۱۶ پاسخ

ازاول تنها بودم بادوتابچه ی کوچیک مامانم ازم خیلی دورن فقط‌موفع زایپان بیمارستان اومدن ونموندن🥲ازاول تاالام کلاخودم کارامومیکردم به کمک شوهرم

من الان۵۶روزه زایمان کردم همش خونه پدرو مادرمم.تصور تنهایی کارای بچه رو کردن هم بهم استرس میده
دوروز رفتم خونه خودم با گریه برگشتم
عین دوروز و نخوابیدم

از ده روزگی اومدم خونه خودم نوزاد معمولا زیاد میخوابه در طول روز میرسی به کارات فقط مهم تر از همه غذا درست کردنه که اونم یه ساعت بیشتر وقت نمیخواد

من امروز مخوام برم😐🥺

من تا واکسن دوماهگی خونه مامانم بودم😂

خیلیییی سخته بود برام هست
البته مونده ب درک فهم شوهرت
شوهر من زیاد مدارا نمیکنه

کلا ۷۵روز پیش مامانم بودم یاخونه خودم آمده بود پیشم یا خونش بودم

من 20روز بعد نه سخت نبود واسم چون خونه مادر شوهرم فوق العاده شلوغ بود دلم واسه خونم تنگ شده بود

چرا ولی باید عادت کنی

ده روزگی سخته ولی کم کم عادت میکنی و بهتر میتونی کاراتو کنی

از اول خونه خودم بودم مامانم اومد پیشم تا 14 روز

من تا ۱۰ روز مامانم خونمون بود بعد ده روز هم من یه هفته رفتم موندم بعدش یه ۵ روز خونه خودمون بودم اونم ب غذا پختن نمیرسیدم فقط بچه داری و کار خونه بعدش دوباره یه هفته خونه بابام یه هفته خونه خودم تا یه ماهگی یکم کار بلد شدم😂

من روز نهم اومدم خونه خودم
سخت ک هست ولی خداروشکر به همشون میرسم
چون نه روز خونه نبودم حسابی بهم ریخته بود فرذای روزی ک اومدم خونه خودم کلا تمیز کاری کرذم

ده ردز بعد
سخت بود اما نشدنی نبود

نه عزیزم هرچی سخت بگیری بدتره تو یه مادر هستی و قوی هستی به امید ب خدا پیش برو خدا همه جا کمکت میکنه یه زندگی تازه را شروع کن و حالش ببر 🌹😘

باید برنامه ریزی کرد یه کم سخته تا قلقلش بیاد دستته روز مشخصی نداره

سوال های مرتبط