تجربه سزارین پارت هشتم
کل روز با درد بخیه و گردن درد و کتف درد و درد قفسه سینه و درد دیسک کمر که قبل از بارداری هم داشتم از صبح تا شب دکتر و آزمایشگاه و بیمارستان بودم. شب که رسیدم خونه دیدم بچم که ۲ روزش بود خیلی زرد شده. از شدت زردی صورتش روبه نارنجی میزد. مامانم هم نبود. زنگ زدم به مامانم گفت از وقتی از بیمارستان مرخص شدیم بچه ادرار نداشته. خودم که شیر نداشتم خونه هم نبودم. مامانم و مادر شوهرم هم در حد چندتا «قاشق» بهش شیر خشک داده بودن. به مامانم ایراد گرفتم که چرا زودتر نگفت که بچه ۲۴ ساعته ادرار نداشته ولی جرئت نکردم به مادرشوهرم چیزی بگم چون میدونستم جنجال به پا می‌کنه.
به مادرشوهرم گفتم بچه کم شیر خورده داره زردی میگیره. گفت:« نه اصلا هم زرد نیست. منم همین الان دوتا خط یعنی ۶۰ سی سی شیر بهش دادم.»
زردی بچه واضح بودو باور هم نکردم که ۶۰cc شیر خورده باشه ولی چیزی نگفتم چون میدونستم دعوامون میشه. رفتم تو آشپزخونه مشغول شدم. که مادر شوهرم گفت بچه جیش کرد. دویدم چک کردم دیدم خشکه. دروغ گفته بود.☹️ شیشه بچه را گرفتم که بشورم، دیدم اصلأ سر شیشه سوراخ نداشته. فهمیدم دروغ گفته که بهش 60 سی سی شیر داده.☹️ فقط ما که وارد خونه شده بودیم الکی گذاشته بود دهنش اون بیچاره هم مک میزد.
گفتم ببریمش بیمارستان گفت نه خوبه برا چی ببریم. یک ساعت گذشت. بچه بیحال شد. هرچی زدم کف پاهاش و تو صورتش بیدار نشد. دستم را خیس کردم کشیدم تو صورتش بیدار نشد. دیگه داشت گریه ام میوفتاد. که مادر شوهرم راضی شد و بردیمش بیمارستان...

۶ پاسخ

چرا فک میکنم دارم رومان میخونم

مطمئنی این زندگی شخصیته و واقعیه؟؟؟
این حجم از اشتباه و مشکلات تو این دوره زمونه خیلی قفله🤐🤐🤐

من از الان طی کردم
خواست بیاد برای زایمان من‌حقی ندارم مثل بقول قدیم‌بچهاش رفتار کنه فلان چیزو بده بچم‌ اون قدیم بودن

الهی 🥲🥲چقد سختی کشیدی سر زایمان اول من تجربه دوتا سزارین دارم خیلی خیلی راحتر بوده برام از چیزای که شما تجربه کردی 🥺

