پارت ۹
من خیلی کلافه بودم خدایی...ماماهمراهم خداخیرش بده قشنگ با تجربه بودا....پیشنهاد داد به مامایی که مربی دانشجو ها بود(چند تا دانشجو فرایند زایمانم بودن...ولی اذیت نشدم ...تازه خوب بود چون بودن و باهاش گپ میزدن و مهربون تر بودن از ماما) که با شیاف گل مغربی دهانه رحممو ماساژ بدن شاید پیشرفت کرد..از اونجایی که خیلی نرم بود دهانه رحم من
اینکار و انجام دادن و من یهو از ۶..۷ سانت فول شدم..ساعت ۱۹ و ۲۰ دقیقه...
از اون به بعد من به کمک ماماهمراهم و با راهنمایی هاش زور میدادم ....زور های اولم خیلی خوب نبودن ولی ۵ دقیقه آخر قشنگ یاد گرفتم و با چند تا زور پسرم اومد....
من ماساژ پرینه انجام میدادم و واژنم به خاطر همین خوب کش میومد ...ماماهمراهمم بهشون گفت این میتونه بدون برش زایمان کنه و اونا قبول کردن که برش نزنن باز خدا خیرش بده ...ولی از بالا به خاطر سر پسرم یکم پارگی داد که حدود۳ ۴ تا بخیه خوردم
..
اینجوری بود که آقا سجاد ما ساعت ۱۹ و ۴۰ دقیقه ۱۰ شهریور به دنیا اومد😍😍 ...

تصویر
۱۴ پاسخ

گلم میشه واسه خرید لباس راهنماییم کنی واسه کوچولوت الان چه سایز سرهمی خریدی که اندازشه
من اصلا نمیدونم از کجا و چه سایزی شروع کنم

عزیزم شما بیمارستان امام رضا بودی
پرسنل چطوری بودن؟ دانشجو بالا سرت بود؟
خوب بخیه زدن برات؟

اخییی عزیزم
خداروشکر ب خیر و خوشی زایمان کردی🤲🏻🤲🏻 😍😍
خدا قوت😍😍💪🏻💪🏻

بیمارستان امام رضا خوب بود برات،چند تخته بود؟

ایندعکس نینیت تو بیمارستان؟

ماشالا بهش خدا حفظش کنه 😍
دختر منم ۵ شهریور بدنیا اومد🥰

از بیمارستان امام رضا راضی بودی

سلام عزیزم منم قمی هستم اسم ماما همراهت چیه

اخیشششش خداروشکر ک گذشت 😍😍

ماشاءالله به شما و آقا پسرتون
تبریک میگم عزیزم، مرسی که تجربتو کامل نوشتی❤️

عزیزم بهت تبریک میگم و اینکه آمپول بی حسی زدی؟

مبارک باشه قدمش پر از خیر و برکت😍
یه سوال دیگه ماساژ پرینه رو از چند هفته شروع کردی روزی چند بار و چجوری میدادی

عزیزم هزینه ات چند شد تو بیمارستان امام رضا بعد اینکه بیمه ت چی بود ماماهمراه چقدر گرفت

ایجان اسمش سجاد خدا حفظش کنه عزیزم 😍

سوال های مرتبط

مامان آیهان مامان آیهان روزهای ابتدایی تولد
پارت سوم
من از هفته 35دهانه رحمن دوسانت باز بود ورزش و پیاده روی هم که از 36شروع کردم خیلی کمکم کرد این هفته اخرهم شیاف گل مغربی گذاشتم باعث شده بود که دهانه رحم نرم نرم بشه
خلاصه هروقت معاینه میکردن من پیشرفت میکردم و این خیلی عالی بود تا ساعت پنج که ماما گفت به حالت سجده بشین وپاهات باز کن و زور بزن منم هرچی میگفتن فقط به خاطر این که دردم کمتر بشه همه انجام میدادم تا اینکه ماماگفت عالیه سرش دارم میبینم و به ماما بیمارستان گفت دکتر خبرکنن که بیاد منم فقط به خاطر این که از درد راحت بشم تا دکتر بیاد فقط زور میزدم که بچه بیاد و راحت شم ساعت پنج و چهل دقیقه دکتر اومد وقتی منو دید گفت عالیه دیگه زور نزن ،
منم نفس عمیق می‌کشیدم تند تند تا دکتر یکم برش داد از پرینه و سربچه اومد بیرون و منو انگار از آسمون انداختن زمین راحت راحت راحت شدم انگار نه انگار که من بودم درد می‌کشیدم
خدا بعد اون همه درد یه منبع از آرامشش گذاشت داخل بغلم کن به تحمل کردن همه اون دردا ارزش داشت حتی بیشتر 😍
ان شاالله که همه مامانا راحت زایمان کنن و بچه هامون بغل بگیرن
مامان Yazdan👶🏻 مامان Yazdan👶🏻 ۴ ماهگی
پارت سه😅

