آقا یه چیزی بگم من کم کم زبونم داره باز میشه در برابر خانواده همسرم😅
قبلا هر کاری با بچم میکردن و هر چی میدادن من اصلا زبون نداشتم حرفی بزنم و از بچم دفاع کنم ولی یکی دوباره که جوابشونو میدم وقتی میبینم شوهرم هیچی نمیگه مجبورم خودم حرفی بزنم
مثلا دیروز خواستیم بریم اونجا یکم دیر رفتیم مادرشوهرم زنگ زد شاکی که کجایین چرا انقد دیر میایین گفتم وایسادم کارامو بکنم بعد گفت برادرشوهرم گفته که اینا انقد دیر میان که تا بچه بیداره نمیشه باهاش بازی کرد نیومدنشون بهتر از اومدنشونه منم گفتم حالا اگه میدونید که نیایم بعدم که رفتیم اونجا سرشو کرده تو گوشی و اهمیت به بچه نمیده منم گفتم چی شد مگه نمیخواستی بازی کنی خب پاشو باهاش بازی کن دیگه
یا مثلا پدرشوهر من همیشه سر پسرم داد میزنه وقتی کاری میکنه دیروز پسرم رفت تو حمام دست میزد به وسیله ها من رفتم به پسرم میگم مامان بیا بیرون اینجا جای بازی نیست اونو وایساده پشت سر من هی داد میزنه سر بچم که بیا بیرون منم بهش گفتم شما برید من خودم میارمش بیرون بعد دوباره میخواست شکلات بده به پسرم منم به پسرم گفتم باید از من اجازه بگیری مامان اگه من اجازه دادم میتونی بخوری الانم نمیتونی شکلات بخوری چون دندونات خراب میشن پسرمو بردم سرگرمش کردم
وقتی میبینم شوهرم هیچ حرفی نمیزنه مجبورم خودم از پسرم دفاع کنم و جواب بدم چون اینا هر کاری دوست دارن میکنن و کلا منو نادیده میگیرن فکر میکنن همه کاره پسر من هستن ولی دیگه باید بفهمن این بچه مادر داره قرار نیست هر کاری دلشون میخواد بکنن
پدرشوهرم خیلی سر پسرم داد میزنه دعواش میکنه وقتی کاره اشتباهی میکنه ده بار پشت سر هم بهش میگه پسر بد منم یه بار بهش گفتم اینجوری نگید تو ذهنش میمونه این حرف شما

۱۵ پاسخ

خانواده شوهر❌ بلای جوووون✅

آفرین ایول بهت کاش منم بتونم دیگه در برابرشون سکوت نکنم

خوش اومدی عزیزم منم قبل پسرم لال کامل بودم در برابرشون اما الان فهمیدم که خدا زبونم بهم داده که از بچه م و خودم دفاع کنم

آفرین بهت دختررررر

چقد خوب ک جوابشونو میدی
منم خیلی خاهرشوهرام برادرشوهرام پدرشوهرم خیلی پسرمو دعوا میکنن جوریکه بچم بغض میکنه میاد بقلم قایم میشه ولی اصلا زبون ندارم ک چیزیشون بگم شوهرمم ک هیچ

آفرین بهت👏 شوهرا جرات ندارن حرف بزنن ما باید همه جا پشت بچه هامون باشیم
البته بده هم ما میشیما ولی چاره ای نیست

منم دیگه سکوت نمیکنم و این حقو شوهرم داد بهم😁گفت نذار اونجوری ک میخان رفتار کنن با بچه ات جواب بده با احترام حالیشون نشد عصبانی شو
منم ک شخصیت ارومی دارم ولی دیگه نمیذارم دخالت کنن

افرین واقعا کار خوبی میکنی
من اگه یکی بخواد سر پسرم داد بزنه حتما جلوش وایمیسم
شوهره خواهرشوهرم تا پسرم میومد با دخترش بازی کنه خب بلد نبود که یدفه موهای دخترشو میکشید اون ادم به گندگی چشمارو رو بچه 1سالو نیمه گشااااد میکرد با اخم نگا پسرم میکرد ! من گفتم لطفا به بچه من اینجوری نگا کن بچمو میترسونی

دقیقا مثل دختر من ، واسه اولین بار سه روز پیش با باباش رفت خونه مادر شوهرم ، تا اونجا بهش به شیشه نیم لیتری دوغ دادن ، یه نیم لیتری هم دلستر، من اگه بخوام بهش دلستر بدم ،از یه لیوان آب توش میکنم ،اصلا بابت بچه داریشون نمیتونم بهشون اعتماد کنم ، حالم بد میشه وقتی بهشون فکر میکنم ،

