پارت۳۳
اومدم بخوابم دیدم تموم بدنم درد میکنه نمیتونم دراز بکشم تازه یاد ضربه های کمربند افتادم لباسمو در اوردم خاهرش کلی گریه کرد برام،جای سفید نبود از مچ پام دونه دونه جای کبودی کمربند بود تا کتفم کتفم خیلی بیتشر بود خیلی،به هر سختی بود شبو صبح کردم خانوادم ازم خبری نداشتن گوشی نداشتم شوهرمم رفت پیداش نشد حتی نخاست معذرت خاهی کنه قیافه طلبکارانه گرقته بود صبحش هنوز تهوع داشتم سرم گیج میرقت نمیتونسم وایسم خاهرش زنگش زد باید ببریمش دکتر خلاصه اومد و رفتیم دکتر شخصی سیتی اسکن کرد گفت مشکل خاصی نداره بخاطر ضربه های سرشه،هرکاری کردم گوشیمو نداد وقتی برگشتیم هرکاری کردم برم خونه گفت نه خونه نمیای اینجا میمونیدتا همه جات خوبشه بعدش میری خونه پدرت منو پیاد کردو رفت،چقد حالم بد بود،تنها کاریک کردم این بود دقت کنم رمز گوشی خاهر شوهرمو پیدا کنم،یادش گرفتم اخرشب رفت دسشویی،باگوشیش به داداشم پیام دادم نوشتم سلام من فلانی ام حالم خوبه نگران نباشید فقط فردا صبح ساعت ادرس خونرو دادم گفتم بیا جلو در ماشی بیار منو ببر پیام هم نده
اون شب تا صبح خواب نرفتم منتظر بودم بشه ساعت ده
ساعت هشت صب صدار در اومد خوشحال شدم اما نزاشتن من برم خاهرش رفت درو باز کرد گفت نازنین اینجا نیست😔شوهرم از راه رسید با یه کارد توی دستش تا این بشر سر کوچه نگهبانی میداده من رفتم بیرون منو اورد داخل قفل زد روی در و رفت تو حیاط بهشون گفت اگر بیاین بد میبینین انداختشون بیرون،،وای که من چه زجری کشیدم
داداشمو مامانم رفتن بابام چون طرفم نبود نمیومد حتی شبشم نیومد فقط داداشمو مامانم بودن