دیگه چون درد نداشتم با ماما همراهم ورزش کردیم و برام طب فشاری و ماساژ و انجام داد
واقعا راضی بودم چون از ۵/۳۰ که ماما اومد سر یک ساعت من فول شدم و دکتر اومد معاینه کرد و گفت فول شده یکم رو تخت با کمک ماما همراهم زور زدم که سر بچه کامل دیده بشه و نهایت ساعت ۷ بردنم اتاق زایمان
و ۷/۱۵ دقیقه فقط با دوتا زور محکم و قوی پسرم به دنیا اومد😍

واقعا پیشنهاد میکنم بجای جیغ و داد کردن با نفس دردارو رد کنید ..ماما همراه حتما بگیرید که خیلی کمک کننده است ...و در نهایت با کادر پزشکی همکاری کنید چون به نفع خودتونه
من خیلی همکاری کردم اصلا جیغ و داد نکردم هرچی گفتن انجام دادم و... و لحظه ای که دکتر بچمو دراورد گفت واقعا دوس دارم سه بار دیگه جلوم زایمان کنی از بس که همکاری خیلی خوبی داشتی کیف کردم از همکاریت❤️

خلاصه اینم از تجربه من
درکل از انتخاب زایمان طبیعی راضی بودم و خوب بود
از کادر بیمارستان و ماما همراه و اپیدورال هم واقعا راضی بودم خیلی خوب بود
مامان کایرا مامان کایرا روزهای ابتدایی تولد