مگه جون بچت شوخی برداره

چه دردناک

الهی خیر نبینه مادرشوعنت کثافت
خیلی صبوری من جر میدم کسی بخواد با بچم اینکار کنه

سوال های مرتبط

مامان نی نی مامان نی نی روزهای ابتدایی تولد
تجربه سزارین پارت نهم
پزشک اورژانس که میخاست شرح حال بگیره مادر شوهرم مرتب می‌گفت بچه خوبه شیر خورده چیزیش نیست. میخاستم خفش کنم که داشت شرح حال دروغ به دکتر میداد ولی چیزی نگفتم. آزمایش زردی نوشت. بچه را برای نمونه گیری بخش نوزادان بردیم. به پرستار گفتم میشه قندش را با گلوکومتر بگیری که اگر قندش افتاده زودتر بفهمیم. مادر شوهرم گفت نه من بهش شیر دادم منم گفتم سر شیشه اصلا سوراخ نبود چطوری شیر دادی؟ پرستار قبول کرد. رفتم از ایستگاه پرستاری گلوکومتر بگیرم. وقتی برگشتم پرستار با لحن بدی گفت« از این به بعد هرکی هرجا رفت بچش را بده دستش ببره، واسه آدم نامحترم بچه نگه ندار.» منظورش از نامحترم من بودم.😑 تو این فاصله ای که من رفتم گلوکومتر بگیرم مادرشوهرم به پرستار گفته بود که صبح تا حالا رفته بیرون و من دارم بچش را نگه میدارم و حالا هم اومده باهام دعوا می‌کنه.😱 درصورتی که من با شکم پاره همش دکتر و بیمارستان و آزمایشگاه بودم دنبال دلخوشیم که نبودم. بعدشم فقط ۱۰ دقیقه پیش مادر شوهرم مونده بود از صبح پیش مامانم بود. کلی هم رو اعصابم راه رفته بود و هیچی هم بهش نگفته بودم.💔
همونجا صبرم تموم شد....
مامان کیان مامان کیان ۵ ماهگی
تجربه زایمان گذاشتم بریم واسه بعدش که بچه شب اول عالی سینه ام رو مک میزد هرچند چیزی نداشت ولی همش ولع مکیدن داشت ی اشتباه کردیم پستونک گذاشتیم دهنش یکم آروم بشه چون دیگ کلا به سینه ام چسبیده بود پستونک رو دادیم خوابید ولی دیگ سینه ام رو نگرفت 🥲 وقتی بهش میدم دوتا مک میزنه بعد سرخ میشه جیغ میزنه مادرشوهرمم دنبال نصف بهانه بود که بهش شیرخشک بده از اتاق عمل هم که بیرون اومدم ماما گفت سریع بیا بهش شیر بده بزور جلو مادرشوهرت و گرفتیم بهش شیرخشک نده میگه بچه ام گشنشه نمیتونم صبر کنم تا مادرش بیاد خلاصه سینه ام شیر هم نداشت بزور فشار دوتا قطره میومد اونو میزاشتم دهنش ماما می‌گفت همونم بسه مادر شوهرم راضی نمیشد نصف روز مادر خودم بود نصف روز مادر شوهرم می‌تونستم به مادر چیزی بگم ولی مادر شوهرم به هیچ صراطی مستقیم نبود سرما هم خورده بود هی می‌رفت بالا سر بچه رو سر بچه رو برمیداشت نگاش میکرد می‌گفت بچه ام گشنشه درحالی که بچه خواب بود حرکتی هم نمی‌کرد هرچی میگفتم هر سی ثانیه روشو برندار مریض میشه هیچ خودمم گیج بودم چشام گرم میشد بخوابم میبستم صدام میزد 😅 سر درد داشتم با صدای بلند تو اینستا ترانه میذاشت ما هم رومون نمیشد چیزی بگیم مادرم به پرستار گفت پرستار تذکر داشت اعتنا نمی‌کرد خلاصه نه خودم آرامش داشتم نه بچه آخر هم کار خودش و میکرد می‌رفت شیرخشک میداد که بچه ام داره از حال میره دیشب مرخص شدم اومدم خونه مادر شوهرم نموند مادر خودمم طوری گیج بود خوابش برده بود هرچی صداش میزدم اصلا نمیشنید مادرشوهرم شدید واسواسی مادرم خیلی بیخیال و من این وسط گیر کردم 😅 خلاصه امروز بچه ام هم صبح آزمایش داره هم عصر مجبور شدیم بهش شیرخشک بدیم خون می‌خوان بگیرن جون داشته باشه
