فقط تجربه ای ک‌کردم در اختیارتون میزارم...خیلی ناراحتم برا دختر بزرگم وقتی جلوکیری نکردم و بیخیال بودم فکرنمیکردم ایقد سخت باشه دخترکوچیکم الان۱۱روزشه...بااینک وقتی توشکمم بود کلی باقصه و داستان برا دخترم توضیح میدادم و اونم خوشحال هی میگفت نی نی کی میاد منم لحظه شماری میکردم دیک بچه دنیا بیاد دخترم سرگرم میشه دیگ حوصلش سرنمیره ...ولی چی فکرکردم چیشد....دخترم روز اول باکلی تعجب نگاهش کرد و بعد ک توضیح دادیم بوسش کرد...ولی همینک پا گذاشتم خونه بهونهاش شروع شد اذیت کردناش میگ دوتامون باید بغل کنی ...باید بمنم شیر بدی باید منم مای بی بی کنی...وخیلی چیزا...بااینک منو باباش اصلن ب بچه کوچیکه محبت نمیکنیم و همه هواسمون پیش اینه...ولی خیلی گریه میکنه لجباز شدید شده منم مجبورشدم دادبزنم سرش ی بار زدمش...اعصابم نمیکشید دیگ....بنظر من بچه پشت سرهم ب بچه ی اول ظلم میشه من ب دخترم ظلم‌کردم و ناراحتم ..منتظرم زمان بگذره یکم بهتر بشه اوضاع...من کردم شما نکنین...جز پشیمونی.خستگی افسردگی چیزی نداره...بشدت افسردم...وناراحتم برا دخترم

۱۴ پاسخ

بهترین فاصله سنی و دارن بچه هات اصلا هم ب حرفای وای چقدر زود و وای چقدر فلان بقیه گوش کن ...طبیعیه ی ک عضو جدید وارد خانوادتون شده خودت و همسرت حال و احوالاتتون عوض میشه اون ک دیگ ی بچه ۳ سالس بهش زمان بده اونم الان تو اوج لجبازی و غر غری بودنشه هنوز ۱۱ روز گذشته ...اون کسی ک میتونه این شرایط و مدیریت کنه فقط و فقط خودتی ....بهت قول میدم یکی دوماه دیگ از بودن و داشتن دوتا وروجک لذت خواهی برد.

ربطی نداره
ظلم نکردی
رفتار طبیعی نشون میده دخترت
من بچه ام 9سال بزرگتره، بازم همینه داستان

مثلا کتاب من وخواهرم باهم یا کتاب منوخواهرم دور از هم یا راهنمایی برای خواهر هایا من خواهر بزرگتر هستم یا نی نی اعصاب خورد کن
واقعا کتاب برای بچها معجزه میکنه
من پسرم با کتاب وقصه رفتارش کاقعا خوب میشه شماهم امتحان کنید

عزیزم تا میتونی باهاش حرف بزن از طرف نینی کوچولو مثلا بگو نینی میگه اجیو خیلی دوست دارم و اینکه بهش مسئولیت بده مثلا بگو برو مای بیبی نی نی رو بیار اینجوری خیلی بنظرم تاثیر داره.منم مث شما شیر به شیر باردار شدم ماه اول که بچه دومم بدنیا اومد خیلی اذیت شدیم ما به درک این وسط بچه بزرگم خیلی بداخلاق شده بود از طرفی مهمون می اومد خابش بهم خورده بود اصلا یه وعضی.بع ۱ماه که همه رفتن و خودم موندم و بچه هام دیگه قلقشون دستم اومدو پسرمم خیلی اخلاقش خوب شد الانم دخترم۱۱ماهش شده باهم بازی میکنن ولی خب یوقتایی دعواهم هست.

گلم اصلا ربطی به سن بها نداره من پسر عمم ده سالشه یهتواهر اومد براش بدتر از اینا رفتار میکرد بچه رو گذاشته بود تو کشو یا چیزای بدتر
براشون پذیرش عضو جدید خانواده سخته
بهترین راه اینه چندتا کتاب قصه در مورد داشتن خواهر وبرادر براش بخرید وبخونید
یا برنامه کودک هایی که در مورد این موضوعه براش برارین
بایدخیلی باهاش مدارا کنید

تو رو خدا اصلا اصلا اصلا دعواش نکن انشاا... زمان حل میکنه این موضوع رو به دخترت مسیولیتهای کوچیک بده

توراقران بیا برام بگوچیشدخوب شده یانه من بزرگم ۶سالشه دومی ۳سالشه موهاکوچیکه راشونه میزنم میگه برامنم بزن لباساکوچیکه کثیفه عوض میکنه اونم عوض میکنه کوجبکه دستشویی میره اینم بایدبره هرحرفی به کوچبکه بزنم اینم میگه به منم بگو کوچیکه شیرمیخوره اینم میخاد امسالم کلاس اول میره مغزم نمیکشه دیگه😫😫😭😭

دقیقا فاصله کم ب بچه بزرگتر ظلمه اگه حتی اگه میخوای ب کوچیکه محبت کنی اما آخرش اثره خودشا میزاره

