشته باشن

باید همه اهل خانه بدونن که دختر تو این هفت رپز بدترین روزای ماه رو طی میکنه اون قدیما بود که تو ماه رمضون یواشکی ناهار میخوردیم یا تا افطار لب به چیزی نمیزدیم که مثلا کسی نفهمه والا از روزه دارها هم روزه دار تر بودیم تازه با کلی درد

کاملا عادی رفتار میکنم
که با پدرش احساس راحتی کنه
شاید اصلا یک روز من خونه نبودم پریود شد
به نوار بهداشتی با یک قرص یا جوشانده احتیاج داشت باید بتونه با پدرش در میون بزارع دیگ

کاملا عادی رفتار میکنم ک ۴ تامون درجریان باشیم😂

سوال های مرتبط

مامان نی نی مامان نی نی ۱۳ ماهگی
پارسال همین ساعت ها بود که برای خودم سوپ درست کرده بودم و آناناس و آب و خوراکی جمع کرده بودم آخرین تایمی که می‌تونستم برم برای زایمان طبیعی دو روز دیگه بود ولی الان یه مقدار درد می‌گرفت ول میکرد که تایم که گرفتم هر پنج دقیقه یکبار بود تقریبا
ولی دردم خیلی قابل تحمل بود
به شوهرم گفتم درسته دردش بچه بازی است اما تایماش خیلی نزدیک بهم است یه سر بریم بیمارستان معاینه بشم فوقش بر میگردیم در کل هم نمی‌خواستم به مامانم بگم که میرم میخواستم هروقت زایمان کردم زنگ بزنم و خبر بدم
ولی رفتن همانا و معاینه همانا و پاره شدن کیسه آب همانا
و موندگار شدیم
صبح ساعت تقریبا ۷ و نیم بود که زایمان کردم

اون دفتری هم که دستمه نکاتی که تو کلاسا گفته بودن نوشته بودم به خیال اینکه میتونم بخونم اون موقع
که بعدها یادم اومد یکی از ورزش هایی که تو دفترم نوشت بودم دقیقا مشکلی بود که سر زایمان بهش برخوردم و اگه ماما همراهم بهم اون ورزشها رو میداد شاید کمکی میکرد ...


ولی در کل مشکلات من از بعد زایمان شروع شد🤧🤧
مامان شکر پنیر مامان شکر پنیر ۱ سالگی
https://t.me/babyfood_momybahare


امشب تو استوری های الهه آقایی یه مطلبی رو دیدم که چون خودم تجربه داشتم گفتم براتون بگم …
در مورد حرف زدن بچه ها … اینکه داستانی رو بعد از ما تعریف کنند یا اکر جایی رفتیم حسشون رو بکند و از همه مهم تر اگر مورد آزار قرار گرفتند بیان و بگن …

دختر من یکساله است من از همون ماه اول چون تنها بودم تو بزرگ کردن دخترم براش حرف می‌زدم می‌بردمش جلو پنجره و هر چیزی که می‌دیدم رو تعریف می‌کردم داستان و کتاب زیاد براش می‌خوندم و هر چیزی رو با آهنگ براش تعریف می‌کردم و موقع حمام و تعویض پوشک هی می‌گفتم اعضای مختلف بدنش رو و وسایل آشپز خانه و خانه مثل ماشین ظرف شویی یا کابینت یا هود و … رو براش تعریف می‌کردم که چیه و چه کار بردی داره …

اگر کودک شما در بیان احساسات خودش در بیام آزاری که دیده یا در بیان چیزی که می‌بینه حس می‌کنید ضعیفه از همین فردا براش این شیوه رو پیاده کنید خیلی جواب می‌ده …