مامان نی نی مامان نی نی روزهای ابتدایی تولد
تجربه سزارین پارت هفتم
هفدهم هشت شب مرخص شدم. خدارا شکر آسانسور داریم و دغدغه بالا رفتن از پله را نداشتم. ساعت یک شب خوابیدم و چهار صبح که بیدار شدم دیدم پاهام شدیداً ورم کرده. خیلی برام عجیب بود چون اصلاً ورم بارداری نداشتم و 24 ساعت هم از سزارینم گذشته بود. هرچقدر که می‌گذشت ورم شدیدتر میشد. تا 9 صبح صبر کردم ولی ورم به دست ها و صورتم رسیده بود. چشمام از شدت ورم مثل یک خط صاف شده بود. به بهداشت زنگ زدم مامای بهداشت گفت باید آزمایش ادرار بدی شاید پروتئین اوری داشته باشی. رفتم بیمارستان واسم آزمایش ادرار نوشت و گفت جواب را باید نشون دکتر خودت بدی. تا42 روز بعد از زایمان هیچ دکتری زیر بار بیمار دکتر دیگه ای نمیره. دکتر خودم هم رفته بود مسافرت.
آزمایش دادم و دیدم بعله پروتئین ادرارم مثبت شد. تو راه برگشت از بیمارستان شوهرم یک دست انداز را نگرفت و سریع رد شد. همونجا حس کردم دوباره داره درد قفسه سینه ام شدید میشه. به خونه رسیدم و دراز کشیدم. و شوهرم رفت. که دوباره نفسم منقطع شد. مامانم زنگ زد به شوهرم و 115. منم با 10% ظرفیت ریه ام نفس می‌کشیدم و گاهی که نفسم بالا میومد جیغ میزدم. آنقدر جیغ زدم که بعداً متوجه شدم همه همسایه ها ریخته بودن تو کوچه. ۱۰ دقیقه طول کشید تا ۱۱۵ رسید. وقتی رسید دیگه نفس من باز شده بود. تکنسین ۱۱۵ هم گفت من نمی‌دونم چیکار باید بکنم. اگر میخای تا ببریمت بیمارستان. که خودم گفتم نه دکترم گفت به مرور هوا خارج میشه. عصر دوباره رفتیم دکتر داخلی و آزمایش ادرار ۲۴ ساعته نوشت. و گفت احتمالا از عوارض عمله.
👇🏻👇🏻👇🏻
مامان نی نی مامان نی نی روزهای ابتدایی تولد
تجربه سزارین پارت دهم😅 خیلی طولانی شد.
همونجا صبرم تموم شد. گفتم پرستار راست میگه دیگه برای آدم نامحترم بچه نگه ندار. و گریه کنان بچه را بغل کردم و از بخش اومدم بیرون. شوهرم که بیرون بخش منتظر بود وضعیت منو دید و فهمید که دعوامون شده. بچه را از من گرفت. و داد به مادرش. منم رفتم که تنهایی لوله آزمایش را تحویل آزمایشگاه بدم. شوهرم دنبالم اومد. گفت گریه نکن آبرومون را بردی. دلم شکست 💔. تا نصف راه باهام اومد و برگشت سراغ مادرش. لوله را تحویل آزمایشگاه دادم. و تنهایی نشستم دم در آزمایشگاه از ته دلم گریه کردم. یه خانمی متوجه شد که تازه سزارین کردم. گفت گریه نکن به بخیه هات فشار میاد. تازه متوجه شدم که با گریه کردن داره به شکمم فشار میاد و بخیه هام انگار دارند از هم میشکافن. خلاصه چهار نفره برگشتیم خونه...
