سوال های مرتبط

مامان نورِ زندگی🤍 مامان نورِ زندگی🤍 ۳ ماهگی
مامان فندوق مامان فندوق ۱ ماهگی
ادامه تجربه زایمانم
من فول شده بودم و معاینه های وحشتناک ادامه داشت و سر بچه همچنان بالا بود ، لگنم خوب بود پلی خودشون میگفتن سر بچه احتمالا کج وارد لگن شده ، تا اینکه یک ساعت و نیم من تو این وضعیت بودم ولی فایده نداشت ، کم کم ضربان قلب نینی داشت افت میکرد و من اکسیژن میگرفتم ، متوجه بودم که دارن له سزارین فکر میکنن واقعا برام وحشتناک بود بعد 6 ساعت درد الان برم سزارین و شروع به گریه کردم، خدایی ماماها خیلی مهربون بودن و آرومم میکردن، با دکتر تماس گرفتن که بیاد برای سزارین ، من له توصیه مامام حالت یجده قرار گرفتم تا دردام کمتر بشه توی همون حالت حس کردم کمر درد شدیدی گرفتم که مامام برام روغن میزد بعد چند دقیقه احساس زور زدن بهم دست داد ، و شروع به زور زدن کردم اونم غیر ارادی حالا ماماها برام لباس اتاق عمل پوشیده بودن که منو ببرن میگفتن نمیخواد زور بزنی ولی من دست خودم نبود ، هی زورهام قوی تر میشد تا اینکه دکتر رسید همون موقع معاینم کردن و گفتن سر بچه دیده میشه ، و بعد از یه رب خود دکتر پسرمو به دنیا آورد ، و من واقعا خوشحال بودم خدا بهم رحم کرده و سزارین نشدن ولی خبر نداشتم چیزای بدتری برام اتفاق افتاده
مامان علی جــ❤ــانم مامان علی جــ❤ــانم ۴ ماهگی
#پارت ۲
#زایمان طبیعی
ایپدورال که زدم حدود ۵ سانت بود دهانه رحمم، و به طرز عجیبی تا ۹ سانت دیگه هیچی دردی نداشتم، خیلی خوشحال بودم که بدون درد نهایتا حدود یکی دوساعت بعد زایمان میکنم ولی نگو تقدیر برای من طوری دیگه رقم میخوره، وقتی ۱۰ سانت شدم تقریبا داشت اثر بیحسی میرفت و ماماها ازم میخواستن زور بزنم هر چی زور میزدم نمیشد دیگه واقعا حالم بد شد و هیچ انرژی برام باقی نمونده و من از حال میرفتم زمانی که دکتر معاینه کرد گفت بچه سرش نمیاد وارد کانال بشه، موهاشو میدین ولی سرش کرول نمیشد، و ماما و دکترم وقتی معاینه میکردن سری تکون میدادن و میگفتن نمیشه و من حالم بدتر میشد تا بعد ۲ ساعت زور زدن دکتر تصمیم گرفت ببرنم اتا عمل سزارین کنن، من شروع کردم جیغ زدن که من درد طبیعی را تحمل میکنم ولی سزارین نمیشم، نمی تونم دوتا درد تحمل کنم و فقط قصدم اینه زایمان طبیعی داشته باشم ولی دکتر با من صحبت کرد که موافقت کنم، بعد کلی گریه من و فرستادن اتاق عمل....
