تجربه زایمان مامان اولی 1
سلام خوشگلا
دیگه امروز یکم حالم بهتره گفتم بیام اینجا از چیزی که تجربه کردم بگم اینجوری هم ممکنه به درد کسی بخوره هم خودم یکم آروم بشم 😀
من زایمانم بیمارستان نجمیه بود و به دکتر مبلغی داده بودم که سزارین بشم
چوم بشدت از طبیعی میترسیدم یعنی جوری که تپش قلب میگرفتم از ترس دردش
وقتی بخش زایمان رفتم کسی که کارای پذیرش انجام می‌داد با اینکه نامه دکتر دید گفت اصلا اجازه نمیدیم سزارین بشی بچه اول باید طبیعی باشه خلاصه من از استرس روح از بدنم جدا شد 😀
زنگ‌زد به دکترم اونم گفت ببرید بلوک زایمان بخش طبیعی یکم بمونه بعد بگید عدم پیش رفت داره بفرستید اتاق عمل
منو بردن اتاقی که معاینه میشد برا خودم نشسته بودم که یه مامای واقعا بی شخصیت اومد داخل گفت نه باید معاینه کنم بعد شنیدیم میگفت اینا به دکتر پول میدن چرا پولش یکی دیگه فقط بگیره الان حالشو میگیرم
و انقدر شعور نداشت که من باردارم اومد داخل گفت نه باید معاینه بشی حالا من حالم خراب اینم همش بالا سرم الکی استرس میداد بهم
که آره اجازه نمیدن باید طبیعی بیاری میگم من اصلا دهانه رحمم باز نیست میگفت من بازش میکنم یعنی کاری باهام کرد تو معاینه که ضربان قلبم رفت به شدت بالا از طرفی ضربان قلب بچه اومد پایین دیگه دکترم رسید گفت چرا زنگ میزنم نمیارید بالا بیمار رو دید من مثل مرده افتادم که کلب سرو صدا که این شرایط نداشت چرا اینجوری کردید حالا تو اون شرایط من ماما میگفت شانس آوردی دکتر اومد وگرنه می‌افتادم به جونت بچه می‌آوردم بیرون تا اینجوری فیلم نیای

۲۱ پاسخ

خدا می‌دونه اون ماما چند نفر رو عذاب داده کاش میشد ازش شکایت کرد

وای خدا چه بد چقد اذیت شدی. بیمارستان گلستان هم نیروهای مسلح است خدا کنه اینجوری نباشه 🥴

خدا خیرشون نده یچه منو یه مامای دیگه همینجوری با زجر کشید بیرون سی تا بخیه خوردم😢

زنیکه نفهم عقده ای آخه بگو به توچه بدن خودمه اصلا دوست دارم پول بدم سزارین بشم نفهم نباید بهش اجازه میدادی باید میگفتی تا دکتر نیومده کسی حق نداره بهم دست بزنه

من جات بودم اون مامارو میشوندم سرجاش تازه ب شوهرمم میکفتم بیمارستان و رو سرش خراب میکرد

داد و بیداد میکردی نمیذاشتی وای بعضیا چقدر بی ذاتن

من بودم فحشس میدادم نمیداشتم معاینم کنه اشغال عوضی

اسم دکترت چیه چقدر گرفت منم دوس دارم سزارین بشم از دکترت راضی بودی

😶😶😶😶😶😶😶 چقدر بیشعورررررررر و عقده ای. واقعا چطوری انقدر وحشی ان بعضیا

کاش همینجوری ولش نکنی ازش شکایت کن،زنیکه بی شعور

خداروشکر که الان بهتری انشالله همه ی مامانا زایمان راحتی داشته باشن 🤲

یا حسین اون کی بوده دیگه اگه شدنیه پیگیری کن که اخراجش کن این بلا روسربقیه نیاره

چه آدم احمقی خدا ازش نگذره

یاقران

ماماها همشون بی شخصیت و عقده این

وای خدای من چجور آدمی بوده اون

چرا هیچی نگفتی باید میریدی به خودش و جدوابادش کثافت

😐ماما بیمارستانا واقعا گاون خدا خیره نده

چهه بیشعوووور😐😐😐خداااروشکر که الان بهتری من بودم حالم که بهتر میشد یه دپر میرفتم میشستمشو برمیگشتم خونه

واییییییییییی .عجب آدم عقده ای بوده ... خدا ازش نگذره😑😡

عجبا 😐😂 بعضی از این ماماها از شمر بدترن که !

