۲۲ پاسخ

اصلا از من میشنوی هیچ وقت جایی حموم نرو

خواهر جان ریدی بااین حرف زدنت که 🤣🤣🤣🤣

اوه یس😐ر...ی...د...ی خواهر آبم قطعه

خب چرا وقتی یه پسرجوون توخونه بوده و تنهابودین رفتی حموم خب فکربدمیکنن

اومدم درست کنم توضیح بدم قانع بشع بدترش کردم
ولی بخدااا نمیدونم چرااا

ول کن بابا فداسرت گند زدی ک زدی ب درک این همه شعبون یبارم رمضون ب خودت فشار نیار
بخاطد اون همه فشار و غصه ایی ک خوردی و تحمل کردی طبیعیه. ذهنت اشفته بشه من پیشنهاد میدم هر روز صبح پسرتو بزار خونه مامانت اینا یک ساعتم شده برو تو پارک پیاده روی حالت میاد سرجاش ذهنتم اروم میگیره

چی بگم خوب از اول میگفتی تنها نبودیم ک ۶ تا بچه بود دختر ۱۸ ساله بود اینطوری خوب بود بگی تو قشنگ گند زدی به گفته خودت فراتر از گند😂😂😂😂

فکرتو اروم کن .استرس نداشته باش حالت یکم بهترشد ب شوهرت بزنگ از دلش دربیار توضیح بده بهش ولی ن حالا یکم فکرتو اروم کن

بخاطر همون شوهرت ناراحت شده

عزیزم رفتی سر خونه وزندگیت؟

فعلا هرچی توضیح بدی بد تر میکنی

مثل منه حرف زدنت یه چیزی میخام بگم گند میزنم

اووو😅

ریدی آبم قطعه

😂😂😂😂😐ببخشید ولی خندم گرفت

وای اره بد شد ولی تو گناهی ک نداری منم یوقتایی الکی سوتی میدم
والا روی مغز منم رفت حق داری خودخوری کنی