مامان ایلیا مامان ایلیا ۱ ماهگی
تجربه سزارین اول: من بیمارستان بوعلی همدان عمل شدم و حدود یکسال تحت نظر دکتر عظیمی بودم که خودشم عملم کرد هزینه بیمارستان حدود ۴۲ ۴۳ تومنی شد و ۶ تومنم دکتر به عنوان دستمزد گرفت. من صبح ساعت ۶ رفتم بیمارستان که یخورده زود و خود پرسنل هم نیومده بودن ولی از شش ونیم چنتا دیگه مامان هم برای عمل اومدن که من چون زودتر از همه رفته بودم نوبتمم برای عمل زودتر شد. اول رفتم بخش زایمان اونجا مدارک و تحویل دادم و سرم برام وصل کردن و سوند.هیچی از وصل کردن سوند نفهمیدم و اصلا درد نداشت ولی بعدش حس خوبی نداشت و احساس میکردم ادرارم میریزه که دوبار پرستار اومد چک کرد و تاکید کرد هیچ مشکلی نداره و فقط بخاطره شستشو فکر میکنم سوند شله . من از اتاق عمل هیچ ترسی نداشتم و ساعت نه رفتم اتاق عمل اونجا با دکترم صحبت کردم ولی از لحظه ای که آمپول بی حسی و بهم زدن و پرده رو کشیدن جلو چشمم استرس تمام وجودمو گرفت و به دکترم میگفتم من میترسم اونام همش باهام صحبت کردن و گفتن نفس عمیق بکش که بهترشدم همون پنج دقیقه اول کوچولو به دنیا اومد و بهم نشونش دادن که همه استرسم رفت ولی چون رو سینم احساس سنگینی میکردم و از استرس خیلی صحبت کردم و سرمو تکون داده بودم تهوع گرفتم و تو اتاق عمل مقدار کمی بالا اوردم که به اون وحشتناکی که فکر میکردم نبود و تو اتاق عمل همه چیز برای هراتفاقی مهیا بود بعد نیم ساعت بخیه زدن تموم شد و انتقالم دادن ریکاوری اونجا بچه رو اوردن بهش شیر دادم البته من بی حس بودم و همه کارارو پرستار کرد بهم گفتن تا یازده تو ریکاوری میمونم ولی فقط یه ربع موندم و انتقالم دادن اتاقی که بهم داده بودن ، عصر باوجودپمپ درد احساس درد کردم ک برام شیاف گذاشتن و بهتر شدم
مامان دیار💙 مامان دیار💙 روزهای ابتدایی تولد
گفتید که بیام از تجربه زایمانم بگم
من ۲۳ ام ساعت ۱۱ظهر کیسه آبم خونه پاره شد ۱۲ رفتم بیمارستان تا بستریم کنن ۲شد،اما خودم درد نداشتم فقط همینجوری آب میریخت و بوی بدی میداد ،رفتم بلوک زایمان و سرم و آمپول فشار زدن من ساعت ۳ونیم دردم شروع شد همراه با درد زیر دوش اسکات زدم و ورزش کردم البته من یک هفته بود که دهانه ۲سانت باز بود ،خلاصه هی معاینه میکردن میگفتن ۲سانتی ولی خوبه نرمه ،دردا و انقباضای من هر یک دقیقه یکبار بود خیلیییییی زیاد اذیت شدم ،دیگه داشتم از حال نیرفتم از درد میگفتم اسپاینال میخوام میگفتن تا ۶سانت نشی نمیزنن ،ساعت ۸شب معاینه کردن گفتن ۵سانت شدی قرار بود ماما همراهم از ۴سانت بیاد ،بهش زنگ زدن اومد ،ساعت۱۱شب شد من ۸سانت بودم ماما منو برد تو‌ وان و آبزن ریخت تو‌وان و ماشاژ و ورزش داد که من یکم تو آب آروم شدم نیم ساعتی اون تو بودم اومدیم بیرون دوباره معاینه کردن ۹سانت بودم زود زدنام شروع شد ،همه اومدن بالا سرم منم ساعت ۱۲:۴۰شب زایمان کردم بخیه هم ۳تا بیرون خوردم بقیه هم داخل
مامان پویان مامان پویان روزهای ابتدایی تولد
پارت ۱
تجربه سزارین اختیاری