سوال های مرتبط

مامان شاهان👑❤ مامان شاهان👑❤ ۱ ماهگی
تجربه زایمان سزارین پارت دو✨😌
دهانه رحمم به سه سانت ک رسید کیسه ابمو پاره کردن آمپول اسپاینال زدن بهم دردامو خیلی کمتر حس میکردم ساعت دوازده شب بود دکترم اومد بالا سرم من نفس تنگی گرفته بودم ضربان قلبمم خیلی رفته بود بالا به ماما گفتم من نمیتونم طبیعی زایمان کنم تروخدا سزارین کنید منو گفت باید طبیعی زاینان کنی همه میگن نمیتونم ولی زایمان میکنن بهم اکسژن وصل کرد چون ضربان قلبم بالا بود نفس تنگی هم داشتم ساعت یک دکتر اومد بالا سرم گفت این که ضربان قلب جفتشون داره نویز میندازه خطرناکه باید عمل بشه ولی ماما هی میگفت من احیاش میکنم چیزی نیس داره خوب میشه ضربان قلب جفتشون اخه ضربان قلب نی نی هم اومده بود پایین نمیدونم چرا مامای بالاسرم گیر داده بود من حتما طبیعی زایمان کنم دکتر از اتاق رفت بیرون با دوتا دکتر دیکه اومد اونا هم گفتن باید عمل بشه منو اماده کردن رفتم اتاق عمل چون من اسپاینال زده بودم اصلا آمپول بی حسی ک تو اتاق عمل زدن رو متوجه نشدم ساعت دو صبح نی نی منم بدنیا اومد
مامان هانا خانم مامان هانا خانم ۳ ماهگی
تجربه زایمان ۱
هفته ۳۸ و ۵ روز رفتم برای معاینه دکتر گفت اصلا سر بچه تو لگن نیومده و هنوز بالاس منم با کلی استرس ورزش و پیاده روی رو زیاد تر کردم
دو شب بعدش یه شیاف گل مغربی گذاشتم خوابیدم نصف شب یه سر رفتم دستشویی اومدم دیدم یکم دلم درد می‌کنه، ساعت شیش صبح دوباره پاشدم برم دستشویی دیدم یکم شلوارم خیس شد تو دسوییی همینجور آب ازم اومد پایین و لکه خون اومد
رفتم حموم آماده شدم رفتم سمت بیمارستان
منو بستری کردن دکتر ساعت هشت اومد بالا سرم معاینه کرد گفت یک سانت بازی ولی انقباضات خیلی خوب داره پیش می‌ره همینجور فعلا ادامه می‌دیم
گذشت تا ساعت ۱۲ دیدم دل دردام داره بیشتر میشه ولی قابل تحمل بود دکتر گفت یکم دیگ میام معاینه کنم ببینم چقدر باز شدی یک ساعت گذشت دیدم خبری از دکتر نشد، ماما اومد معاینه کنه گفتن دکتر گفته خودم میام گفت مادر دکتر فوت شده ول کرد رفت ، اونجا بود که استرس به دردممم اضافه شد ، ساعت دو بود ک باز معاینه کردن گفت ۴ سانت باز شدی نگران نباش دکتر انکال میاد بالا سرت
منم دردام داشت بیشتر و بیشتر میشد
زنک به دکتر انکال زدن گفت براش آمپول فشار بزنید که زودتر انجام بشه
از یه جایی به بعد دیگ نفهمیدم کجام و چیکار میکنم فقط خواهش و التماس که مسکن بزنید من آروم بشم
ماما معاینه کرد گفت هشت سانت باز شدی خیلی خوبه یکم دیگ تحمل کنی بچه به دنیا میاد
زنک به دکتر زدن دکتر گفت باید بیام معاینه کنم
اومد معاینه کرد گفت موقعیت حنین بده باید فوری ببرین اتاق عمل اورژانسی سزارین بشه
اونجا بود که کلی گریه کردم و گفتم من این همه درد کشیدم که الان سزارین بشم
اینقدر جیغ زدم که نفهمیدم چ جوری تا اتاق عمل منو بردن
آمپول بی حسی رو زدن به کمرم دیک اونجا بود که هیچ دردی نفهمیدم
