۲۰ پاسخ

همسرمنم کمک حال نیست اینکه توخانواده آموزش ندیدن والبته تایم کاریشم اجازه نمیده بی تاثیرنیست

والا شوهرمنم همینه ولی با این تفاوت که از صبح یکسره تا شب ساعت ۱۱ سرکاره حتی روز تعطیل عملا روزی یک ساعت میبینیمش

من از تو بدتر بودم‌ دوره ی خوشبخت ترین فرزند دنیارو گرفتم خیلی کمک کرد

بچه دوم که بیاد تازه احساس مسئولیت میکنه و کمکت میده

این دیک تن پرور هست خواهرم و شوهرش دو تاشون کارمندان ولی شوهرش تو همه کارها کمک میده

منم همینجوریه واسه همین اصلا دیگه بچه نمیخوام

شوهر من۸میره تا۲
یک چرت میزنه ساعت۳/۵میره تا۹
شبم جنازه س.روزای جمعه هم میگه روز تعطیله صبحش خوابه غروبش زود خودشو میرسونه باشگاه بیلیارد منم دارم دق میکنم از بی مسئولیتیش.هیچ وقت خدام پول نداره چون شریکن با داداش و باباش اصن این جزو امار نیس هرچی هم میگم ب دعوا ختم میشه اصن عقل نداره

تایم مدرسه بچه رو کجا میخوای بذاری؟

عزیزم باید قدم قدم از مردا کمک خواست، خیلی‌هاشون تو خونه مامانشون هیچ کاری نمیکردن، نباید بهشون دستور داد، مثبا باید بگی عزیزم خیلی الان به کمکت نیاز دارم، قربون دستت نیازه که آشغالا بره بیرون، یا ظرفا شسته بشه تا تو اینکار رو کنی منم برات شربت یا چای میای، باید نیازت رو مطرح کنی و خواسته ات رو بگی، فعلا خودمم دارم چند وقته اینکار رو میکنم، منم مثل شما از مهر میرم مدرسه سر کار، خیلی درکتون میکنم.

خواهر تنها نیستی
خل ترش شوهر منه خسته شدم از دستش میخوره می‌ره دستشویی می‌خوابه ،همین

شوهر من تا الان بیدار داره رب گوجه میپزه.😅بچه هام نگه میداره تازه.
عزیزم روز اول بد بارش آوردی خودت.قبا از بچه باید روش کار می‌کردی تو کارا خونه کمک بگیری حتما.تا عادت کنه.الان نمیشه دیگه.تهش میشه دعوا
صبور باش.خوپت و بچتو آزار نده.بدرک

مجردی هاش باید مادرش عادتش میداد،تو خونه بهش کاری نگفتن،الان اینطوری شده☹️

شوهر منم همینه

خوش به حالت ساعت ۲ میاد مال ما ۱۱ شب میاد جون نداره

دقیقا شوهر منم همینه

ماهم همینطوریم غصه نخور

واقعا وقتی ساعت دو میاد خونه یکم کمک کنه، مشکل من اینه که شوهرم اصلا خونه نیست همش درگیر کاره

داستان خونه ماام هست

واسه همونه که دیگه بچه نمیخام

غصه نخور همه همینن

سوال های مرتبط

مامان 👼🏻. مامان 👼🏻. ۱ سالگی
آقا یه چیزی بگم من کم کم زبونم داره باز میشه در برابر خانواده همسرم😅
قبلا هر کاری با بچم میکردن و هر چی میدادن من اصلا زبون نداشتم حرفی بزنم و از بچم دفاع کنم ولی یکی دوباره که جوابشونو میدم وقتی میبینم شوهرم هیچی نمیگه مجبورم خودم حرفی بزنم
مثلا دیروز خواستیم بریم اونجا یکم دیر رفتیم مادرشوهرم زنگ زد شاکی که کجایین چرا انقد دیر میایین گفتم وایسادم کارامو بکنم بعد گفت برادرشوهرم گفته که اینا انقد دیر میان که تا بچه بیداره نمیشه باهاش بازی کرد نیومدنشون بهتر از اومدنشونه منم گفتم حالا اگه میدونید که نیایم بعدم که رفتیم اونجا سرشو کرده تو گوشی و اهمیت به بچه نمیده منم گفتم چی شد مگه نمیخواستی بازی کنی خب پاشو باهاش بازی کن دیگه
یا مثلا پدرشوهر من همیشه سر پسرم داد میزنه وقتی کاری میکنه دیروز پسرم رفت تو حمام دست میزد به وسیله ها من رفتم به پسرم میگم مامان بیا بیرون اینجا جای بازی نیست اونو وایساده پشت سر من هی داد میزنه سر بچم که بیا بیرون منم بهش گفتم شما برید من خودم میارمش بیرون بعد دوباره میخواست شکلات بده به پسرم منم به پسرم گفتم باید از من اجازه بگیری مامان اگه من اجازه دادم میتونی بخوری الانم نمیتونی شکلات بخوری چون دندونات خراب میشن پسرمو بردم سرگرمش کردم
وقتی میبینم شوهرم هیچ حرفی نمیزنه مجبورم خودم از پسرم دفاع کنم و جواب بدم چون اینا هر کاری دوست دارن میکنن و کلا منو نادیده میگیرن فکر میکنن همه کاره پسر من هستن ولی دیگه باید بفهمن این بچه مادر داره قرار نیست هر کاری دلشون میخواد بکنن
پدرشوهرم خیلی سر پسرم داد میزنه دعواش میکنه وقتی کاره اشتباهی میکنه ده بار پشت سر هم بهش میگه پسر بد منم یه بار بهش گفتم اینجوری نگید تو ذهنش میمونه این حرف شما