زایمان طبیعی پارت چهار✅️
چون سرعت پیشرفتم خوب بود نیاز به ورزش کردن نداشتم
ماماهمراهم خیلی خیلی خوب بود اگه اون نبود شاید زایمانم طولانی تر میشد
ماماهای خود بیمارستان هم عالی بودن
موقعی که توی اتاق ldr بودم یا همون اتاقی که قبل فول شدن باید دردهاتو بکشی موقعی که داشتم زور میزدم مدفوع کردم خواستم بگم که نگرانش نباشین چون طبیعی هست و اون موقع فقط به حرف ماما یا دکترتون گوش بدین
من توی بارداریم با خانوم آبادی ورزش میکردم ولی اواخر خیلی ورزش هارو انجام نمیدادم خودم تنبلی میکردم اما به نظرم همون ورزش ها خیلی تاثیر داشت از این نظر که لگنم برای زایمان خوب بود و سرعت پیشرفتم هم همین طور
در کل ساعت ۵ و ربع بستری شدم با دوسانت (فاز نهفته) تا ساعت ۱۰ تقریبا طول کشید که بعد ۶ ، ۷ سانت شدم و دخترم هم ساعت ۱۱ و ۱۰ دقیقه بدنیا اومد فاز فعال و زایمان برام یک ساعت و ۱۰ دقیقه طول کشید
درکل همه از زایمانم راضی بود هم خودم هم ماما های بیمارستان ، و همین طور دکترم ، قرار بود واسع زایمانم خودش باشه اما چون سز اورژانسی پیش اومد و عمل داشت نشد خودش باشه 🥲🙂
مامان کنجد مامان کنجد روزهای ابتدایی تولد
.تجربه زایمان طبیعی پارت 3
دیگه جیغم میزدم و گفتن باید تو اون اوج درد تو حالت دستشویی زور میزدم وای زور زدن تو اون حالت اونم با انقباض 9 فینگر فراتر از تحمل آدم بود بعد 10دقیق گفتن بازم بخواب ببینیم سرش اومده یا نه که اصلا نیومد بود. به من گفتن برو حالت سجده و کمرتو تکون بده شاید اینجوری اومد اونم شاید 20دقیقه طول کشید و تقریبا 50دقیقه من تو این حالت بودم که گفتن تو دردا زور بزن قبل اون اجازه زور زدن نداشتم یه 5 دقیقه زور زدم سرش اومد تو کانال زایمان و انگاری دنیا رو بهم دادن انقباض ها واقعا دردش خیلی بیشتر از خوده زایمانه زایمان و خروج بچه حس سوزش و فشار داره و خیلی بهتر از انقباض هاست . بعد چند دقیقه زور سرش تقریبا اومد که با برش پرینه بچه به دنیا اومد و ساعت ودوازده بیست دقیقه به دنیا اومد . من ماساژ شکمی هم داشتم چون زیاد لخته خون تو رحمم بود که اونم مقداری اذییت کننده بود بخیه ام زیاد نبود ولی به دلیل اینکه من تا روز خود زایمان استفراغ داشتم و بدنم ضعیف بود و بدنم پروتئین کم داشت به جای 10دقیقه بخیه زدم یا ساعت یا شاید بیشتر شد هی بخیه میزد و سوزن هی خراب میشد .و من از اون روز از شدت درد بدون بالشت اصلا نمیتونم بشینم و بالشت دوناتی خریدم و رون و پاهامم چون چون یه ساعت برای بخیه و مابقی برای زایمان رو به بالا رو تخت بود از اون موقع عین ورزش کارا که میگیره عضله شون منم گرفته من تجربه دوم زایمانم بود ولی زایمان اولم خیلی راحت تر از الان بود .پس حتی تو یک نفر زایمان با دیگری متفاوته .
اگه سوال بود بعدا جواب میدم انشالله شما زایمان راحتی داشته باشید.
من از گاز هم استفاده کردم واقعا یا من دردهام زیاد بود یا اصلا تاثیرش رو متوجه نشدم .و بهم اجازه استفاده زیاد نمیدادن.
مامان مهدی و ماهد✨ مامان مهدی و ماهد✨ ۳ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی من پارت ۴
حدود ساعت ۱۱ وارد وان اب گرم شدم و ماما گفت موقع دردا کف لگن رو روی اب شناور کن ، چون باعث میشه جنین راحت تر بیاد پایین...بعد از گذاشت ۲۰ دقیقه حس زور زدن شروع شد ، و دردا خیلی خیلی شدید شده بود...که مامای همراهم ، ماما رو خبر کرد و با کمک همسدم من و از وان به تخت زایمان منتقل کردن ، ماما معاینه کرد و گفت که ۹ سانتم و حدود ده دقیقه تا ی ریع دیگه زایمان میکنم...ولی پنج دقیقه بعد عوامل اتاق زایمان رو صدا کرد که نی نی داره میاد😅منم دیگ از شدت درد همه ی اهل بیت رو صدا میزدم🥲بعد از گذشت حدودا ۳ دقیقه با تکنیک های زور زدنی که ماما میگفت ، نی نی به دنیا اومد و الحمدلله برش و بخیه نخوردم...
