تجربه سزارین پارت نهم
پزشک اورژانس که میخاست شرح حال بگیره مادر شوهرم مرتب می‌گفت بچه خوبه شیر خورده چیزیش نیست. میخاستم خفش کنم که داشت شرح حال دروغ به دکتر میداد ولی چیزی نگفتم. آزمایش زردی نوشت. بچه را برای نمونه گیری بخش نوزادان بردیم. به پرستار گفتم میشه قندش را با گلوکومتر بگیری که اگر قندش افتاده زودتر بفهمیم. مادر شوهرم گفت نه من بهش شیر دادم منم گفتم سر شیشه اصلا سوراخ نبود چطوری شیر دادی؟ پرستار قبول کرد. رفتم از ایستگاه پرستاری گلوکومتر بگیرم. وقتی برگشتم پرستار با لحن بدی گفت« از این به بعد هرکی هرجا رفت بچش را بده دستش ببره، واسه آدم نامحترم بچه نگه ندار.» منظورش از نامحترم من بودم.😑 تو این فاصله ای که من رفتم گلوکومتر بگیرم مادرشوهرم به پرستار گفته بود که صبح تا حالا رفته بیرون و من دارم بچش را نگه میدارم و حالا هم اومده باهام دعوا می‌کنه.😱 درصورتی که من با شکم پاره همش دکتر و بیمارستان و آزمایشگاه بودم دنبال دلخوشیم که نبودم. بعدشم فقط ۱۰ دقیقه پیش مادر شوهرم مونده بود از صبح پیش مامانم بود. کلی هم رو اعصابم راه رفته بود و هیچی هم بهش نگفته بودم.💔
همونجا صبرم تموم شد....

۲ پاسخ

شمر زمونه😕

ی فوش نثار مادرشوهرت کردم☹️😒

سوال های مرتبط

مامان نی نی مامان نی نی روزهای ابتدایی تولد
تجربه سزارین پارت دهم😅 خیلی طولانی شد.
همونجا صبرم تموم شد. گفتم پرستار راست میگه دیگه برای آدم نامحترم بچه نگه ندار. و گریه کنان بچه را بغل کردم و از بخش اومدم بیرون. شوهرم که بیرون بخش منتظر بود وضعیت منو دید و فهمید که دعوامون شده. بچه را از من گرفت. و داد به مادرش. منم رفتم که تنهایی لوله آزمایش را تحویل آزمایشگاه بدم. شوهرم دنبالم اومد. گفت گریه نکن آبرومون را بردی. دلم شکست 💔. تا نصف راه باهام اومد و برگشت سراغ مادرش. لوله را تحویل آزمایشگاه دادم. و تنهایی نشستم دم در آزمایشگاه از ته دلم گریه کردم. یه خانمی متوجه شد که تازه سزارین کردم. گفت گریه نکن به بخیه هات فشار میاد. تازه متوجه شدم که با گریه کردن داره به شکمم فشار میاد و بخیه هام انگار دارند از هم میشکافن. خلاصه چهار نفره برگشتیم خونه...
دو ساعت بعد شوهرم جواب آزمایش را گرفت. ۸.۶ بود دکتر گفته بود چون وزنش پایینه اگر به ۱۰ رسید باید بستری بشه و هر طور شده باید بهش شیر بدید تا ادرارش برقرار بشه. دلم میخواست آزمایش را بکنم تو چشم مادر شوهرم که اصرار داشت نهههه اصلاً هم زرد نیست. مامانم از عروسی برگشت تا ساعت ۳ صبح منتظر شدیم بچه ادرار کنه و نکرد...
مامان نی نی مامان نی نی روزهای ابتدایی تولد
تجربه سزارین پارت هشتم
کل روز با درد بخیه و گردن درد و کتف درد و درد قفسه سینه و درد دیسک کمر که قبل از بارداری هم داشتم از صبح تا شب دکتر و آزمایشگاه و بیمارستان بودم. شب که رسیدم خونه دیدم بچم که ۲ روزش بود خیلی زرد شده. از شدت زردی صورتش روبه نارنجی میزد. مامانم هم نبود. زنگ زدم به مامانم گفت از وقتی از بیمارستان مرخص شدیم بچه ادرار نداشته. خودم که شیر نداشتم خونه هم نبودم. مامانم و مادر شوهرم هم در حد چندتا «قاشق» بهش شیر خشک داده بودن. به مامانم ایراد گرفتم که چرا زودتر نگفت که بچه ۲۴ ساعته ادرار نداشته ولی جرئت نکردم به مادرشوهرم چیزی بگم چون میدونستم جنجال به پا می‌کنه.
