عاقا دور از جونش بچم داشت خفه می‌شد
استخون ریز و خیلی تیز بلدرچین موند تو گلوش شانس اوردم باباش خونه بود هی زد پشتش بچم نفس نمیتونست بکشه دست انداختم گلوش نزدیک بود خب بدم بره پایین خدا کمک کرد اومد بیرون راه نفسش باز شد
حالم خیلی بده خودمو زدم و گریه کردم اشکام بند نمیاد حالم بده لعنت ب من کاش میمردم من بیچاره بچم گلوش زخم شد

دیگ استخون دار ک نباید بدی خواهر بلدرچینم قانون‌داره قشنگ با دست گوشتو استخون جدا کن تازه بعدم ک جدا کردی با دست چنک بزن اگ ایتخونی باشع میره دستت میفهمی بعد با ابش بریز تو مخلوط کن اینقد بزن تا به غلظت فرنی بشه تو این سن

وای من تا حالا از ترس همین بلدرچین ندادم میترسم استخون کوچیکاش بمونن توش نبینم 🥲 مواظب باش گلم

عزیزم برای همه پیش میاد سعی کن اینجور وقتا بین دوتا کتفش با کف دستت بزنی دست تو حلقش نکن
دختر منم مامانم بهش سیب زمینی میداد تو گلوش مونده بود انقد ترسیده بودم ولی کنترل کردم زدم پشتش تا اوکی شد

دختر منم امروز سیب پرید تو گاوش تنها هم بودم مردم و زنده شده نفس نمیکشید خیلی بد بود زدم کلی پستش در نیومد اخر انگشتمو کردم چسبیده بود ب حلقش در اوردم بچم کلی گریه کرد دیت و‌پام میلرزید

اصصصلا اگه نمیبینی جسم رو دست نبر تودهنش چون پایینتر میره

من دستکش میپوشم دست میارم تو غذاش وقتی بلدرچین براش درست میکنم

میدونم خیلی ترسیدی و الان عذاب وجدان داره میکشدت ولی بدون تو تمام تلاشتو کردی و خدا رو شکر ختم به خیر شده
با وسواس بیشتری غذای بچه رو درست کن
ایشالا همیشه سلامتی باشه

پیش میاد نگران نباش خداروشکر که تموم شد