آها راستی بعدش که تو ریکاوری به هوش اومدم انگار دوساعت بیهوش بودم، بعدش همونجا دمه اناق عمل پمپ درد درخواست کردم به هوش که اومدم پرستار گفت هر بیست دقیقه این دکمه را فشار بده اما من تند تند میزدم رو دکمه واقعا خیلی خوب بود تا وقتی پمپ درد وصل بود دردش مثل درد پریودی بود، اما بعدش که تموم شد یکم دردم بیشتر بود که باز شیاف میزدم، دوسه بار اول ماساژ شکم درد نداشتم اما دوبار آخر خیلی دردم اومد، پرستار که فشار میداد میکفت سفت میگیری شکمتو من نمیتونم رحمتو پیدا کنم اما من ناخواسته سفت میکردم بخاطر درد زیادش، دیگه راه رفتن اول هم سخت بود نه بخاطر درد شکم بخاطر سستی و بی حالی بدن، من نزدیک بود بیهوش شم چون بدنم خیلی سست بود، دیگه یکم ول شدم همراهام زودی گذاشتنم رو تخت، اما دفعه های بعدی خوب بود، و اینکه اصلا نزارین یبوست بشین جون اندازه زایمان طبیعی درد میکشین برا دستشویی کردن😂 من یکم این یبوستم اذیتم کرد، درکل با اینکه یکم سخت بود اما من اصلا و ابدا هیجوقت طبیعی و انتخاب نمیکنم چون اصلا نمیتونستم تصور کنم اون همه درد بکشم، بازم برکردم عقب سزارین میکنم
خب بزرگترین اشتباه من این بود که همون سر شب که دردم گرفت نرفتم بیمارستان، حتی اونجا که داشتن لباسامو عوض میکردن چندبار ماما میکفت یعنی چی که درد داشتی و نیومدی منم گفتم خب شماها خواب بودین خندش گرفت😂 دیگه بعد ۹ روز که رفتم پیش دکترم بچه رو که دید رو به بچه میکفت خاله تو چقدر مارو ترسوندی چقدر استرس وارد کردی، بعدم ازش پرسیدم خودم گفت خداروشکر دردت کرفت وگرنه معلوم نبود بچه چی میشد، حتی من روز قبلش رفتم سنو اصلا و ابدا تو سنوگرافی اسمی از بندناف نیاورد که پیچیده یا نه، هرچی بوده همون شب اتفاق افتاده که من تا صبح درد داشتم، حتی همون شب من فهمیدم تکونای بچم خیلی فرق کرده خیلی سفت و محکم تکون میخورد به شوهرمم گفتم حتی گفتم بچه خیلی تکون میخوره اونم هی میکفت پاشو بریم منم هی میگفتم نه ماماها خوابن بیدار میشن بداخلاق میشن اذیتم میکنن😂دیگه سه روز بچم بستری بود و بعدش مرخص کردن و دیگه رفتیم خونه درگیر زردی و اینا شدیم
دیگه رفتم خوابیدم رو تخت دکتر داشت بدنمو ضد عفونی میکرد و دکتر بیهوشی اومد بالاسرم فوری گفتم منو بیهوش کنین من میترسم😂 گفت باشه عزیزم، دیگه دکتر پرسید بیهوش میکنین اونم گفت آره دیگه ماسک و که گذاشت اولش داشتم میکفتم وا پ چرا بیهوش نشدم که یهو چشام رفت😆 بچمو بردن بخش نوزادان بستری کردن و منو بردن ریکاوری، خب اونجا که گفتم خدا رحم کرد برا این بود که بعداز اینکه دکتر رفت شوهرم زنگ زد به دکتر برا من و بچه و عملو اینا بپرسه، دکتر گفته بود خدا رحم کرد شانس آورد دردش گرفت اومد حین عمل که بچه رو درآوردن بند ناف همه جای بچه پیچیده بود دست و پا و گردن و شکم و همه جا... بعدم گفت اول بار تنفس بچه خوب بوده بعدش گفتن اکسیژن کم آورده بردن بستریش کردن
بیمارستان دولتی ک سزارین نمیکنه نامه هم داشته باشی فقط خصوصی
من نامه هم داشتم من ۳۶ هفته ۴ روز رفتم دکترم برام نوشت برای ۳۹ هفته بیمارستان نیمه خصوصی بود فرداش کیسه آبم پاره شد آمبولانس برد بیمارستان دولتی چون زود بود تو شهر ما فقط بیمارستان دولتی و خصوصی ان ای سیو داره منم رفتم گفتم نامه داره گفتم اصلا امکان نداره دهانه رحمت سه سانت آخرش ک منتظر بودیم بزاییم ضربان قلب دخترم افت کرد خوشون بردن سزارین هیچ نارس هم نبود تو دستگاه هم نموند ماشالا فقط اذیت میکنن بهم گفتن نامه هاتو از پرونده بردار نگن سزارین اختیاری بوده پولشو بگیرین
نمیدونم چرا با سز مشکل دارن😐😂
دیگه یعنی آماده کردن و رفتن به اتاق عمل من کلش ده دقیقه طول کشید، یعنی من آماده رو ویلچر نشسته بودم که برم اتاق عمل اما پروندم آماده نبود هنوز پذیرش نشده بودم،
دیگه گفت خانم بلندشو سریع لباس عوض کن دیگه لباسامو عوض کردم رفتیم تو اتاقای زایشگاه اونجا اومدن سوند وصل کردن اول بار میخاستم بگم تو بیهوشی برام وصل کنین ولی انقد استرس و ترس داشتم که زبونم بند اومده بود اومد وصل کرد واقعا برا من دردناک بود تا موقعی که میخاستم بیهوش بشم سوزش و درد داشتم احساس اضافی بودن اون پایین داشتم کلا خیلی بد بود، دیگه بعد سوند با ژیلت پایین شکمم و شیو کردن و سرم و وصل کردن و گفتن پاشو بریم، یعنی انقد همه چیز سریع پیش میرفت که باورم نمیشد دارم میرم زایمان کنم اصلا وقت نشد بترسم و بخام گریه کنم😂 بعدش دیگه رفتیم تو راهرو خدافظی کردم رفتیم دمه اتاق عمل دکترم میگفت پس شوهرت کو که پرونده تشکیل بده من کی تا حالا منتظرم، فک کنین چقد زود اومده بود که منتظر بود😄 عجله زیاد دکتر بخاطر این بود که چندتا سزارین و عمل تو یه بیمارستان دیگه داشت برا همین به پرستارا گفته بود فوری منو بفرستن اتاق عمل، دیگه دمه اتاق عنل همدیگه را دیدیم دستمو گرفت یکم باهام حرف زد گفت آروم باش و بعدم با خنده گفت دیگه پسر کوچولو میخاد بیاد نتونست طاقت بیاره ، اما من از استرس و ترس فقط لبخند ژکوند رو لبام بود😂
آره لعنتیا تا بفهمن مشکلی نداری میگن تو که میتونی طبیعی و میبرن چند ساعتی برای طبیعی
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.