به مادرشوهرم گفتم بچه کم شیر خورده داره زردی میگیره. گفت:« نه اصلا هم زرد نیست. منم همین الان دوتا خط یعنی ۶۰ سی سی شیر بهش دادم.»
زردی بچه واضح بودو باور هم نکردم که ۶۰cc شیر خورده باشه ولی چیزی نگفتم چون میدونستم دعوامون میشه. رفتم تو آشپزخونه مشغول شدم. که مادر شوهرم گفت بچه جیش کرد. دویدم چک کردم دیدم خشکه. دروغ گفته بود.☹️ شیشه بچه را گرفتم که بشورم، دیدم اصلأ سر شیشه سوراخ نداشته. فهمیدم دروغ گفته که بهش 60 سی سی شیر داده.☹️ فقط ما که وارد خونه شده بودیم الکی گذاشته بود دهنش اون بیچاره هم مک میزد.
گفتم ببریمش بیمارستان گفت نه خوبه برا چی ببریم. یک ساعت گذشت. بچه بیحال شد. هرچی زدم کف پاهاش و تو صورتش بیدار نشد. دستم را خیس کردم کشیدم تو صورتش بیدار نشد. دیگه داشت گریه ام میوفتاد. که مادر شوهرم راضی شد و بردیمش بیمارستان...
مامان کیان مامان کیان ۵ ماهگی
تجربه زایمان گذاشتم بریم واسه بعدش که بچه شب اول عالی سینه ام رو مک میزد هرچند چیزی نداشت ولی همش ولع مکیدن داشت ی اشتباه کردیم پستونک گذاشتیم دهنش یکم آروم بشه چون دیگ کلا به سینه ام چسبیده بود پستونک رو دادیم خوابید ولی دیگ سینه ام رو نگرفت 🥲 وقتی بهش میدم دوتا مک میزنه بعد سرخ میشه جیغ میزنه مادرشوهرمم دنبال نصف بهانه بود که بهش شیرخشک بده از اتاق عمل هم که بیرون اومدم ماما گفت سریع بیا بهش شیر بده بزور جلو مادرشوهرت و گرفتیم بهش شیرخشک نده میگه بچه ام گشنشه نمیتونم صبر کنم تا مادرش بیاد خلاصه سینه ام شیر هم نداشت بزور فشار دوتا قطره میومد اونو میزاشتم دهنش ماما می‌گفت همونم بسه مادر شوهرم راضی نمیشد نصف روز مادر خودم بود نصف روز مادر شوهرم می‌تونستم به مادر چیزی بگم ولی مادر شوهرم به هیچ صراطی مستقیم نبود سرما هم خورده بود هی می‌رفت بالا سر بچه رو سر بچه رو برمیداشت نگاش میکرد می‌گفت بچه ام گشنشه درحالی که بچه خواب بود حرکتی هم نمی‌کرد هرچی میگفتم هر سی ثانیه روشو برندار مریض میشه هیچ خودمم گیج بودم چشام گرم میشد بخوابم میبستم صدام میزد 😅 سر درد داشتم با صدای بلند تو اینستا ترانه میذاشت ما هم رومون نمیشد چیزی بگیم مادرم به پرستار گفت پرستار تذکر داشت اعتنا نمی‌کرد خلاصه نه خودم آرامش داشتم نه بچه آخر هم کار خودش و میکرد می‌رفت شیرخشک میداد که بچه ام داره از حال میره دیشب مرخص شدم اومدم خونه مادر شوهرم نموند مادر خودمم طوری گیج بود خوابش برده بود هرچی صداش میزدم اصلا نمیشنید مادرشوهرم شدید واسواسی مادرم خیلی بیخیال و من این وسط گیر کردم 😅 خلاصه امروز بچه ام هم صبح آزمایش داره هم عصر مجبور شدیم بهش شیرخشک بدیم خون می‌خوان بگیرن جون داشته باشه
مامان هامین🧿🩵 مامان هامین🧿🩵 ۴ ماهگی
#پارت_چهار_تجربه_زایمان_سزارین
وقتی بخیه زدن پرده رو برداشتن و دوتا سه تا پرستار مرد و زن اومدن و بلندم کردن و گذاشتنم رو تخت و بردن بخش ریکاوری
همین که بردن من من اینقدر سردم بود که کل بدنم می‌لرزید و دندونام میخورد به هم
به پرستار گفتم و روم پتو کشید 🥶
بازم سردم بود
یه پرستار دیک اومد یکم شکمم رو ماساژ داد هیچی نفهمیدم گفتم تا میتونی ماساژ بده که تو بخش نمی‌ذارم دست بهم بزنید 🤣
گفت زیاد هم لازم نیست
رفت بچمو آورد سینمو ماساژ داد یکم شیر اومد گذاشت دهن پسرم
وایییییییی نگم از اولین باری که سینمو گرفت
چقدر حس خوبی بود 😭
اینقدر گشنش بود که سینمو ول نمی‌کرد ولی پرستار گفت کافیه
