خستم💔از همه چیز ن فقط بچ داری ولی بچه داری صدرشه....بخیه هام از داخل درد داره تو شکمم...ی بچه ۵ساله دارم ک مدیریت میخاد ..چندین شبه درست نخابیدم بعد همسرم همچین راااااحت میخابه میخوره میره میاد دلم چن لحظه بی مسئولیت بودنو میخاد چن لحظه بدون هیشکیییو میخام جوری ک دغدغه هیچی نباشه مغزم اینقدر بکار نباشه ی لحظه خاموش بشه ....اینم بگم شوهرم حتی نمیتونه بچه رو درست بغل بگیره همش گردنشو میندازه اینور اونور اصلا بچه داری بلد نیس نمیخادم بکنه روزام ک خونه نیست مادرمم اینقد خودش اذیته که دلم نمیخاد بدتر اذیت بشه ب مادرشوهرمم بگم بچع نگهدار تا صداش دربره اب قند میریزع دهنش🙂کلا استراحت کنکله...دلم میخاد یبار حداقل شوعرم بگه ممنون بابت زحمتات...دیشب نخابیدی یا خسته شدی یا حالاهرچی فقط حداقل بفهمه😔که دلم نسوزع اینقد از درد و بخیه و بیخابی مینالم اصن نمیگه با کی حرف میزنی چرا بخیت درد داره اصن....اصلا براش مهم نیستم

۸ پاسخ

خدایی چرا رودرواسی دارین با شوهراتون بچه رو بنداز بغلش بگیر بخواب من سر دخترم حتی ی شبم بیدار نموندم با اینکه شوهرم سرکارم می‌رفت میدادم بهش می‌خوابیدم حرفم میزد میگفتم بزارش بیرون منم آدمم استراحت می‌خوام

از همسرتون بخواین که کمک کنه
اگه بغل کردنشو بلد نیس ، با لحن اروم یادش بدید نه اینکه بگید بلد نیس پس نمیخواد
اون هم باید مشارکت کنه
یه نفر از پس همه چی بر نمیاد، خسته میشی

بعضی مردا مدام نیاز به نقشه راه دارن باید بهشون بگی چیکار کنن چیکار نکنن دقیقا براش توضیح بده اگه توجه نکرد تو کار خودتو بکن بالاخره بچه اونم هست اولش واسه دررفتن از زیربار میگن نمیتونیم کم کم ببینه مجبوره ،یاد میگیره

گفتم کادو که نخریدی با یه گل ضپرتی خرم کردی حالا همه کارام گردنم باشه ..‌

ببین شوهر من نه اینکه نمی‌خواست میترسید بچه رو بغل کنه طرفش نمیومد بعد یه شب واقعا داشتم بی هوش میشدم انداختم بغلش رفتم خوابیدم ۲۰دقه بعد خوابونداورد گذاشت بغلم

منم همینطور بودم یه روز همه را به شوهرم گفتم...تغییر کرد تو هم بهش بگو...

چقدر سخته عزیزم
حداقل آدم این شرایط با روحیه ای که مرد میده می‌تونه دووم بیار اونم نباشه کنارت که دیگه داغون میشی 🥴 خدا کمکت کنه

هعی خواهرا

سوال های مرتبط