امروز ما هم مثل خیلیها تو خونه گذشت
همسرم سره کار بود و راد تا بعد از ظهر پیش من بود یسری بازی‌ها با هم انجام دادیم
ناهارساندویچ مرغ پختم
مرغ رو آبپز کردمو ریش ریش شدن با پیاز خلالی سرخ شده و قارچ تفت داده شده میکس کردمو لایه نون باگت گذاشتم و با پنیر گودا تو میکر گذاشتم
خوشمزه شده بود
برای اولین بار چسبید
بعد از ظهر راد با همسرم پارک رفتن و منم رفتم یه دوش حسابی گرفتم😍😍
وقتی برگشتن
رفتن دستاشونو شستن
و همسر اومد تویه آشپزخونه، تعریف کرد که
چند دفعه است تو پارکی که میریم دوتا دختر بچه دو قلو کم‌توان ذهنی هستن😍😍
و راد خیلی زمان پارکشو پیش اوناست و داره یا بهشون پیشنهادهای مختلف برای بازی میده یا مشارکت تو بازی اونا می‌کنه
و متأسفانه بقیه بچه‌هاییکه تویه پارک هستن اصلاً باهاشون بازی نمی‌کنند و یا وارد بازیشون نمی‌کنند حتی بعضیا تا میبیننشون مسیرشونو تغییر میدن
شنیدنش برای من و دیدنش برای همسرم واقعا لذت بخش بود
یکی از سوال‌های مهد کودک هم همین بود که مشکلی با این قضیه ندارید که راد هم کلاسیه اوتیسم یا کم‌توان ذهنی یا معلول داشته باشه، که ما جواب دادیم اصلا اتفاقا پذیرای این موارد هستیم.
خلاصه که مامانهای گل ، مامانهای عزیز به بچه‌هامون منعطف بودن رو آموزش بدیم.
این انعطاف برای آیندشون خیلی خوبه😍😍😍
برای خلاقیتشون، برای صبور بودنشون و …
راستی کسی هست ترشی بادمجون درست کرده باشه، که رنگ بادمجونش بنفش باشه و قهوه‌ای نشده باشه؟!

تصویر
۱۱ پاسخ

عزیزم چند روز در هفته و چند ساعت میذاریش مهد؟

ای جوونم چقد قشنگ خوابیده

ترشی بادمجون اگر توش کلم بنفش بریزی رنگش بنفش میشه وگرنه تیره میشه

همه چیز به رفتار ما با این بچه ها برمیگرده و بچه ها از ما یاد میگیرن با همنوع خودشون با هرنوع معلولیت چطور رفتار کنن، یادمه خواهرم از افراد کوتاه قد خیلی میترسید و پدرم با ارامش و چندین بار مواجهه درست با این افراد باعث شد خواهرم یاد بگیره این افراد هم قابل احترام و محترم هستن. همیشه این رفتار پدرم توی ذهنم موند تا اینکه به دخترم یاد دادم با افراد دارای معلولیت درست برخورد کنه و رابطه دوستی و محبت باهاشون برقرار کنه 🌹

عزیزم چی بهش دادی رو رشد وزن ش تاثیر داش

الان خابید؟؟ کی بیدار میشه

خداقوت بهتون عزیزم
میدونی این عادی انگاری زمانی اتفاق میوفته ک بچه ها در محیط در کنار هم قرار بگیرن
حالا چه معلولیت جسمی چه کم توان و یا هرگونه اختلالی مثل اتیسم...

من خودم در کودکی واقعا میترسیدم و هرچقدر هم فکر میکنم دلیل ترسم رو پیدا نمیکنم از هرچیز متفاوتی به معنای حقیقی وحشت زده میشدم
مثلا پسر عمه مامانم سندرم داون بود و کابوس من در کودکی
یادمه بزرگ بودم مثلا اواخر ابتدایی یا راهنمایی میرفتم، تو سفر تو ی فروشگاهی ی آقا با سوختگی بسیار شدید دیدم با وجود اینکه کنار مادرم بودم انقدر ترسیدم دست مامانم رو ول کردم و جیغ زدم رفتم وسط خیابون!!!


اما الان ایلیا اینطور نیست، براش عادیه خیلی چیزا انگار مثلا ی دوستی داریم ک در نوزادی سوخته و یک دستش دوتا انگشت نداره و جای سوختگی کاملا هست
از نظر ایلیا اون آدم کلا از اول همون بوده و براش عادیه و اصلا سوال هم نیست یا تو مهد هم با تفاوت ظاهری دارن
اما اختلال آموزشی یا رفتاری رو نمیدونم دارن کسی یا نه ولی فکر نمیکنم برای ایلیا و رفتارش اثری داشته باشه

من درست کردم ولی از اول بادمجونمو کبابی میکنم با لوبیا سبز هویج رنده شده اب گوجه و سیر رنده شده

بادمجون حبه قندی خورد کن با سرکه و نمک بجوشون یه یه ربی .اینور هویج با کلم بنفش و سیر و فلفل سبز تند توی میکسر خورد کن قاطی بادمجونا بکنم یکم نعنا بزن با یه تیکه نبات کوچولو هم بزن سرکشو اندازه کن بریز تو شیشه هم خوش رنگ میشه هم خوشمزه و هم از فرداش میتونی بخوری

