نمیدونم دقیقا مشکل چیه روزی هزار بار بابت دخترم خداروشکر میکنم... ولی مثل قبل بارداری حس خوشحالی و آرامش ندارم 😞 با شوهرم یه جور دیگه شدیم... انگار سال ها از هم دور بودیم و حس معذب بودن داریم... حتی وقتی بهم نگاه میکنه دیگه اون حس دوست داشتن نیست تو نگاهش... سر یه چیزایی از دست هم عصبانی میشیم ک قبلا اصلا نمی‌شدیم... قبلا هم همین اندازه خسته میشد ولی من پیشش میرفتم جون می‌گرفت... الان یه صحبت ساده هم باهاش بخوام بکنم تند حرف میزنه باهام... قبلا بیرون بودیم هرررچیزی میخواستم هرجا بودیم میگفت چشم الان میگیرم واست... الان هزار جور بهانه میاره ک طول میکشه و دوره و فلان آخرم میگم نمیخوام با منت می‌خره... مدام عصبانیه... اصلا اینجوری نبود... انگار میل جنسی‌ش از بین رفته اصلا هیچ علاقه ای نشون نمیده... ماهی ی بار شااااااید رابطه داشته باشیم... قبلا یه تایمی پیدا می‌کرد بین مشغله هاش واسه خودمون الان فقط کار کار کار، خونه هم ک هست میگه خستم می‌خوابه یا با دخترم یکم بازی میکنه... پیش مشاور هم نمیاد میگه حرفشون رو قبول ندارم... من عاشق مهربونی و توجه کردن‌اش شده بودم از اول... الان داره با رفتاراش نا امیدم میکنه ازش دلسرد شدم... بدم میاد از این وضعیت 😭دلم واسه دخترم میسوزه ک مامان و باباش اینجورین... زن مگه چی میخواد جز محبت و توجه بی منت؟ چیکار کنم به نظرتون؟ خیلی ناراحتم... 😢 وقتی اون تلاشی نمیکنه من چیکار کنم تنهایی ک اونم یه تکونی بخوره؟

۶ پاسخ

تو منی یا من توام🥲

خب اول تو رفتارتو ۱۸۰ درجه تغیر بده
تو بیشتر محبت کن
خاسته هاتو بدون خجالت رک بگو بهش
بگو توجهتو میخام فلان میخام فلان

شوهر من وقتی سردی کنه رک رو در رو میگم خاسته هامو میگم بعد خوب میشه

عزیزم تو پیش قدم شو برای رابطه نیازتو بگو باهاش حرف بزن نزار چیزی تو دلت بمونه تو محبت کن حرف بزنین بگو چی میخوای از چی بدت میاد چیا اذیتت میکنن فک کنم همه اینطوری میشن چون ماام مثل شما بودیم ولی درست شد 🥲 ایشالا برا توام درست میشه ❤️

ببین عزیزم ماهم تقریبا یسری مشکلات پیش اومد ولی ما دوتامون باهم رفتیم مشاوره
حالا شاید یچیز بگیم بدتر بشه بنظرم حالا ک شوهرت نمیاد اول تو برو مشاوره حرفات بزن اون بهتر راهنمایی میکنه

یه چیزیم هست میگن بعد تولد فرزند
مخصوصا سال اول تولد معمولا اینطور دوری ها میشه
ان شالله درست میشه
ولی مثلا دخترتو سعی کن شبا زودتر بخوابونی
بتونین یه شام دونفره بخورین یا بغل یا هرچیزی داشته باشین
کم کم بهتر میشه
چون زمان دونفره تون خیلی کم شده

میشه لایک کنی منم ببینم لطفا درد منم همینه سکوت کردم دیگه🥲💔

سوال های مرتبط

مامان دلین مامان دلین ۱۴ ماهگی
چند روزه متوجه شدیم عروس خالم پسرش ۲ ساله نشده ۴ ماهه بارداره
البته جسه و هیکل درشت داره از منم یه ۳ یا ۴ سالی کوچیکتره از وقتی همه فهمیدن مامانمو شوهرم میگن دختر توام بزرکتر شد یکی دیگه بیار تفاوت سنیشون کمتر باشه هردوتاشونو باهم بزرگ کن قبل به دنیااومدن دلین دلم میخواس ۴ تا بچه داشته باشم ولی اینقدر ک دلین اذیتم کرده هرکی بم میگه میگم همین یکی بسه شوهرم هر گلی میخواد بزنه به سره همین یکی بزنه هرچی داره و‌نداره برا دلین باشه دلم بچه دیگه میخواد چون بچم تنهاس وقتی از صب تا شب با منه باباش ک میاد خونه یه عالم‌ذوق میکنه بااینکه همش من باهاش بازی میکنم شعر میخونم یا مامان بابام میان خونمون کلی ذوق میکنه دست میزنه دلبری میکنه براشون ولی فکرشو ک میکنم دلم میخواد بشینم گریه کنم این مدت هم یکسره خونه مامانم بودم چون تنهایی نمیتونسم از پس دلین بربیام غیر از اون صدای جیغ دلینا میاد عصبی میشم باهمه بد حرف میزنم حتی از وقتی دلین به دنیااومده فاصله رابطه نزدیکی کردنم و حسیم به شوهرم خیلی بد شده حسی به شوهرم دیگه ندارم و حتی ازش بدم اومده بااینکه خیلی کمک حالم بوده تو این مدت خونه تکونی کرده برام هرکاری ک خوشحالم کرده انجام داده با اون خستگیش هرکار گفتم انجام داده از خودش و شکمش میزنه بخاطر من خیلی کارا کرده برا ارامشم ولی دست خودم نیس خیلی وقتا باهاش بد رفتاری کردم دلم براش میسوزه اما چیکا کنم هر دفه میاد سمتم خودمو با یه چی دیگه سرگرم میکنم یا میاد بغلم میکنه حس بد دارم بش جوری ک دلم میخواد خودمو از بغلش بکشم تا میبینه دلین خوابه میگه بیا بغلم من هی میگم خستم و واقعا هم خستم حوصله ندارم دلم میخواد تنها باشم بدون دلینو شوهرم
دلم میخواد برم تور برم سفر با دوستام