از شب قبلش حرکات بچه آروم شده بود صبح هرکاری کردم حرکاتش مثل نبض بود ،رفتم بیمارستان نامه سزارین که دکترم بهم داده بود روبردم ،درجا بستریم کردن آن اس تی گرفتن و سوند گزاشتن[وقتی خودت رو شل کنی درد نداره اصلا ]سرمم رو زدن ،درجا زنگ زدن به دکترم اومد گفت تا نیم ساعت دیگه اتاق عمل منتظرتم و رفت خیلی دکتر خوبیه خیلی دوسش دارم سنش بالاعه ولی خیلی پر روحیه و خندونه همیشه خلاصه وقتی بردنم تو اتاق عمل دروغ چرا ترسیده بودم ولی قابل تحمل بود بی حسی رو زدن و خلاصه همه چی خوب بود تا وقتی که دکتر میگفت چسبیده در نمیاد اینقدر ترسیده بودم که فشارم رفت بالا (۱۹) بگو بچه از آب کیسه خورده و حجم مایع کم شده بچه تو خشکی افتاده و چسبیده به رحمم دکترم و کمکش هرکاری کردن نشد بچه رو دربیارن دکتر بیهوشی رو صدا زدن که آقای مسن بامزه ای بود اومد وایساد بالا سرم و خانم که تپد بود کارشناس اتاق عمل بود، چهارپایه گذاشتن زیر پاشون و محکم بین دنده ها رو به سمت پایین می‌کشیدن درد نداشتم ولی فشار دستشون به قدری محکم بود که نفس کشیدن برام خیییییلی سخت بود و نفس کم آوردم برام ماسک اکسیژن زدن
مامان فینگیل 🌼 مامان فینگیل 🌼 ۲ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۴ :


تو اون انقباضات بهم پیوسته معاینه خیلی دردناک بود و انقباضات و دردهام و بیشتر میکرد
خلاصه فهمیدن نی نی مدفوع کرده و سریع به دکترم زنگ زدن اونم نمیدونم چی گفت که ماما گفت نه خانم دکتر مکونیوم خیلی شدیده اصلا نمیشه باید سریع بره سزارین اورژانسی شه
خلاصه دو تا بهیار و یه ماما ریختن رو سرم و شروع کردن سوند گذاشتن و آماده کردنم واسه عمل...
منم این بین دستشون و گرفته بودم و التماس میکردم حالا که قراره من سزارین بشم توروخدا همین الان بی حسیش و واسم بزنین تا من از شر این دردها راحت شم و اونا میگفتن نمیشه و باید تو اتاق عمل انجام شه منم فقط خدا خدا میکردم زودتر ببرنم اتاق عمل تا از شر این دردها راحت شم
من مثل مرده ها رو تخت افتاده بودم زیرم تشک یه بار مصرف پهن بود و پوشک نداشتم از یه طرف آب های کیسه آب همینجور ازم میریخت از طرفی خونریزی داشتم و چون سوند وصل کرده بودن و گفتن خودت و شل بگیر تا ادرارت بیاد تو کیسه همینجوری ادرار هم ازم میریخت
در برابر دردهای شدیدی که داشتم سوزش سوند خیلی کم و جزئی بود و درد به حساب نمیومد
من بیحال رو تخت بودم و فقط دعا میکردم زودتر برم اتاق عمل
من و با دستگاه ان اس تی و برانکارد بردن سمت اتاق عمل
مامان حلما🎀🩷 مامان حلما🎀🩷 روزهای ابتدایی تولد
پارت دوم سزارین من🫧💛
بلاخره انقدر به دکتر زنگ زدن جواب داد قضیه رو بهش گفتن اونم گفت ۱۰دقیقه دیگه خودشو میرسونه و به پرستارا گفت اماده اتاق عملش کنید تا من میرسم اماده باشه.سریع بهم اکسیژن وصل کرد و امدن سوند وصل کنن اصلا سوند وصل کردن درد نداشت من خیلی شنیدم میگفتن درد داره میترسیدم ولی اصلا درد نداشت بعدش فقط یذره سوزش امد بعدش دیگه هیچی.لباس هامو پوشیدمو منو گذاشتن رو ویلچر و بردن اتاق عمل وقتی اتاق عمل رو دیدم خیلی ترسیدم و استرس گرفتم دلم داشت کنده میشد میخواستم بگم نمیخوام زایمان کنم منو نبرید داخل ولی چاره ایی نداشتم دکتر بی هوشی امد منو بردن روی تخت با کمک همکارش سوزن و زدن سوزنش درد داشت و یکمم سوزش .بعد سوزن سریع منو خوابوندن رو تخت همون لحظه پاهام داغ شد و بدنم سِر شد.بقیه پرستارا امدن دوتا رگ گرفتن و سرم بهم وصل کرد با دستگاه فشار و اکسیژن و چیزای دیگه که اسمشون رو نمیدونم که دیدم دکترم امد جلومو یه پرده زدن من از بس استرس داشتم اصلا حالم خوب نبود داشتم سکته میکردم از بس میترسیدم.حرکت دستای دکتر و حس میکردم