بازم لرز تو بدنم بود که این بار گفتم برام دستگاه آورد گذاشت بالا سرم ولی واقعا اینقدر سردم بود که هیچ جوره گرم نمیشدم 😩گفتم بخاطر اثر داروهاس
پسرمو بردن گفتن بعدا میایم دنبال توام
ولی دلم میخواست بگم نبرینش 😅
بعد بیست دقیقه نیم ساعت هم اومدن دنبال خودم
وقتی بردنم بخش یهو شوهرم اومد بالا سرم باخنده گفت پسرمونو دیدی😍پرستار ترسید بیچاره 🤣
گفتم آره شبیه خودت بود 😐🤣
خلاصه بردنم تو اتاق خودمم همه دورم بودن همش میگفتم پس چرا هامین رو نمیارن نکنه چیزی شده
که یهو پرستار اومد تو گفت بفرمایید اینم گل پسرت 😍
واییییی من همش در تلاش بودم ببینمش
نوبت به شیر دادن رسید
خیلی مرحله سختی بود چون اطرافیانت بلد نیستن خوب بگیرنش که سینتو بخوره توام دراز کش افتادی رو تخت
پرستار گفت یکم بدوش بریز تو قاشق بده بهش
خلاصه اونقدر شیر نداشتم مجبور شدم بعد چند ساعت بهش شیر خشک بدم 😢
مامان نی نی مامان نی نی روزهای ابتدایی تولد
تجربه سزارین پارت پنجم
بعد از این که به هوش اومدم و تونستم خیلی ناواضح حرف بزنم سراغ پمپ درد را گرفتم که متوجه شدم شوهرم یادش رفته بگه پمپ درد میخام. کلی گریه و التماس کردم. گفتم درد دارم و توروخدا پمپ درد واسم بزارید ولی گفتن پزشک بیهوشی رفته و دیگه نمیتونیم.😑

با درد زیاد منتقل شدم بخش. چون قبل از سزارین هپارین میزدم خونریزیم زیاد بود. و مرتب ماساژ رحم انجام میدادند. دوبار داخل ریکاوری- یکبار حین تحویل از اتاق عمل به بخش - چهار بار مامای بخش - فردای عمل هم یکبار دکترم.
بدون پمپ درد واقعاً دردش غیر قابل تحمل بود. از چیزی که تصور میکردم طولانی تر و شدیدتر بود. و برای مسکن فقط شیاف و 1cc آپوتل بهم زدند.😑 درصورتی که بیمارستان دولتی شهرمون همون اول که بیمار از اتاق عمل وارد بخش میشه پتدین به بیمار میزنند. ولی خصوصی فقط پمپ درد داشت که شوهرم یادش رفته بود به پذیرش اتاق عمل بگه و رضایت بده. با هر بار ماساژ رحم من داد و بیداد میکردم و التماس میکردم که بسه دیگه.برای این که دست ماما را نگیرم مادر شوهرم دوتا دستام را محکم می‌گرفت و ماما ماساژ رحمی انجام میداد و من جیغ میزدم😭... برای من مثل شکنجه بود.
مامان نی نی مامان نی نی روزهای ابتدایی تولد
تجربه سزارین پارت دوم
بعد از معاینه خونریزی و درد خفیف پیدا کردم. با همون خون ریزی گفتن برو تشکیل پرونده بده. رفتم پذیرش و با نگرانی از این که خون از لباسم بیرون نزنه تشکیل پرونده دادم و برگشتم.😟 واسه ذخیره خون بند ناف قرارداد بسته بودم و به مامایی که قرار بود واسه گرفتن خون بیاد زنگ زدم و بهش اطلاع دادم که بستری شدم.
داخل لیبر مرتب از من nst می‌گرفتن. توضیحی بهم نمی‌دادند ولی از چهره ی ماما مشخص بود که خوب نیست. چند بار هم به پزشکم زنگ زد ولی پزشکم جواب نمی‌داد. و من نگران این بودم که نکنه تا دکتر میاد جنین ایست قلبی کنه. چون قبلش هم دکتر خودم و هم دکتر بیمارستان دولتی که رفته بودم گفته بود که ضربان قلب جنین داره افت می‌کنه. ساعت 19 شد. که من درد طبیعی گرفتم. درد شدید و ممتد بود و مثل چیزی که شنیده بودم چند دقیقه درد و بعدش استراحت و دوباره درد نبود. و برای آخرین بار nst دادم دیگه ماما بعد از دیدن nstعصبانی شد مشخص بود که وضعیت جنین خیلی بدتر شده ولی همچنان توضیحی به من نداد و دوباره به پزشکم زنگ زد. که خدا را شکر جواب داد و گفت ساعت 20 میرسم. و آماده اتاق عمل بشه.