مامان دلوین 🎀 مامان دلوین 🎀 ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی که به سزارین اجباری ختم شد پارت۴
هی داره میره بالا چون از صبح ۶تا زایمان صدای جیغ و دادشونو شنیده اجازه معاینه میدین دکترم گفت نه اماده سزارینش کنید و ۱۱و نیم بفرستین پایین وایییییی که چقدر من از زایمان سزارین میترسیدم انقدر که تو همین گهواره راجبش بد خونده بودم به ماما گفتم بلند بشم ورزش کنم امپول فشار زدی ؟چرا معاینه نمیکنی و ... گفت دکتر دستور دادن دیگه اومدن لباسای زایمان طبیعی در اوردن لباسای اتاق عمل تنم کردن و سوند وصل کردن (سوند گذاشتن و برداشتن اصلا درد نداشت)گذاشتنم رو ویلچر همراهی هام از تعجب هنگ کرده بودن وقتی شرایطم دیدن همسرم بغل کردم کلی گریه کردم مامانمم کلی بغلم کرد و گریه کرد و من راهی اتاق عمل شدم
واقعا اتاق عمل برای اولین بار خیلی عجیب بود همه چی تمیز یه محیط سرد و استریل با استرس رفتم پایین اما تا دکترم دیدم انقدر اروم شدم که خدا میدونه دکترم واقعا بینظیر بود و حرفه ای نه گذاشت کسی معاینم کنه اخرین ویزیتم
مامان جوجو 🐥 مامان جوجو 🐥 ۴ ماهگی
تجربه زایمان من:
من قرار بود طبیعی بچه رو به دنیا بیارم. ۳۸ هفته و ۳ روز بودم که رفتم ویزیت هفتگی پیش دکتر. بهش گفتم چندوقته لباس زیرم خیس میشه. دکتر گفت شاید نشتی کیسه آب داری و باید معاینه بشی. همونی که میترسیدم. رو تخت خوابیدم و آماده شدم برای معاینه که چشمتون روز بد نبینه. انقدرررر درد داشتم که نفسم گرفت. اخرشم دکتر گفت دست من اصلا داخل نرفت :/ گفت باید تست امینوشور بدی و احتمالا کیسه آبت نشتی داره. یه نامه هم داد ببرم اورژانس برای بستری و زایمان. منی که اصلا آماده نبودم، فقط خودمو فحش میدادم که چرا گفتم لباس زیرم خیس میشه :/ زنگ زدم شوهرم و مامانم و مادرشوهرم هم اومدن که اگر واقعا بستری شدم تنها نباشم. انقدر حالم از معاینه و دردش بد شده بود که همونجا وصیت نامه مو گذاشتم جلوی چشم تو گوشی :| چون میدونستم این دردی که معاینه داشت، زایمان خیلی ازش بدتره. مخصوصا که من درد زایمان نداشتم و مطمئنا باید با امپول فشار بچه رو به دنیا میاوردم....
ادامه در پست بعدی
مامان نی نی♥️🤰 مامان نی نی♥️🤰 ۳ ماهگی
تجربه زایمان سزارین ۲
ساعت ۹ صبح بود رسیدیم بیمارستان بهمن تهران، رفتیم بلوک زایمان. معرفی نامه سزارین رو نشون دادم. ماما بهم گفت باید دهانه رحم رو معاینه کنم، خیلی شوکه شدم، بهش گفتم من سزارین اختیاری هستم چرا باید معاینه کنی اجازه نمیدم، گفتش چون سه روز زودتر از معرفی نامه دکترت اومدی و باید ببینیم چقدر وقت داری، بستری کنیم یا اینکه نه. خلاصه با اینکه از معاینه میترسیدم چاره ای نداشتم بهش اجازه دادم، معاینه کرد و گفت یک سانتی. زنگ زد به دکترم و بستری شدم. قرار بود ظهر سزارین بشم. دیگه لباس بهم دادن و اماده شدم برای کارهای اولیه مثل آنژیوکت، ان اس تی و سوند. از سوند اگه بخوام بگم چون اون ماما ظاهرا بلد نبود ۴ بار فرو کرد سوند رو و موفق نشد، بعدش یه ماما دیگه اومد و دفعه اول تونست سوند بزاره ( خب اگه فقط یه بار انجام میشد دردش لحظه ای و قابل تحمله، اما برای من ۵ بار انجام شد). ساعت ۱ دکترم اومد منو سریع بردن اتاق عمل، دو تا بی حسی به کمرم زدن که اصلا درد نداشت.