و بعد از ۲ دقیقه با چند تا سرفه جفت هم بیرون اومد...
و این بود زایمان حدودا ۲ ساعته ی من😅
و اما بعد از بیرون اومدن جفت😑
ماما گفت که جفت شروع کرده بوده به پیر شدن و احتمال داد که پرده های جفت داخل رحم مونده باشه😑 و شروع کرد با دست رحم رو خالی کردن و چک کردن اینکه بقایای جفت نمونده باشه داخل...و چه ضجه هایی که من از درد اینکار میزدم😑بعد از ۳ بار که اینکار رو کرد...متخصص زنان انکال رو صدا زد تا اون هم چک کنه🙄اکن هم سه باز اینکار رو انجام داد و مطمئن شدن وضعیت رحم نرماله و من رو ول کردن🥲
البته که اگر اینکار رو نمیکردن باید اتاق عمل میرفتم و کو تاژ میشدم😑
ولی خب خیلی وحشتناک بود🥲
ان‌شاالله کسی تجربه نکنه واقعا🌷
مامان مهدیار مامان مهدیار ۵ ماهگی
تجربه‌ی زایمان بخش دو
بعد که اپیدورال اثر کرد مامای همراهم دوباره بهم ورزش داد و دیگه راحت تر و بدون درد ورزش ها رو انجام میدادم.(مامای همراهم رو از مرکز مامای مهربان گرفته بودم توی اینستا پیج دارن سرچ کنید. کارشون خیلی خوب بود واقعا راضی بودم اگه نبودن زایمان من خیلی طولانی تر از این میشد قطعا) تا حدودای ۱۱ونیم، ۱۲ ورزشامو بدون درد انجام میدادم اما دیگه از ۱۱ونیم دردام اونقدری شدید شده بود که با وجود اپیدورال هم حسشون میکردم و دیگه ورزش کردن و تنفس شکمی حین دردها خیلی سخت بود برام.
از ۱۲ به بعد دیگه واقعا برام غیرقابل تحمل بود و هی میگفتم نمیتونم، فکرمیکردم الانه که از درد بمیرم🥴😂 دهانه رحمم فکرکنم دیگه ۸ یا ۹ سانت بود و میگفتن زور بزن اما من زورم نمیومد و سر همین خیییلی بی حال شدم دیگه احساس میکردم جونی توی تنم نمونده که زور بزنم. اما دیگه از ساعت ۱ به بعد انگار خود به خود یه زور زیادی بهم میومد که ناخودآگاه زور میزدم و مامای همراهم هم بهم میگفت خیلی خوب داری زور میزنی. ۱ونیم دیگه فکرکنم دکترمم اومد و ساعت ۱و ۴۵ دقیقه ظهر بالاخره پسرم به دنیا اومد. درمورد برش اون قسمت هم که خیلی از مامانا از دردش میترسن بگم که اون لحظه اونقدر درد و زور بهت از همه طرف داره میاد که اصلا درد اون برشی که دکتر میزنه رو متوجه نمیشید من که فقط یه سوزش خیلی کم حس میکردم موقع برش
مامان فندق.کوچولو مامان فندق.کوچولو ۶ ماهگی
#زایمان طبیعی ۲
من ساعت یک شب بستری شدم و درد هام با آمپول فشار شروع شد( که البته سرم هست ) ... من هیچ درد زایمانی نداشتم ودهانه رحم یک سانت بود و سر بچه به خاطر بزرگ بودن درست وارد کانال زایمان نشده بود ... تا صبح همه چی خوب بود بهم چند تا قرص دادن و چون کیسه آب سالم بود درد زیادی حس نمیکردم ... ساعت ۱۲ صبح پزشکم اومد و کیسه آبم پاره کرد و بهم گفت ۱۸ ساعت دیگه معلوم میشه طبیعی یا سزارین هستی اگه توی این زمان دهانه رحم ۴ سانت شد طبیعی و اگر نه که سزارین ... یکی از ماما ها بیمارستان بهم گفت اگه دوست دارم میتونه ماما همراهم شه و من هم قبول کردم ... و از اون موقع باهام ورزش های زایمان و کار کرد ، گل مغربی برام گذاشت که تا شب از یک سانت رسیدم دو نیم سانت ... چون من هیچ دردی از خودم نداشتم و همش کار آمپول فشار بود دوز دارو بردن بالا از دوز دارو رسید به ۲۴ قطره در ساعت هر ۵ دقیقه درد کل شکممو می‌گرفت و اصلا نمیتونستم بخوابم ... با کمک ماما حدود یک ساعت از ۹ تا ۱۰ شب خوابیدم ... از ده به بعد پاشدم دوباره به ورزش کردن ... یکی از ورزش ها که خیلی خوب بود مدل دسشویی ایرانی یا اسکات زیر دوش آب گرم بود که هم درد و کم می‌کرد و هم سر بچه یکم اومده بود پایین ... دیگه صبح شده بود حدود ساعت ۵ که باز معاینه کردن و شده بودم ۴ سانت اما دیواره رحم همچنان سفت بود. معاینه توی بیمارستان خیلی با معاینه مطب فرق داشت توی مطب پزشک با آرامش و آروم اینکارو میکنه اما تو بیمارستان ماما با وحشی گری این کارو میکنه تا دیواره رحم تحریک شه