...
مامان کایا مامان کایا ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی(پارت۵)
زورهای اصلی حالا شروع شده بود و از ته دلم جیغ میزدم جوری که چشمام درمیومد بیرون شوهرم بالاسرم هی میگفت دوتا دیگه زور بزنی تمومه ها فاطمه تورو خدا منو ببخش خیلی درد کشیدی این حرفاش واقعا برام قوت قلب بود الان میگم اگه بالا سرم نبود اصلا تلاش نمیکردم و نمیتونستم این حجم از درد و تحمل کنم ولی وقتی پیشم بود انگار میخواستم بهش نشون بدم ک ببین چقدر من قوی ام من میتونم
با تمام انرژی ک برام مونده بود کلا ۵ ۶ تا زور خیلیییی زیاد زدم ک سر بچه اومد بیرون و من از حال رفتم من دیگه بیهوش شده بودم هیچی یادم نمیاد سر بچه دراومده بود بیرون منم بیهوش دیگه نمیتونم زور بزنم ک شوهرم میگفت دکترت داد زد بیایین کمک بچه گیر کرده حالا چرا از هوش رفتم من فقط منتظر بود اون تیغ برش رو بزنه ک دردشو بفهمم اون لحطه ای که فهمیدم تیغ و زد از حال رفتم وسط زایمان که پرستار افتاد رو شکمم من جوری پرتش کردم ک افتاد زمین حالا اکن بیچاره اومد منو بغل کرد گفت یه کم تحمل کنی تمومه میدونم خییلی دادی درد میکشی خلاصه من که بیهوش بودم دوباره همون همون پرستاره افتاده بود رو شکمم بچه رو با هزار زور وکشیدن بیرون من یهو به هوش اومدم اون لحظه که بچه رو گزاشتن رو شکمم به حال اومدم و فهمیدم که بچمون دنیا اومده
مامان نی نی مامان نی نی روزهای ابتدایی تولد
تجربه سزارین پارت هفتم
هفدهم هشت شب مرخص شدم. خدارا شکر آسانسور داریم و دغدغه بالا رفتن از پله را نداشتم. ساعت یک شب خوابیدم و چهار صبح که بیدار شدم دیدم پاهام شدیداً ورم کرده. خیلی برام عجیب بود چون اصلاً ورم بارداری نداشتم و 24 ساعت هم از سزارینم گذشته بود. هرچقدر که می‌گذشت ورم شدیدتر میشد. تا 9 صبح صبر کردم ولی ورم به دست ها و صورتم رسیده بود. چشمام از شدت ورم مثل یک خط صاف شده بود. به بهداشت زنگ زدم مامای بهداشت گفت باید آزمایش ادرار بدی شاید پروتئین اوری داشته باشی. رفتم بیمارستان واسم آزمایش ادرار نوشت و گفت جواب را باید نشون دکتر خودت بدی. تا42 روز بعد از زایمان هیچ دکتری زیر بار بیمار دکتر دیگه ای نمیره. دکتر خودم هم رفته بود مسافرت.
آزمایش دادم و دیدم بعله پروتئین ادرارم مثبت شد. تو راه برگشت از بیمارستان شوهرم یک دست انداز را نگرفت و سریع رد شد. همونجا حس کردم دوباره داره درد قفسه سینه ام شدید میشه. به خونه رسیدم و دراز کشیدم. و شوهرم رفت. که دوباره نفسم منقطع شد. مامانم زنگ زد به شوهرم و 115. منم با 10% ظرفیت ریه ام نفس می‌کشیدم و گاهی که نفسم بالا میومد جیغ میزدم. آنقدر جیغ زدم که بعداً متوجه شدم همه همسایه ها ریخته بودن تو کوچه. ۱۰ دقیقه طول کشید تا ۱۱۵ رسید. وقتی رسید دیگه نفس من باز شده بود. تکنسین ۱۱۵ هم گفت من نمی‌دونم چیکار باید بکنم. اگر میخای تا ببریمت بیمارستان. که خودم گفتم نه دکترم گفت به مرور هوا خارج میشه. عصر دوباره رفتیم دکتر داخلی و آزمایش ادرار ۲۴ ساعته نوشت. و گفت احتمالا از عوارض عمله.
👇🏻👇🏻👇🏻