دو ساعت بعد شوهرم جواب آزمایش را گرفت. ۸.۶ بود دکتر گفته بود چون وزنش پایینه اگر به ۱۰ رسید باید بستری بشه و هر طور شده باید بهش شیر بدید تا ادرارش برقرار بشه. دلم میخواست آزمایش را بکنم تو چشم مادر شوهرم که اصرار داشت نهههه اصلاً هم زرد نیست. مامانم از عروسی برگشت تا ساعت ۳ صبح منتظر شدیم بچه ادرار کنه و نکرد...
مامان محمد مصطفی🐣🐥 مامان محمد مصطفی🐣🐥 ۲ ماهگی
تجربه سزارین مامان اولی ۳
من برا بیمارستان شیر خشک نبرده بودم بدون اینجا همه میگفتن بیمارستان اجازه نمیده
شب اول هرچی سعی کردم به بچه شیر بدم نداشتم پرستارا اومدن هرچی فشار دادن شیری ترشح نشد و بچه گشته بود همش گریه میکرد اونجا بهم گفتن بهش شیر خشک بده ساعت ۴ صبح بود و همه جا هم بسته بود دیگه
برا همین پیشنهاد میکنم شما بگیرید داشته باشید که مثل من اسیر نشید تو اتاق ها دنبال شیر خشک از مامانا باشید
من خیلی درد داشتم ولی بلند شدم بتونم راه برم تا بتونم مدفوع کنم
و مرخص بشم
فردای زایمان همسرم کارای ترخیص انجام داد دکتر اومد برا معاينه گفت بچه زردی داره باید بستری بشه زردیش ۹ بود
ابن تجربه منه شاید کمکتون کنه
من چون بی تجربه بودم با این عدد زردی بستری شد بچه خودمم موندم ابن کار باعث شد بهیم عفونت کنه چون ۵ روز تپ بیمارستان بودم نشد به بخیم برسم و آب نخورد از طرفی رو‌ صندلی خوابیده بودم و جوری بود که همش فعالیت داشتم خیلی به بخیم فشار اومد
در صورتی که بچه های با زردی ۱۸ بستری میشدن
دیگه بعد چند روز با رضایت شخصی مرخص شدم چون بیمارستان اصلا دارویی نمی‌داد به بچه و فقط میگفت داخل دستگاه باشه بچم هم اصلا داخل دستگاه نمی‌رفت و گریه میکرد
دیگه اومدم خونه و شروع کردم سنتی درمان زردی انجام دادن
مامان بلوبری🍀 مامان بلوبری🍀 ۳ ماهگی
مامانا باز منم و سوالهای ناتمامم
پیرو تاپیک قبلم برای زردی بچه دکتر گفت سه روز شیر خودتو نده اصلا فقط شیرخشک دیگه منم. این کارو کردم. این سه روز هم. دل درد بچه خیلی کمتر شد هم. قشنگ. بلندش میکردی حس میکردی تپل شد دیگه چشمتون روز بد نبینه امروز که سه روز تمام شد شیر خودمو دادم. خوشبختانه گرفت ولی از ظهر بهم. آویزونه انگار دلش میپیچه زور میزنه...شوهرم.میگه چرا بهش شیرخشک نمیدی میگم. خب دارم شاید کم باشه ولی هست...گفت حاضری شیر مادر بدی ولی بچه اینجور زجر بکشه؟💔 دیگه زنگ زدم اسنپ دکتر بس که کلافه شده بودم. دکتر گفت اصلا نباید سه روز قطع میکردی هم استاندارد نیست هم روش قدیمیه هم دیگه لذت شیر خشک برای بچه مزه کرده.. دل درد بچه تایم داره تحمل کن تمام میشه...اگر تمام شیرتو دادی سیر نشد شیر خشک بهش بده
حالا شما مامانای قشنگ بهم بگید اشکال داره شیر خودمو که دادم و. بیقرار بود هنوز پشت سرش بهش شیر خشک بدم ؟ تداخل ندارن؟
یه نکته هم بگم. هر کی به انتخاب خودش یا اجبار شیرخشک میده برام قابل احترامه من از کارم از همه چیم زدم تو. خونه میخوام بشینم یک سال شیرم که دارم میگم چرا ندم....
مامان سپهر☁️✨️🤍 مامان سپهر☁️✨️🤍 ۳ ماهگی
تجربه‌ ۱۰ روز اول بعد زایمان