برای بچه های زیر ۲ سال سعی کنید خیلی چیز ها رو با آهنگ بگید تاثیر بیشتری داره

#تجربه
مامان دردونه مامان دردونه ۱۶ ماهگی
برای مامان باردار
من زمان بارداری بابت یه سری چیزاخیلی غصه خوردم خیلی گریه کردم‌حرص خوردم به خودم استرس دادم الان همه اش تموم شده ولی مسلمااگه با حال خوب و استرس کمتر طی میکردم این دوران رو میتونستم راحت ترباشم و به بچه توی شکمم سخت نمیگذشت
من ناراحت بودم که بچم قراره تیرماهی بشه‌ به دلایلی ولی الان میگم اون هرطور باشه من عاشقشم
میخواستم طبیعی زایمان کنم ولی بچه هفته ۲۸ چرخید و به پا شد و سزارین شدم. اومدن کمکم و تموم شد
ناراحت بودم که با اون حالم قوم شوهر میخوان بیان دیدنی روز بعد زایمان، بابتش گریه میکردم چون نمیتونستم بگم نیاین، دو هفته بعد اومدن، تموم شد ولی راحتم باید میگفتم که نیاین.چاره داشت
بابت اینکه بچم به خودم نره و به خانواده شوهر بره گریه میکردم ولی پسرم شبیه خودم شدولی هرچی باشه اون پسر منه و عاشقمش
از هفته ۳۴ وزنگیری بچه کم شدخودمو خیلی سرزنش کردم و گریه کردم از اینکه تو سونویا بعدش میگفتن بچه ات ریزه درشت نیست خیلی ناراحت میشدم و غصه میخوردم ولی الان پسرم یه سالش شده و صحیح و سالمه به لطف خدا‌.
از فکر اینکه یه سری خرافه ها و حرفهای علط بخوان یادش بدن تو بارداری از غصه دق میکردم یه روزایی. ولی الان میگم من مادر چیکارم؟ منم که متر و معیار پسرم میشم برای باور درست و علط
اگه بارداری بدون:
نگرانی هات مسخره نیستن ولی همشون اتفاق نمیفتن و ببشترشون به خاطر اون حجم از هورمونیه که تو بدنته
بدون همونطور که بچه ات داره بزرگ میشه و آماده تولد میشه درون توهم یه مادر قوی داره بزرگ میشه تا به دنیا بیاد
بدون بچت هرچی باشه آخرین عشق واقعی تو و تو اولین عشق واقعی اونی. به این عشق و پیوند عمیق ایمان داشته باش
قوی باش این روزها میگذره و توبه قدرت نیازخواهی داشت
مامان دردونه مامان دردونه ۱۶ ماهگی
نکته جالب درباره بارداری
دیروز یه پادکست گوش میدادم.
میگفت تو دوران بارداری بدن مادر و فرزند با هم ارتباط پیوستا ای داره. طوری که حالات جسمی و روحی مادر روی فریند اثر میذاره (تا اینجا رو همه میدونستیم)
ولی ایک ارتباط اینطوری نیست که مثلا اگه مادر غمگین بود جنین هم غمگین بشه یا اگه مادر عصبانی بود جنین هم عصبانی بشه‌. یا اگه مادر یه درد جسمی داشت همون درد رو بچه حس کنه. این ارتباط به این صورته که در اون لحظه جنین در حال تشکیل یا تکامل هر عصوی باشه این عضو دچار نوعی اختلال میشه‌. حالا تو هر مرحله ای که هست همون مرحله مختل میشه‌
برای خودم بنظرم درست بود. چون رشد پسرم از همون اوایل جلوتر از هفته اش بود. حتی تاریخ زایمان دو هفته جلوتر افتاده بود ولی از ماه هفت به بعد من به شدت استرس داشتم و اغلب در حال گریه بودم. از اون ماه به بعد وزن گیریش دچار اختلال شد و برای سونو که رفتیم رشد دستگاه گوارشش از سنش دو یا سه هفته عقب افتاد‌. و طوری که اوایل و اواسط بارداری داشت پیش میرفت پیش بینی میشد حدو ۳ونیم حتی ۴ کیلو با دنیا بیاد ولی با وزن ۳و ۹۰ کرم به دنیا اومد.
نمیگم که خودتو سرزنش کنین. خودمم سعی میکنم شرایط خودمو درک کنم و خودمو سرزنش نکنم. مهم اینه که بچه ام الان یک سالشه و صحیح و سالمه‌. ولی اگه باردارین یا بارداری رو اطرافتون دارین به هر نحوی شده کمکش کنین آرامش دوران بارداریش رو داشته باشه.
مامان شاهان مامان شاهان ۱۶ ماهگی