مامان گل پسرام مامان گل پسرام ۳ ماهگی
#زایمان طبیعی دوقلو
#پارت پنجم
تا اونجایی واستون تعریف کردم که رفتم بخش زایمان واسه ان اس تی مجدد
وارد بخش زایمان که شدم؛رفتم رو یه تختی دراز کشیدم و منتظر شدم بیان واسم ان اس تی انجام بدن
که یهو کمکی بخش صدام کرد و گفت بیا خانم دکترمون میخواد قبل از ان اس تی معاینه ت کنه
رفتم اتاق کناری و خانم دکتر با یه دستگاهی میخواست صدای قلب جنین ها رو بشنوه که فقط صدای قلب یکیشونو شنید و بعدشم معاینه م کرد که یهو در حین معاینه کیسه آبم پاره شد....ساعت طرفای ۲۱:۱۵ بود که کیسه آبم پاره شد...منم ازینکه فقط صدای قلب یکی از تودلیامو شنیده بود اشک میریختم و حالم خیلی بد بود...
سریع به دکتر خودم اطلاع دادن و دکترم از اتاق عمل اومد بالا سرم و بهم گفت نگران نباش،صبح سونوی بچه هات خوب بوده،بذار خودم صدای قلبشونو بشنوم که خدا رو شکر صدای قلب دوتاشونو شنید و خیالم راحت شد و بعدم بهم گفت از الان که کیسه آبت پاره شده تا ۱۲ ساعت وقت داری که طبیعی زایمان کنی وگرنه که باید سزارین بشی...
منم ازونجایی که مطمئن بودم بعد از زایمان کمکی ای ندارم و خودم باید از عهده ی تو دلیام و کاراشون بربیام؛تمام عزممو جزم کردم که زایمانم طبیعی بشه...و تو دلم فقط از خدا کمک میخواستم که هوامو داشته باشه تا بتونم طبیعی زایمان کنم
تو این فکرها بودم که یه مامای خیلی مهربون اومد بالا سرم و آنژیوکتمو چک کرد و گفت این که خرابه و مجدد خودش واسم آنژیوکت زد و سرم بهم وصل کرد و در حین دریافت سرم هم ان اس تی ازم گرفت...
و من همچنان درد نداشتم.....
ادامه در تاپیک بعدی...
مامان رونیسا🩷 مامان رونیسا🩷 ۴ ماهگی
سلام مامانا من هم اومدم از تجربه ی زایمانم بگم من بعد عید رفتم مطب که دکتر برام سونوگرافی نوشت برای وزن تو سونو زده بود که آب دور جنین کم شد رفتم پیش دکتر گفت هر روز باید بری nstبدی تا بتونیم بورو تا سی و هشت هفته نگه داریم چون سی هفت هفته بودم بهم گفت اگر nstخوب نباشه باید فورا زایمان کنی من چون میخواستم طبیعی زایمان کنم معاینه هم کرد و گفت دو و نیم سانت بازی من اون روز رفتم nstدادم که خوب بود برای فرداش هم دوباره صبح رفتم دو بار گرفت که خوب نبود گفت برو آبمیوه بخور و راه برو دوباره بگیریم دوباره گرفتن که باز هم خوب نبود و به دکترم زنگ زدن که دکتر گفت اورژانسی ببرید اتاق عمل من سریع خودمو میرسونم از اون لحظه ی تماس تا اتاق عمل کلا ده دقیقه نکشید و بیهوشم کردن و رونیسا خانوم دنیا اومد من خیلی استرس داشتم و وقتی اتاق عمل و دیدم بیشتر شد واقعا خوشحالم که بیخوشم کردن و چیزی نفهمیدم چون واقعا اگر متوجه اتفاقات دورم میشدم استرسم خیلی بیشتر میشد واقعا از سزارین هم رازی بودم و خدا رو شکر میکنم که هم خودم سالمم هم بچه و هم اینکه زایمانم سزارین شد چون درد معاینه کردن طبیعی از درد بخیه بیشتر بود و کلا درد زیادی نکشیدم برای زایمان فقط برای ماساژ رحمی درد داشتم حالا نمی‌دونم به خاطر رسیدگی عالی بیمارستان و ورسنلش بود یا کلا این بود ولی عمم بیمارستان دیگه ای زایمان کرد خیلی درد داشت پس حتما تو انتخاب بیمارستان دقت کنید
