۴ پاسخ

خب ادامه بنویس دارم میخونم 😍

منمممم🥲

خب دیگع

آره بنویس منم میخونم 😍💞

سوال های مرتبط

مامان 🩷🩷🩷 مامان 🩷🩷🩷 روزهای ابتدایی تولد
تجربه من از زایمان
من قبل اینکه زایمان کنم خیلی دوس داشتم طبیعی زایمان کنم سونو ۳۲ هفته رفتم گفت بچه سفالیکه دیگه سونو نرفتم مامای خصوصی گرفتم بهم ورزش داد و گفت پیاده روی کنم و اینکه دیگه لازم نیست برم پیش دکتر خودش منو معاینه کرد یه بار گفت لگنت خوبه بار دوم گفت بد نیس که کاش میرفتم دکتر هم معاینه می‌کرد سونو هم کاش ۳۷ هفته میرفتم من ورزش ها رو بعضی روزا انجام می‌دادم دیگه وقتی همه کارام رو انجام دادم روز بعد با ورزش و پله نوردی کیسه آبم باز شد رفتم زایشگاه اونجا معاینه کردن گفتن ۱ سانت بازه که مامای خودم آخرین بار گفته بود ۳ سانت بازه زنگ زدم بهش گفتم اونم با پرستارا صحبت کرد قرار شد ۴سانت که باز شد بیاد خلاصه منو بردن لیبر یه ماما اومد منو معاینه کرد هنوز درد نداشتم گفت اگه تا ساعت۱۲ دردات شروع نشن آمپول فشار میزنن دیگه ورزش بهم داد انجام دادم ساعت ۱۰ یا ۱۱ بود آمپول فشار زدن ساعت ۱۲ بود معاینه کردن ۴ سانت باز شده بودم زنگ زدن ماما اومد منم چون آمپول فشار زده بودن دردام شروع شده بود خیلی شدید بودن جوری که نم میتونستم بشینم نه ورزش کنم خلاصه ماما اومد معاینه کرد که من تازه اونجا فهمیدم معاینه چیه😑با هر سختی بود معاینه شدم چند بار ورزش هم خیلی سخت بود انجام دادنش که اونجا پشیمون شدم از انتخاب طبیعی کاش رفته بودم سزارین خیلی بهم گفته بودن نرو طبیعی پشیمون میشی گوش نکردم خلاصه بعد کلی درد کشیدن و معاینه شدن فول شدم که آخر معاینه کردن من چون بچه بجای سرش صورتش تو کانال بود دکتر کشیک اومد منو اورژانسی سزارین کرد اینطور من هم درد طبیعی کشیدم هم سزارین شدم ولی اگه برمیگشتم عقب اصلا زیر بار زایمان طبیعی نمی‌رفتم خیلی سخته
مامان اسرا و اسما مامان اسرا و اسما ۳ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
دقیقا چهل هفته و چهار روز بودم از وقت انتی و همه سنو ها گذشته بود
از اوایل بارداری درد داشتم ولی از روزی اولی که وارد نه ماه شدم دردام بیشتر وبیشتر و بیشتر میشد دکتر و بیمارستان که میرفتم میگفتن بزور یه سانت هستی همه کار هم می کردم ولی بی فایده بود خیلی اذیت شده بودم خلاصه دیگه آخرین بار دوشنبه رفتم پیش دکترم گفتم دکتر طور خدا یه کاری کن من از آمپول فشار می ترسم اگه میدونید باز نمیشم بهم بگو سزارین بشم معاینه کرد گفت هنوز یه سانتی ولی ترشح زایمان گرفتی گ
ب

پنجشنبه صبح بیا بیمارستان بستریت می کنم...خلاصه برگشتم خونه درد داشتما ولی خب قابل تحمل بود دیگه شب دردم خیلی زیاد بود ولی خب قابل تحمل دیگه سه شنبه من دردام زیادتر شده بود طوری که گریه می کردم از درد ولی خب هی می‌گرفت ول می کرد شوهرم هرچی میگفت بریم بیمارستان میگفتم نه الکی بریم برگردیم خلاصهههه سرتون رو درد نیارم کارامو کردم و ساعت ۹شب بود راهی بیمارستان شدم ولی امیدی به بستری نداشتم یه دو نفر جلوتر از من بودن که معاینه بشن ولی من از درد به خودم میپیچدم و گریه می کردم ساعت۱۰و خورده ای بود که اومد معاینه ام کرد