یعنی اونا فک میکنن با محسن کاری کردی؟

چقدر سوتی خدایی

تنها بودید دوتایی؟

سوتی پشت سوتی

خواهرخیلی گند زدی🥲

خوب چرا گفتی چجور شلوارتو برعکس پوشیدی حالا

سوال های مرتبط

مامان ماهان مامان ماهان ۱۷ ماهگی
از قضا ماجراهای جذابِ منو پدرشوهرم؛
پدرشوهرم از اول همیشه میخواست از هر چیزی ک میخوره یا هر غذایی که سر سفره هست چند قاشقی هم به پسرم بده، از وقتی آقا پسر غذا خور شد هر طوری بود ی چند قاشقی میزاشت دهانش و منم هم حرص میخوردم که روی لباس بچه نریزه هم گاهی اون غذا برای بچه خوب نبود که البته هیچوقت گوش نمی‌داد و کار خودش رو می‌کرد. برای مثال همین عید نوروز خونه برادرشوهرم دعوت بودیم و منم ی لباس خونگی گرونم خریده بودم برای پسر پوشیدم، سر سفره هم روی پای خودم نشوندمش و پیشبند بستم و بهش غذایی که با خودم برده بودم دادم خورد؛ موقع جمع کردن سفره بچه رو دادم دست شوهرم و رفتم کمک کنم همون لحظه پدرشوهرم ی قاشق آبِ مرغ گذاشت دهان پسرم که نصفش ریخت روی لباسش، نگم چقدر حرص خوردم و به شوهرم غر زدم. حالا جدا از اون ماجرا امشب باز لباس نو پوشیده بودم تن پسرم و تا رفتیم شروع کرد با قاشق شربت آلبالو داد بهش لباسشم که سفید بود و با اینکه گفتم نده میریزه روی لباسش کثیف میشه باز اهمیت نداد و داد و ریخت. منم رفتم پسرمو بیارم همونجا گفتم بهش که بابا نذر داره هر بار لباس بچه منو کثیف کنه. آقا هم بهش برخورد دیگه به ما محل نزاشت و بنده بسیار خرسند شدم از حرفی ک زدم. ان شاءالله که بهش بربخوره دیگه این رفتارهای مضخرفش رو تکرار نکنه
مامان تیاراورادمهر مامان تیاراورادمهر ۱ سالگی
بوقت درددل #اکثرا دوستان میدونن داخل ازمایش بارداریم ترویید کم کار داشتم بهداشت بهم گفت برو پیش متخصص زنان دیروزساعت۱ داخل ۵۰درجه گرما به پسر خواهرم گفتم بیاببرم شهر اونم اومد یه ۵۰۰تومنم پول بهم داد پسرمم بردم با خودم .بعد ساعت ۲دکتر اومد کلی هم پول وزیت دادم بهم گفت ما نمیتونم برا تروییدت دارو بدیم باید بری پیش متخصص داخلی منم خواستم بیام خونه گفتم دیگ اینقدر پول اسنپ ۷۰تومن ندارم بدم 💔 یه کیک با ابمیوه گرفتم رفتم نشستم داخل زایشگاه زنان زیر کولر تا ساعت ۵بعدازظهر که دکتر داخلی بیاد رفتم پیش منشی گفت وزیت چهارصد تومن از اونجا برگشتم رفتم یه متخصص داخلی دیگ دیدم رفتم پیشش گفت وزیتش ۲۴۰ وزیت شدم دکتر برام دارو نوشت با یه ازمایش گفت داروهات بخور ۲۹روز دیگ باید بیای ازمایش بدی منم داروهام نگرفتم خواستم اسنپ بزنم خونه دیدم هزینش زیاده پیاده کلی راه اومدم تا سر چهاراه که ایسگاه شهر خودمون بود ماشین گرفتم اها راستی رادمهر پی پی کرد به خودش😂 گفتم پسرم اذیت میشه دوباره بردم داخل ازمایشگاه پوشاکش عوض کردم.اینو همه ربط به این داشت چطور متخصص زنان بلد نیس قرص ترویید بنویسه برام که من باید پول دو وزیت بدم لعنت بهشون خودمون داریم از گوشت خودمون میخوریم 💔
مامان بردیا👦اَبرا☁️ مامان بردیا👦اَبرا☁️ ۱ سالگی
چه اتفاقایی از سرمون رد میکنیم
خدا چقدر رحم میکنه
ما تو ساختمونمون ۲ تا راه پله داریم یکی پشت یکی راه پله جلویی
راه پله پشتی بدون نرده اس ماهم طبقه سوم هستیم یه راهروی خیلی بزرگم داریم که میشه توش عروسی گرفت.بچها عصری میرن تو راهرو بازی میکنن ابرا خواب بود از خواب بیدار شد لج گرفت داداشش بیرون با بچها بازی میکرد گفتم کفش بپوشونم ببرم بیرون پیش بچها خودمم حواسم باشه کنارش یکی از بچها گفت من حواسم میشه بهش خیالت راحت منم دم در نگاه میکردم یه لحظه رفتم تو دستمال بردارم اومدم بیرون دیدم ابرا نیست یه یا ابالفضل گفتم هممون دوییدیم سمت راه پله دیدم رفته از راه پله پشتی از پله ها داره میره پایین لبه پله وایساده بود یعنی کم مونده بود پرت شه پایین من پاهام شل شد افتادم یکی از بچها رفت گرفتش😪خدا بهم رحم کرد فقط از سه طبقه پایین نیفتاد.چند روز پیشم خونه مادربزرگم یه ایوون بزرگ دارن یه طرفش نرده نداره پسرم عقب عقب رفت از رو ایوون افتاد پایین خیلی بلند بودا فقط خدا رحم کرد گونی برنج اون پایین بود با سر رفت رو گونی برنج وگرنه بدبخت میشدم..
خداروشکر بهم رحم کرد اینا همش بخاطر صدقه هاییه که گاهی شوهرم میده
و تاثیر دعای آیت الکرسیه که گاهی میخونم یعنی تاثیرشو خیلی به چشم دیدم🥲