خیلی خوب میکنی.افرین
حتی اگر بدشون هم بیاد مشکل از خودشونه به نظرم به کارت ادامه بده.چون رفتارهای بدشون بعدا که بچرو بی تربیت میکنه میگن تقصیر مادره.پس بهتره دهنشون وببندی.
والا دختر من تا این سن رسیده کسی حق نداره بهش از گل نازک تر بگه.نه که لوسش کنما گفتم وقتی اشتباه کرد بگید خودم بهش تذکر میدم شما اجازه ندارید سرش داد بزنید یا هرچی
یبار خونه پد. شوهرم رفتع بود پاگرد دست به کف کفشا میزد .پدرشوهرم فک کرد من نیستم .یه داد کوچیک سرش زدنه اونقد عصبانی نشدم که از کج کردن قبافش بدم اومد.انگار چندشش شده.اومد دید هستم و قیافم ناراحته .گفت اخه داشت کثیف کاری میکرد.گفتم بنظرتون چند سالشه؟؟اگه اینچیزا حالیش میشد سن مستقل کرد بچه رو نمیزاشتن ۱۸سالگی.میگفتن بدوتولد.شما هم بهتره وقتی وسواسی نخوای منو بچم بیایم خونتون.داشتم جمع میکردم برگردم خونمون مادر شوهرم نذاشت.

شوهر منم دیده چقد ماد و پدرش اذیتم میکنن و نقطه ضعفم دخترمه و با دخترم اذیتم میکنن اما میترسه ازشون به جاش رو من فشار میاره منم تصمیم گرفتم خودم جلوشون وایسم و جوابشونو بدم

مگه ساعت چند بود میخواستید برید؟
منم اوایل زود میرفتم کمک میدادم بعد دیدم وقتی زود میرم بیشتر میمونم انگار رفتارشون عوض میشه برای همین الان موقع سفره انداختن میرم.نهایت ۳ ساعت میمونم و بر میگردم.
بدون دعوت نمیرم اصلا
من و خواهر شوهرم بچه هامون هم سنن.من باردار شدم ماه بعد خواهر شوهرم... خیلی خیلی فرق میذارن بین بچه ها. دیگه وقتی دعوت میکنه هم از هر دو سه بار یه بارش رو میرم تا کمتر بچه هام اسیب ببینن از فرق گذاشتنشون.نمیذارم زیاد بچه هارو ببینن.

راحت از پسرت دفاع کن من اصلا اجازه نمیدم ی کلممم ب پسرم بد بگن

واای منم بخدا خسته شدم از بس گفتم همش سر دخترم داد میزنن یا مادرش میگه باید از یکی بترسه منم‌میگم ن خدایی کلافه شدم از بس گفتم یا از عموش میترسونه منم چندباری تذکر داد مادرشوهرم میگه ن از عموش می‌ترسه گفتم اصلا هم نمیترسه

