بعضی وقتا حالم خیلی بده ب ای فک میکنم ک قراره تا آخر عمرم ایقد فاصله بین منو مامانم باشه داغون میشم دوسالو نیمه ازدواج کردم ولی هنوز برام عادی نشده هفته ای یبار هم ک شده بخاطر ای دوری گریه کردم البته الان ک بچه دارم هفته ای یباره قبلا هر روز خیلی سخته همه خانواده دور هم جمع میشن ولی من نیستم با کسی هم درد و دل کنم خالی نمیشم اگه هم ب مامانم بگم اونم اونجا برام گریه میکنه

هی پس من چی بگم که ۱۵ساله به قبر مادرم زل میزنم خودمو۲۳سالمه توخونه وتنها بدون کمکی یهنی حتی شوهرمم نیست وچقدر حسرت میخورم وقتی جمع خواهرا ومدار رو میبینم هی خدات رو شکر کن که حداقل عزیزی داری که دلت براس تنگ بشه

خداروشکر که مامانه خوبی داری که حداقل دلت واسشون تنگ میشه اونجا شده خونه امنت من که دیگه دارم از دست مامانمو کاراشو حرفاش دق میکنم خیلی دلمو شکونده خیلی زیااااااد

والا من خونم با خونه بابام یه کوچه فاصله ست نهایت هفته ی یه بار یا دوبار برم خونشون هیچکس هم باور نمیکنه مخصوصا مادرشوهر 😂

ای جاان خیلی سخته ولی عزیزم خودت رو اروم کن کنار شوهرت بچت قرار نیس ک تا اخرعمر کنار اونا باشیم اونموقه باید ازدواج نمیکردی تصویری حرف بزن سعی کن ماهی ی بار دو سه روز بری بمونی خدارو بخاطر تن سالمشون شکر کن

تو یه شهر نیستید؟؟؟
بچه و شوهرت دو تا نعمت بزرگ کنارت هستن
خداروشکر کن

عزیزدلم واقعا َسخته اما خداروشکر کن که حداقل هستن
خدا عزیزانت و همیشه برات حفظ کنه
من مادر و برادرم دوساله فوت شدن دارم پاره میشم روزی نیست که حسرت نخورم و گریه نکنم
کلا اهل رفیق بازی و ایناهم نیستم واقعا دهنم سرویس شده

منم همینم