ماهم جمعمون خونه بودیم
خیلی خوبه از این افراد نترسه چون واقعا گناه دارن خودشون ک نخاستن اینجوری باشن🥺

جسارت نباشه خواهر قد وزن راد چقدره الان

سوال های مرتبط

مامان 💙راد💙 مامان 💙راد💙 ۳ سالگی
امروز بعد از دو تا مصاحبه مهد کودک و مثبت شدن نتیجه مصاحبمون، و بازدید ما از سه تا مهد کودک دیگه و پرسش‌های ما از اونا باعث شد بلاتکلیف بمونیم، کجا ثبت نام کنیم!!!
همسرم تو محیط کارش با آدمهای خوبی ارتباط داره، و هر کدومشون متوجه شده بودن که میخوایم راد رو بزاریم مهد جاهاییکه خوب بوده رو معرفی کردن
و از طرفی گفتن که اصلا نفرستینش تا پیش ۲… و بچه نیاز نداره بره مهد
و به درد خونواده‌هایی میخوره که مادر شاغله و تو محیط خونه نیست
همسرم هم امروز بعد از ظهر به من میگفت تو که کارت تو خونه است و دور کاری و بهتره که نره، پیشت بمونه و …
😳😳😳😳
وااایییی من… دیگه گنجایش مجاب کردن ندارم🫠🫠🫠🫠
به همسرم گفتم آخه فقط راد با منو تو در ارتباطه کسیکه این راهنمایی رو بهت گفته دارن بچه‌هاشونو به صورت گروهی بزرگ میکنند یا تو خونه مامانه خانومشه یا خونه پدریشون
و اینکه راد اصلا دورش بچه نیست همه بزرگن و سن بالا، یا اگر بچه‌ای هست جنسیتش باهاش یکی نیست
من مهد رو برای ارتباط با بچه‌های دیگه و ارتباطهای اجتماعیش در نظر گرفتم، و حتی دیدگاهم اینه که استقلال شخصیتی بگیره
خلاصه که دارم قاطی میکنم😂😂😂
ساعت ۱۲ تا ۲ که برقمون قطع شد تصمیم گرفتم بعد از ناهار سیر ترشی درست کنم روش تاریخ بزنمو بمونه برای چندین سال آینده
تقریبا ۱۵ کیلو سیر رو جمعه پوست گرفته بودیم(خیسشون کردم که راحت پوستش کنده شه)
تنگ‌های شیشه‌ای رو آماده کردم فلفل سیاه‌های نسابیده رو شب تا صبح تویه آب خیس کرده بودم و بعد با سرکه و نمک جوشوندمشون
سیرهارو ریختم تویه تنگ و یه مقدار رب انار با سرکه سیب قاطی کردمو ریختم داخلشون و فلفل‌ها رو اضافه کردم.
به تاریخ امروز دو تا تنگ بزرگ‌ سیر ترشی گذاشتم تا سالهای بعد😅✌🏼
مامان طلا مامان طلا ۳ سالگی
سلام مامانای نازنین امیدوارم حالتون خوب باشه. این تایپیک اختصاص داره به مهد کودک رفتن کوچولوهامون.

چرا مهد رفتن تبدیل به استرس میشه…

خیلی از مامان‌باباها با این صحنه آشنا هستن: بچه‌ رو می‌بری مهد، تا می‌خوای بری، اشک و جیغ و چسبیدن به پاهات شروع میشه!
حالا اگه کوچولوی ما توی طیف اتیسم باشه یا اضطراب و حساسیت بیشتری داشته باشه، این ماجرا ممکنه طولانی‌تر و سخت‌تر بشه.

🔹 سن مناسب مهد رفتن چنده؟
معمولاً از حدود ۱۸ تا ۲۴ ماهگی می‌شه به آرامی کودک رو با مهد آشنا کرد. اما مهم‌تر از سن، آمادگی کودک و شرایط خاصش هست. برای بچه‌های طیف یا با مشکلات گفتاری، مهد رفتن حتی می‌تونه کمک‌کننده باشه چون مهارت‌های اجتماعی و ارتباطی‌شون بهتر تقویت میشه.

🔹 اگه کودک هنوز گفتار نداره یا کم حرف میزنه، مهد رفتن به مشکل می‌خوره؟
نه! اصلاً نگران نباشید. خیلی از بچه‌ها توی طیف اتیسم یا با تأخیر گفتاری، اولش ارتباط کلامی کمی دارن ولی مهد رفتن و بودن در جمع بهشون کمک می‌کنه تا بتونن مهارت‌های زبانی و ارتباطی‌شون رو تقویت کنن. مربی‌های خوب هم معمولاً با روش‌های غیرکلامی و بازی‌های مخصوص این بچه‌ها آشنا هستن و کمک می‌کنن بچه راحت‌تر ارتباط برقرار کنه.

🔹 چطوری کمک کنیم بچه به مهد عادت کنه؟
1. شروع تدریجی: از چند ساعت کوتاه شروع کنید، کم‌کم زمان رو زیاد کنید.

2. شیء یا بوی آشنا: یه اسباب‌بازی کوچیک یا روسری مامان با بوی خودش، حس امنیت میده.

3. آشنایی قبل از شروع: یکی‌دو بار با هم برید مهد، فقط بازی کنید، بدون اینکه جدا بشید.