مامان آریان مامان آریان ۴ ماهگی
تجربه زایمان من 😊
بعدش ک کمی انقباض شروع شد مامانم حراسون خودشو به من رسوند بعد اون هم مامای همراهم اومد وقتی دیدمش روحیه م واقعا عوض شد چون خیلی ترسیده بودم من هیچی با خودم بیمارستان نبرده بودم ن مدارک ن ساک 😅 بعدش انقباض هام بیشتر شد .
با اینکه ۴ سانت بودم ولی بچه بالا بود و باید با ورزش میکردم تا زودتر زایمان کنم . توی اوج درد منو ماما ورزش هارو انجام دادیم که خیلی کمک کرد به ۶ سانت ک رسیدم بی حسی خواستم ولی معاینه م کردن گفتن بچه بالاست هنوز ن
ورزش ها رو بیشتر کردم چون دیگه طاقت دردو نداشتم دوباره معاینه شدم خداروشکر بچه اومده بود پایین ، بی حسیو ساعت ۱۰ به من تزریق کردن سریع ماما منو خوابوند گفت فول شدی زور بزن . با دو سه تا زور ساعت ۱۰ و بیست دقیقه زایمان کردم بچه رو روی شکمم گذاشتن انگار دنیا رو به من دادن😍🥰 از دو جهت هم بخیه خوردم . دیگه درد نداشتم . من اون بعدازظهر بدون درد بودم نمیدونستم تا ۱۰ شب زایمان میکنم و تموم میشه 😅 توی ۴ ساعت زایمان کردم😅🥰
مامان مهدی و ماهد✨ مامان مهدی و ماهد✨ ۳ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی من پارت سه
بعد از ی ربع ورزش ماما اومد و معاینه کرد و گفت دو به سه سانتی...و پوزیشن سجده با تاب لگنی موقع دردا بهم داد که یکم تحمل درد تو این حالت سخت بود ولی حدود یک ربع تحمل کرردم...بعد مجدد ورزش روی توپ با ماساژ کمر و اسکات رو شروع کردیم ...حدود ساعت ۱۰ و ربع همسرم اومد داخل ( درگیر کارهای بستری بود😅) یکم دردا شدید تر شده بود ولی من تمام توانمو گذاشته بودم و ورزش میکردم ، ماما مجدد معاینه کرد و گفت ۵ سانت شدم و یکم دیگ ورزش کنم و ۷ سانت برم وان ابگرم...ک حدود ساعت ۱۱ مجدد معاینه کرد و گفت ۷ سانتم البته هر معاینه ، معاینه تحریکی با تزریق همزمان هیوسین و زور زدن من همراه بود تا دهانه رحم نرم تر بشه و زودتر پیشرفت کنم ، البته زور زدن رو خود ماما میگفت ..سرخود نباید قبل از فول شدن زور زد چون باعث التهاب و ورم دهانه رحم میشه...بعد از ۷ سانت دردا شدید شده بود و سه تا چیز منو خیلی اروم میکرد ...یکی اسکات زدن ، دو تنفس های عمیق شکمی و بعضی اوقات مثل فوت کردن شمع ، سومی هم دو تا شونه کوچیک که موقع دردا تو دستم فشار میدادم( یک تکنیک کنترل درد زایمان هست)
مامان جاناواهورا🐣🪷 مامان جاناواهورا🐣🪷 ۴ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۲
ساعت ۶ صب حرکت کردیم به سمت بیمارستان معاینم کردن گفت ۲سانتو نیمی برو یکم پله بالا پایین کن رفتم یکم با شوهرم راه رفتم ساعت ۸ رفتم داخل تا بستری شدمو اینا ساعت ۹ شد رفتم تو بخش ماماهمراهم اومد معاینم کرد گفت ۳ سانتی اومدن کیسه ابمو زدن ماماهمراهم اوردم پایین ماساژم داد عود روشن کرد قران برام گذاشت روی توپ ورزشم داد دردام خیلی زیاد شد گفتم دیگه نمیتونم تحمل کنم بهم گاز بی دردی بده گاز بهم داد موقعه ی دردام گاز میگرفتم گیج میشدم خیلی دردم زیاد شد در حدی که گاز نمیتونستم بگیرم ماماهمراهم گفت ۵ سانتی بچه داره بدنیا میاد اومدن پوزیشن دادن به تخت ۲ دقیقه ازوقتی که گفت ۵ سانتی گذشته بود دیگه درد نداشتم فقط حس فشار داشتم مثل یبوست خیلیییییییییییییی شدید و فقط میتونستم زور بزنم بهم گفت وقتی احساس فشار نداری زور نزن نفس عمیق بکش بچه دومته همچیت خوبه بخیه نمیخوری ولی منی که خسته شده بودم و با زور سوم پسر قشنگم اهورا بدنیا اومد 🥹
