۹ پاسخ

جه جالب طفلی پسر من اصلا به این‌چیزا فکر نمیکنه
تنها چیزی که جدیدا یاد گرفته اینه کی میریم مشهد
تو تلوزیون میبینه میگه بریم
وگرنه برای هیجا گریه نمیکنه درخواستم نداره

سرویس بگیر بفرستش مهد،چرا قبول نکنن راننده ها؟ پولشون رو میخوان دیگه

من خودم به شخصه ازبس تو خونه موندم این مدت افسردگی گرفتم اعصابم ضعیف شده. انقدر به مامانم و شوهرم غر زدم خودم خسته شدم.
بچه ها که واقعا حق دارن😩

دقیقا شرایط منم همینه هرروز عصر که میشه گریه گریه که من حوصله ام سر رفته چرا هیچ جا منو نمیبری حالا باز من هرازگاهی حالم خوب باشه پارک سرکوچموم میبرم اونم خییلی راه نیس اما بازم قانع نمیشه
الهی بگردم هرروز صبح که از خواب بیدار میشه میگه میشه منو ببری مهد کودک ثبت نام کنی پیش دوستام اونا الان بدون من دارن خوش میگذرونن
منم واقعا نمیدونم امسال چیکار کنم قرار بود پیش ۱بنویسم اما همسرم میگه نمیتونی هرروز رانندگی کنی ببریش مهدش نسبتا از خونمون دوره دلمم خیلی براش میسوزه اوایل که میگفت نی نی رو اصلا دوست ندارم چون تو دیگه منو نمیبری کلاس و مهدکودک😞😞😞

دختر منم گیر داده بریم مسافرت شمال خودم اصلا حال وحوصلشو‌ندارم از یطرف کمر درد دارم یذره ک میشینم
موندیم چکار کنیم
اول مهر هم باید بره مهد

انشاالله ک جفتت بره بالا حدقل ی بیرون رو بتونی ببری ک واقعا بچه هامون گناه دارن

براش سرویس بگیر بفرستش مهد

دقیقا مثله پسرمنه همش میگه تعطیلات تابستون هیچ جا نرفتیم.. همش گریه میکنه هرچیم میگی وضیعت منو ک میبینی.. دیشب میگه الان چی الان ک دیگه خوب شدی ی مسافرت بریم نمیدونم چیکارش کنم من چهار ساله هیچ جا نرفتیم طفلکی دلش گرفته🥺

شوهرت نمیتونه ببره بیارتش؟یا سرویس بگیرین

سوال های مرتبط

مامان مهرناز❤️ مامان مهرناز❤️ هفته بیست‌ونهم بارداری
خانما‌امشب اومدم‌دردو دل کنم چون واقعااا خیلی پرم دیگه تحمل ندارم
اونایی که بچه ۳ساله دارین،چطورن؟
دختر من ۳.۴ماهه که به شددددت لجباز شده به هیچ‌عنوان حرف گوش نمیده روزی چندبار گریه میکنه ینی منتظر کوچکترین چیزیه که بزنه زیر گریه اصلا حرف گوش نمیده هرچی من و باباش اروم و خوب باهاش صحبت میکنیم اصلا انگار نه انگار،انگار داریم با دیوار حرف میزنیم دیگه مارو به حدی میرسونه که مجبور میشیم به شدت دعواش کنیم
اخه دردم‌اینه کع قبلا اصلا اینجوری نبود از نوزادیش گرفته تا ۳.۴ماه پیش بچه خوب و آرومی‌بود خییییلی کم گریه میکرد همه‌میگفتن کمتر بچه ای اینجوریه ولی نمیدونم یهو چرا اینجوری شد بخدا منکه اینقد صبورم دیگه صبر و تحملم تموم شده ینی منو به غلط کردن انداخته،نمیخوام ناشکری کنم ولی پشیمون شدم از اینکه دوباره باردار شدم اخه خودم چون بچه تک بودم نمیخواستم اونم تک باشه ولی الان واقعا پشیمونم مبگم پسفردا اون یکی بدنیا بیاد دیگه بدتر میشه الان دقیقا همونایی که بهم میگفتن خوشبحالت اینقد بچه اروم و خوبی داری همونا الان بهم میگم خدا صبرت بده با این بچه پسفردا اون یکی بیاد دیگه بدتر اذیتت میکنه
واقعا نمیدونم دیگه چیکار کنم،اروم باهاش رفتار میکنم اون کار خودشو میکنه دعواش میکنم بازم کار خودشو مبکنه واقعا نمیدونم چیکار کنم....از ی طرف میگم بخاطر سنشه بلاخره هر بچه ای ی دوره ای داره ولی واقعا دیگه تحملم تموم شده کاری کرده که به گریه افتادم