برای من ۱۰ روز اولم سخت ترین روزای این مدت که زایمان کردم بود...
بعد اینکه مرخص شدیم از بیمارستان شب اولی که خونه خودمون بودیم پسرم خیلی گریه میکرد ،مامانم و شوهرم فقط منو واسه شیر دادن بیدار میکردن بعدشم میبردنش اتاق دیگه ای که من بیدار نشم، مامانمم شب قبلش بیمارستان کنار من بود و کل شب بیدار بود مراقب من و پسرم، واسه همین خیلی خسته بوده و پسرم هم انگار فقط بغل مامانم آروم بوده، بعد همسرم میره خواهراشو میاره تا مامانم بتونه استراحت کنه
من از اونجایی اون شب رو یادمه که یهو چشامو باز کردم این دو تا خواهر بالاسر من یه ریز در حال تز دادن و حرف زدن که بچه حتما این مشکل و داره گریه میکنه اون مشکلو داره از اون طرف من حالم داغووون جوری که حرفایی که زدم و یادم نمیاد مامانم برام تعریف میکنه، بعد هی پشت سر هم حرف و اصرار که شیر نداری سینه اتو فشار بده ببینیم شیر میاد شیر دوش بزن ،حالا منم نوک سینه هام زخم بود🫠🫠خییییییییلییی درد داشت وقتی پسرم شیر میخورد انگار داشت گوشت تنمو می‌کند، خلاصه اینا مامانمو فرستادن اتاق دیگه که بخوابه داشتن شوهرمو هم می‌فرستادن منم بین اینا خیلی حس بدی داشتم به شوهرم گفتم بمونه گفتن چراااا!!! دیگه گفتم که ریختین سر من و باقی حرفام یادم نیس ولی فقط همین ریختین سر من شاید حرف بدی به شمار میومد، خواهرشوهرام قهر کردن رفتن و من موندم و شوهرم و کللللییییی حس بدددد ، دیگه تا صبح خوابم نبرد، شوهرم داشت از من پیش مامانم گلایه میکرد که مامانم گفت حال دخترم خوب نیس نباید انقدر بالاسرش حرف میزدن و اینا ولی شوهر من مگه توجیح میشد!
مامان ماهی مامان ماهی ۱ ماهگی
#تجربه_زایمان_زودرس
#نوزاد_نارس
خب دیرروز غروب بعد ۳۰ساعت پسرم رو بردیم با خواهرم چکاپ زردی و از۱۲.۷اومده بود روی۵ دکتر گفت واقعا خوب بود و عالی نگهش داشتی تو خونه که در عرض این تایم زردیش اومد پایین.دستگاه رو هم تحویل دادیم و اومدیم خونه.مامانا من هر سر دخترم هم سر پسرم تجربه شد که بچه امو بیمارستان نزارم بخاطر زردی و بیارمش خونه چون صددرصد رسیدگی من با بیمارستان خیلی فرق میکنه.
پسرمو رو سعی میکردم زیاد شیر بدم بااینکه دکتر شیر خشک هم کمکی داد کلا شیر مادر یه چیز دیگه است منم تواین زمان کلا یکبار شیر خشک دادم.هر دوساعتی که تو دستگاه بود بیست دقیقه تا نیم ساعت میاوردمش بیرون یا خاموش میکردم دستگاه رو وتو دستگاه با شیشه یا قطره چکان شیر میدادم.
نباید شیشه شیر رو توی دستگاه زمانی که روشنه ببری وشیر بدی.
دکتر گفت سی روزگی میتونم ختنه کنم.
و قسمت باسنش که زخم شده بود دکتر پماد Eczacin رو داد که عالی بودو یکباری که استفاده کردم براش التهابش کاملا برطرف شد.همین😁
راستی اینم بگم که مایعات زیاد میخورم.اب و عرق کاسنی.چایی کمرنگ..
فرداهم باید بخیه هامو بکشم🥹