۵ پاسخ

کدوم شهرید؟

داستانت از رمان غم انگیزتره بخدا😔😔😔

😔😔😔😔💔💔💔💔💔

داستانه؟؟؟؟

خدا لعنتش کنه

سوال های مرتبط

مامان هانا مامان هانا ۲ سالگی
الان که تاپیکا رو میخوندم دلم خواست یه چیز از تجربه خودم بگم به مامانایی که دارن بچشون رو از پوشک میگیرن.
من خیلی خوب دخترم رو از پوشک گرفتم در کمتر از یک هفته کاملا همکاری کرد. اما نکته اش این بود که اصلا دعواش نکردم. اصلا استرس بهش ندادم. حتی وقتی خونه رو چند بار کثیف کرد و می‌خواست گریه کنه آرومش کردم گفتم اشکال نداره عزیزم الان تمیزش میکنیم و با ارامش بهش گفتم خونه جای جیش نیست جیش باید بره توی دسشویی.
آنقدر خوب یاد گرفت که حتی شبا هم خودش بیدارم میکنه میگه خیلی جیش دارم مامان.
اما.... چند روز پیش که قرص اورژانسی خورده بودم و خیلی عصبی بودم و غذام هم رو گاز بود وقتی هانا رو بردم دسشویی و هی بازی گوشی کرد و من با حرص گفتم نمیخواد دسشویی کنی بیا بریم و گریه کرد و محلش نذاشتم. و چون هورمونهام به ام ریخته بود چند روز بی حوصله بودم. بخاطر این قضیه دوبار پشت سر هم تو خونه جیش کرد. چون دیگه دلش نمی‌خواست بره دسشویی و نمی‌گفت. فقط بخاطر یه بار دعوا کردن و بی‌حوصلگیم بعد از اینکه کامل یاد گرفته بود.
اینهمه تایپ کردم که فقط بهتون برسونم که چقدر بچه حساسه و چقدر باید حواسمون باشه به رفتارمون.
مامان آریا مامان آریا ۳ سالگی
از پوشک گرفتن #سلام دوستان روز ۱۲فروردین آریا صبح پوشک نداشت بهش گفتم مامان پاشو برو دسشویی جیش کن دیدم خودش رفت دسشویی رو سنگ نشست پی پی کرد خیلی ذوق کردم دیگه به همسر گفتم پوشک نخر امروز استارت از پوشک گرفتن بزنم دم به دقیقه نمی‌برم دسشویی چون بنظرم بچه خسته و زده میشه از دسشویی، پی پی رو خبر کرد دوبار جیش هم چند بار رفتیم دسشویی جیش کرد یا آب ریختم همون موقع جیش کرد سر پایی جیش می‌کنه اما پی پی رو میشینه رو سنک ،دیگه رو قالی آشپزخونه یه بار جیش کرد دعواش نکردم گفتم قالی کثیف میشه باید بریم دسشویی آفرین مامان ،روزرسیزده بدر صبح ساعت ۷پاشد سریع بردم دسشویی جیش کرد میگه مامان برو بیرون منم پشت در ایستادم هر لحظه که راحت باشه موقع جیش و پی پی ،رفتیم باغ تو ماشین بهش گفتم اونجا یه دسشویی قشنگ هست میریم جیش میکنیم چند بار هم حواسم رو آب و مایعات که خورد نیم ساعت بعدش یا همون لحظه بگم جیش داری بریم دسشویی ،عصرش اومدیم خونه گفت جیش گفتم بریم گفت نه باری بعد همون موقع رو دشک خودمون جیش کرد شبش هم اولین بار خودش رو خیس کرد دشک کثیف که این موضوع رو نمیدونم چطوری حل کنم قبل خواب آب خورد ،صبی هم اوکی بود مخصوصا پی پی که رفتم یه ساعت خونه مامانم از بس تنش بود اونجا بچه دوبار خودش خیس کرد دعواش هم کردم سریع اومدم خونه دیدم دوباره جیش تو دسشویی کرد بنطرخودم چندروزی باید تو خونه باشم که ببینم چی میشه این تجربیات خودم بازم هر لحظه یادآوری میکنم دم به دقیقه هم دسشویی نمی‌برم تا اینجای کار دوس داشتم خاطرات این دوروز رو بگم بهتون اگه راهکاری دارید برای خواب شب و جیش موقع خواب بهم بگید ممنونم
مامان ایلیا مامان ایلیا ۳ سالگی
تجربه cvs
تو بارداری اول کلن ما قوی شدیم از بس سونوگرافی میرفتیم و هزار و یک مریضی به ما میگفتن خیلی سختی کشیدم سر بارداری اولم دیگه تجربه شد برام پیش دکتر خوب و سونوگرافی که پریناتولوژی باشه برم خلاصه موقع ان تی رفتم وقت سونوگرافی گرفتم و دکتر نمیدونست چجوری بهم بگه و خیلی فهمیده و مهربون بود گفت همه چی خوبه ولی انی تی بالاست با دکتر مشورت کن خندیدم و گفتم دیگه تا تهشو فهمیدم بارداری اولمم همینجوری بود خداییش از اینکه دوباره راه سختی در پیش دارم خندم گرفت و تلفنی به همسرمم گفتم و منتظر بودم دکتر بیاد و مشورت کنم چون باید یا سلفری انتخاب میکردم یا آمینوسنتز
با دکتر صحبت کردم و گفت انتخاب با خودته گفتم هر چی شما بگید ولی تا ۱۶ هفته خیلی سخته من صبر کنم اونموقع جنین بزرگتر میشه گفتم نظر شما چیه گفت ما طرفدار نمونه برداری هستیم و گفت الان که ۱۲ هفته هستی میتونیم از جفت نمونه برداری کنیم و تو هم تا ۱۶ هفته واسه آمینو سنتز صبر نکنی و اینم گفت یک درصد احتما سقط هست و همسرم صحبت کردیم و به دکترم مثه همیشه اعتماد کردیم و همون روز با رضایت خودمون نمونه برداری از جفت cvs انجام دادیم فک میکردم دردش مثه امینو سنتز اما دردش خیلبییییییی خیلییی بیشتر بود و خیلی فشار میدادن که سرنگ نمیدونم چی بود به جفت برسه یعنی مردم و زنده شدم و خیلی درد داشت و فقط اون پرزهایی که از جفت کنده بودن ازمایش میشد و من تا چن روز درد داشتم و نمیتونستم خوب راه برم چون جفتم بشدت درد داشت و از طرفی بخاطر پسرم اصلن استراحت نداشتم
خلاصه الان ۱۰ روزه انجام دادم حالم بهتره و اما هنوز سونوگرافی برای سلامت جنین نرفتم ولی توکلم به خداست انشالله هر چی خیره
گر نگهدار من آن است که من میدانم شیشه در کنار سنگ نگه میدارد 😊
مامان Ryan مامان Ryan ۳ سالگی
صبح زیباتون بخیر مامان خوشگلا🫂🩷🩵

امیدوارم که حال همگی خوب باشه و روز خوبی رو پیش رو داشته باشید☺️

دیروز با تمام خستگی وقتی در خونه رو باز کردم رایان پرید بغلم و ادای نی نی کوچولوها رو درمی آورد🥲چند روز میشه تا از بیمارستان برمیگردم این کار رو انجام میده .
میدونه هر روز صبح میرم بیمارستان کنار سه قلوها هستم
چندین بار اومده از نزدیک دیدتشون،لمسشون کرده اما کم کم داره رفتارش تغییر میکنه
دیروز بردمش پارک سه ساعت با هم وقت گذروندیم وقتی برگشتیم تا صبح ازم جدا نمی‌شد حتی من زودتر رفتم خوابیدم به بهانه های مختلف میومد رو تخت کنارم تا اینکه صبح دیدم تو بغلم خوابیده 🥹

به شدت حساس شده با وجودی که باباش خیلی این روزا واسش وقت میذاره،خودمم خونه که هستم کنارشم ،مامانمم همینطور

مهدکودک هم به سختی میره به تازگی

تجربه ای دارید گل مامانا از اومدن فرزند دوم و رفتار با فرزند اول

به هر روشی که دکتر رایان هم گفته بود پیش رفتم اما حساسیتش زیاد شده
اگر بیدار باشه و ببینه من دارم از خونه میرم بیرون از گریه غش میکنه در صورتی که اینجور نبود🥲🙇🏻‍♀️

عکس هم از دیروز میگفت مامای کیک تولدت🥲😍🩵
خودش با ماسه درست کرد بعد اسمارتیزهاش رو چید روی ماسه ها🥹😍