ولی بخواطر اینکه به حرف ماماهمراهم گوش ندادم و موقعی که احساس فشار نداشتمم محکم زور میزدم از داخل خیلی بخیه خوردم بدنم پاره شد بخیه زیبایی برام زدن ولی از بیرون در حد دوسه تا خوردم موقعه ی بخیه خوردن با اینکه سوزن بی حسی زدن خیلی اذیت شدم چون بالا که بخیه زیبایی زدن بی حس نمیشد
خلاصه پسرم ۱۱ تیر ماه ساعت ۱۰:۴۵ دقیقه بدنیا اومد و دنیامو قشنگ تر کرد ی کوچولو زردی داره که ایشالا زود خوب شه🥹💙
مامان آقا کوچیلی🐣 مامان آقا کوچیلی🐣 ۱ ماهگی
خودشون تعجب کرده بودن گفتن ماماهمراه میخوای گفتم اره دیگه زنگ زدن هماهنگ کردن تا شوهرم کارای بستری رو انجام بده
به مامانم اینا هم زنگ زدم ساک من و نینی رو آوردن اونا هم تعجب کرده بودن
دیگه تقریبا ساعت ۸ یا ۹ بستری شدم و ماماهمراهم اومد که خیلیی کمکم کرد با ماساژ و ورزش و نفس کشیدن
دیگه انقباضا و دردام هم داشت بیشتر میشد ولی خب با نفس کشیدنی که اون یادم میداد می‌تونستم رد کنم و موقع انقباضا هم یک ماسک اکسیژن مانندی میزاشت روی دهنم و نفس می‌کشیدم که دردامو کمتر میکرد نمیدونم چی بود ولی خیلی خوب بود آدم و مست میکرد😂
دیگه ماماهمراهم معاینه کرد گفت ۶ سانت شدی که کیسه آبمو پاره کرد منم از این اکسیژنه واقعا انگار مست شده بودم و چیزی نمی‌فهمیدم که بعدش بهم بی دردی هم زدن بدتر شدم هیچی نمیفهمیدم ولی خب پیشرفتم خیلی خوب بود معاینه کرد فول شده بودم دیگه باهمون تخت من و زود بردن اتاق زایمان تو راه می‌گفت زور نزن تا برسیم به اتاق زایمان وگرنه همینجا بچه‌ت میاد
دیگه اونجا فقط حس زور زدن داشتم وفقط زور میزدم یادم نمیاد با چندبار زور زدن بچه‌م بدنیا اومد که گذاشتنش رو سینه‌م ولی خب من مست بودم😂
ساعت ۱ زایمان کردم
دیگه بخیه اینا هم زدن که خداروشکر زیادم بخیه نخوردم و زایمانم راحت بود
تا اثر این بی حسی رفت بچه مو آوردن پیشم بعدشم بردنمون بخش
مامان عشق مامان عشق ۸ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی(قسمت سوم )
دردش خیلی نفس گیر بود ولی تنها مزیتش این بود که میدونستی ول میکنه و میتونی یکم آروم بشی ولی امان از وقتیکه دوباره شروع می‌شد. به پیشنهاد ماما رفتم زیر دوش آب گرم و روی توپ نشستم تا کمی دردام قابل تحمل بشه ولی به نظرم خیلی اثری نکرد، با این حال یک ساعتی زیر دوش بودم. بعدش بهشون گفتم که خیلی درد دارم و اونا هم پیشنهاد تنفس گاز مخصوصی رو دادن که درد ها رو کنترل کنه، اینطور بود که هر وقت درد شروع می‌شد توی ماسک باید نفس میکشدی‌، ولی بازم واسه من بی فایده بود. شدت دردام طوری بود که بین دردها یکجورایی از حال میرفتم، همسرم کنارم بود و سعی می‌کرد بهم قوت قلب بده ولی یادمه که بهش گفتم که حس میکنم دارم میمیرم‌. در این بین سه بار بالا آوردم با اینکه غذا کم خورده بودم ولی میدونستم از شدت درده. ساعت ۶ عصر (سه ساعت بعد از تزريق)، دکتر معاینه کرد و گفت حدود ۵ سانتم، اونموقع بود که خیلی نا امید شده بودم، گفتم بعد از این همه مدت تازه ۵ سانت شدم؟!
ماما بهم دلگرمی میداد که پیشرفتم خوب بوده ولی من اصلا تو حال خوبی نبودم، واسه همین درخواست اپی دورال کردم تا شاید دردام کمتر بشه، تزريق کردن و گفتن حدود ۲۰ دقیقه طول میکشه تا اثر کنه ولی من تاثیری ازش ندیدم و همچنان شدت دردم بالا بود.
طرفای ساعت ۸ شب، ماما باز چکم کرد و گفت که ۸ سانت شدم، اونموقع انگار دنیا رو بهم داده بودن چون میدونستم از اینجا به بعدش سریعتر اتفاق میفته ولی خب همچنان دردم زیاد بود‌. یادم نیست دقیق چه ساعتی بود که ماما بهم گفت الان وقت زور زدنه، چقدر خوشحال شدم و تمام سعیمو میکردم، ماما و همسرم هم خیلی دلگرمی میدادن. میدونستم که باید وقتی درد ها شروع میشه زور بزنم و بین درد ها استراحت کنم.