افرین👏
کاش منم‌بتونم🥲

سوال های مرتبط

مامان شاهان مامان شاهان ۲ سالگی
من پسرم چند روز دیگه دو سالش میشه و پسرعموش ۱۰سالش
بعضی موقع ک داخل حیاط هستن سرپسرم داد زده چیزی بهش نگفتم چند شب پیش باز خونه مادر شوهرم بودیم پسرم دخترعموشو ک یه ماه از پسرم کوچکتر بود هول داد خیلی دوستش داره همش بغلش میکن پسرعموش دوباره سرپسرم داد زد با صدای بلند خواهرشوبغل کرد بعد من اونجا بودم مادرشم بود خواهر شوهرم گفت بهش حق نداری تا پدرمادراشون هستن سر بچه کسی داد بزنی اوایل اینجوری نبود اصلا پسرم با خواهرش بازی میکرد دعوا میکرد چیزی نمی‌گفت الان مثل یه آدم بزرگ رفتارمیکن حتما مادرپدرش بهش گفته ک پسرمن این کارکرد تو ام از خواهرت دفاع کن وگرنه قبلا اینجوری نبود تا امروز دوباره دیدم سرپسرم داد زد گفتم داد نزن سرش تو بزرگی اینا متوجه نمیشن دیدم مادرشوهرم میگه پسرعموش گفتم هرکی باش حق نداره تا پدرمادرش هست دادبزن سربچم سرخواهرخودش هرچقدردلش میخواد داد بزن اما بچه من اجازه نداره مادرشوهراز پشتش گفت عمو عمه سرتو اصلا دادنزدن گفتم تا اونجایی ک عقلم رسیده ازگل نازکترنگفتن حالا شاید کوچیک بودم اونم پدرمادرم هست قرار نیست هرکسی از راه برس حرف بزن دیگه چیزی نگفت مشکل اینجاست هممون تو یه حیاط زندگی میکنیم واقعا خسته شدم از اینکه هرروز بیدارمیشمو میبینم دورم محفوظ نیست سریع پسرم می‌ره داخل حیاط تا یه کاری میکن همه صداش میکنن دست نزن اینجوری نکن هزار حرف دیگه این جاریمم تازه آمده هردوتاشون مال یه محله هستن باهم بیرون میرن پارک میرن اصلا نمیگن تو میایی نمیایی اگه مراسم ختمی چیزی باش اصلا ب آدم نمی‌گم واقعا غریبه غریبه
مامان شاهان مامان شاهان ۲ سالگی
مامان 👼🏻. مامان 👼🏻. ۱ سالگی
دیشب برا اولین بااااار برگشتم به مادرشوهرم خستم کرده دیگه بخدا
این بچه همینجوریش وقتی میریم خونه مادرشوهرم غذا به زووووور میخوره باید با هزاااار ترفند بشونمش بهش غذا بدم
مادرشوهرم خیاط دختر همسایشون اومده بود لباس پرو کنه منم دیشب داشتم به پسرم با بازی و گول زدن شام میدادم بدو بدو اومده داخل میگه بسشه دیگه زیاد خورده شکمش اومد جلو بدش میخوام ببرمش پیش سمیرا ببینش حالا وسط غذای بچه میخواد بچه رو بلند کنه ببره منم برگشتم گفتم داره شام میخوره مگه واجبه که سمیرا ببینش واجب که نیست وسط غذا بچه رو بلندش کنم بیاد بیرون دیگه این که از دهنش زد بیرون که ببرش بیرون پسرم بلند شد رفت هر کار کردم غذا نخورد دیگه به حدی اعصابم خورد شد که داشتم منفجر میشدم دیگه هر چی باهام حرف زد زیاد تحویلش نگرفتم خودمم شام نخوردم انقد ناراحت بودم همیشه همینجورن بچه رو یهو وسط غذا خوردن یا قبل از غذا به یه بهونه بلندش میکنن پسرمم دیگه خدا هم بیاد غذا نمیخوره دهن باز نمیکنه
مامان رایان مامان رایان ۲ سالگی
سلام شب همگی بخیر
خب بازم سکوت شب و دم نوش برای مادران خسته 🍵🍵🍵
این دمنوش های آخری شبی خیلی خوبه قشنگ میخورم لذت میبرم 💆💆
امروز رایان با باباش رفته بودن خانه بازی منم تو بازار چرخ میزدم یکم خرید کردم رفتم پیششون ، یه چیزی توجهمو جلب کرد پسر بچه ای که تپل تپل بود ولی مامان باباش لاغر بودن گفتم اگه به ژنتیکه ماشاالله ببین چقدر بچه شون خوب وزن گرفته ، بعد دیدم مامانه شیر درست کرد پسر بچه خوردش (بازم تو ذهنم گفتم پسر من تو این یک ساعت حتی آب نمیخوره چه برسه چیزی بخوره 🤣😅)
به مامانه گفتم خدا حفظش کنه چند ماهشه؟؟( از رفتار بچه احساس میکردم ۱۵ماهه باشه )
گفت ۲نیم سالشه ،😶 گفتم چه جالب شیر میخوره ؟؟
گفت آره ، اصلا غذا نمیخوره منم شیر میدم کلا بهش ،☺️
گفتم وزنش خوبه ، خب حتما با شیر سیر میشه که غذا نمیخوره من با اینکه پسرم بد غذای بازم روزی ی وعده شیر میدم
گفت نه پسر من غذا نخورد منم شیرشو زیاد کردم وزن گرفت 😊
دیگه مکالمه نکردیم و من فک کردم ، درسته حالا بچه با شیر وزن گرفته من به پسر کم شیر میدم که غذا بخوره ولی به نظرم عادت غذایی چیزیه ک از بچگی باید به بچه ها یاد داد ، حالا بچه غذا نمیخوره قرار نیست بی خیال بشیم و ساده ترین چیز که شیر هست رو بدیم بهش ، الان این بچه تا کی باید شیر بخوره ؟
قرار نیست غذا خوردن یاد بگیره؟؟ باید از بچگی عادت سالم رو بهشون یاد بدین ، درسته پسر من لاغره کم وزن میگیره ولی خب بخاطر اینکه فعالیتش زیاده هر چیزی رو ک میخوره سوخت می‌کنه هیچی جذب نمیشه 😅😅
ولی مهم اینه یاد گرفته خودش غذاشو میخوره حتی کم باشه خودش با دست یا قاشق مستقل میخوره ☺️☺️