گلم بچه ۲ سال و نیمه خیلی کوچیکه چیزی حالیش نمی شه طبیعیه اینطور رفتار کنه.‌ به همین دلایل به نظر من فاصله دوتا بچه حداقل باید ۴ سال باشه تا بخوای شروع به اقدام‌کنی اما خب دیگه برای شما گذشته و پیش اومده با این فکرا فقط شرایطت بدتر می شه باید به فکر راه چاره و آینده باشی بچه هم به مرور عادت می کنه و بهتر می شه

موافقم باصحبتت
من فاصله سنیم باخواهرم یک‌سال‌و۷ماهه خییلی اذیت شدم میدیدم خونواده‌ام خواهرما بیشتر دوست دارند وقتی بزرگ شدیم باهم خیلی صمیمی شدیم ولی هنوز خاطرات بچگیم تو ذهنمه متاسفانه.

اره خدایی با این فاصله سنی خیلی حسودی و لجبازی دارن فاصله سنی دخترای من ۱۰ ساله ولی بازم باهم حسودی دارن

به نظرم باید اختلاف سنی‌۴سال تا ۵سال باشه ن‌کوچیک تر ن‌بزرگ‌تر باشه

هی باید بگم انید آجی بزار ...مثلن دوسش داره میخاد بوسش کنه پاهاش محکم میگیره دستاش میکشه ک بوسش کنه هی میگم آروم...براشم توضیح میدم بی فایدست

به منم میگن بچه بیار رستا بزرگ شده ولی عیچ وقت زیر بارش نمیرم

سوال های مرتبط

مامان بهاره مامان بهاره ۲ سالگی
سلام مامانای عزیز
دخترم 2سال و 6ماهشه از وقتی دوسال شد ی اخلاقای بدی گرفت که دیگه به زور تحملش کردم تا الان (لجبازی میکنه جیغ گریه و..)ولی الان چیزی که نگران کننده تر شده برام اینه که تو این مدت از من و باباش (مخصوصا باباش)خیلی دور شده سرش داد میزنه همش میگه بوسم نکن برو اونور و...ولی من ب شوهرم میگم صبر کن ان شاالله درست میشه خونه ما آپارتمانه و با مادرشوهرم واحدمون رو ب روی همه و دخترم هرشب گریه و جیغ می نه که من باید برم پیش مامانی بخوابم و ما ز زور میاریمش پیش خودمون که عادت نکنه یا عموش وقتی کاری بکنه همش سرش داد میزنه احساس میکنم حال روحی روانی دخترم داره خراب میشه من هیچ خانواده ای یا آشنایی اینجا ندارم که برم پیشش تا دخترم آرامش پیدا کنه یکم فقط گیر کردیم تو این خونه پس فردا قراره برم پیش مامانم از الان دخترم خوشحاله باباش میگه دلت تنگ نمیشه برام میگه نه
دیگه نمیدونم باید چیکار کنم با برادرشوهرم قهرکردم بابت اذیت کردن دخترم ولی بازم چون غریبم اینجا ول کن نیست همش اذیت میکنه با کاراش شوهرمم اصلا از ترس مامانش حرفی نمیزنه
ممنون میشم راهنمایی کنید
مامان فندوق مامان فندوق ۳ سالگی
بچه ها ببینید پسر من خیلی بهم چسبیده است کل روز میگم سعنی واقعا کل روز و ب غیر تایم کارتن ک یکساعت هست و میخواد من باهاش بازی کنم منم از اولم حال نداشتم ولی الانم ب خاطر اوضاع خیلی پرخاشگر و عصبی شدم و اصلا حال بازی کردن ندارم ،امروز بهش گفتم من ده دقیقه یکم دیگه میام پیشت تو برو بازی کن بعد من میام اگه نری بازی کنی منم اصلا نمیام دیگه باور میکنید ۳۵ دقیقه کامل ب من چسبید تکون نخورد از جاش گریه کرد ب دستم چسبید ب پام چسبید منم روی مبل نشسته بودم همش گفت مامانی مامانی ولی یک قدم نرفت سمت اتاقش،الانم ک میخاست بخوابه گفت بازی کنیم بعد بخوابیم چون همیشه یک کلیپ از فیلمای خودش در حد سه چهار دقیقه توی گوشیم میبینه و من صد تا کتاب میخونم تا بخوابه گفتم باشه دکتر بازی میکنیم ولی دیگه بعد باید بخوابی کتاب و گوشی دیگه نمیذارم گفت باشه دکتر بازی کردیم دو باز اون دکتر شد یکبارم من گفتم حالا بخوابیم گفت نه گوشی گوشی بعد کلی کلنجار و اینکه خودت قول دادی بازم براش گوشی گذاشتم در حد سه دقیقه گفتم بخوابیم گفت نه کتاب بخون منم دعواش کردم و داد زدم سرش و کلی گریه کرد و بعد خوابید ب نظرتون اشتباه کردم الان مث سگ پشیمونم ولی واقعا جون ندارم دیگه