مامان آقا دایار🤰🏻 مامان آقا دایار🤰🏻 ۴ ماهگی
تجربه زایمان #۱
من از اول بارداری انتخابم زایمان طبیعی بود،ولی خب چون ماه هشتم بارداری سرماخوردگی شدید گرفتم و کلی وزن از دست دادم،دیگه ترجیح دادم زایمان سزارین و انتخاب کنم ،دکترم هم قبول کرد 😁البته زیر میزی شو گرفت ،ولی دکترم گفت سزارین اختیاری واسه ات انجام نمیدم،روز ۴ام که شیفتم توی بیمارستان بیا که به بهانه طبیعی بستریت کنم و بعدش ببرمت واسه سزارین که بتونی از بیمه پولت و بگیری،
خلاصه سرتون و درد نیارم
۴ فروردین شد و من صبح با بهونه کاهش حرکت بچه و خارش کف دست و پا رفتم بیمارستان ،معاینه کردن دکتر گفت ۱سانتم باز نشدی ،بستری شدم بلوک زایمان ،اونجا کلی ترسیده بودم ،چون ماما ها فقط می اومدن بالا سرم و چکم میکردن ،
بعد یک ساعت دکترم اومد ،و ان اس تی ودستکاری کرد گفت کاهش ضربان قلب جنین داریم باید سزارین بشه .همه اینا الکی بود
دیگه سریع سوند و بهم وصل کردن که خیلییییی درد داشت،
بعد دو دقه من توی اتاق عمل بودم ،اونجا همه کلی باهام حرف میزدن که از استرسم کم کنن ولی مگه این استرس لعنتی کم میشد؟!
دیگه امپول بی حسی مو زدن و کم کم کمر به پایینم گرم شد و بی حس،
مامان فراز 🫰🏻✨ مامان فراز 🫰🏻✨ ۳ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی من پارت دوم
اولش که رفتم بخش بستری نمیدونستم اتاق زایمان ها هم دقیقا تو همون قسمته ، بعد ک بستری شدم گفت بخواب معاینه کنن ، خوابیدم گفت دو سانتی چطور بهت گفته سه سانتی گفتم نمیدونم ، یکم که گذشت دیدم صدای جیغ و داد میاد و بعدش صدای گریه بچه ، دوباره دیدم صدای یکی دیگه اومد ، راستش یکم ترسیدم خواستم فرار کنم 😅 به پرستاره گفتم من کله پاچه خوردم که ضربان قلب بچم بالا بوده گفت خسته نباشی کله پاچه خوردی ؟ گفتم اره و رفت ، دوباره یکی دیگه اومد (دانشجو بود فکر کردم پرستاره) گفتم من کله پاچه خورده بودم که ضربان قلب بچم بالا بود واسه چی بستری کردین من میخوام به رضایت خودم برم چون هنوز وقتم نیس اصلا درد ندارم دو سانتم ، گفت باشه بزار برم بهشون بگم میام بهت خبر میدم ، رفت و دوباره اومدن برای معاینه گفتن دو سانته ، دوباره بهشون گفتم که کله پاچه خورده بودم و وقتم نیست و اینا گفت میخوای چیکارش کنی ؟ میخوای ترشی لیته ش بزاری ؟ و رفت ، دیدم فایده نداره دیگه چیزی نگفتم ، یه شب کامل موندم غذا هم نخورده بودم تا صبح شد ، شب تا صبح خواب به چشمام نیومد دوستم اومد پیشم دزدکی موند ، مامایی که برای من بود خیلی پایه و خوش اخلاق بود چیزی نگفت ولی اخرش اومد گفت باید بری وقتی رفت من بیشتر استرس گرفتم
مامان آوا و ایلیا مامان آوا و ایلیا ۳ ماهگی
پارت اول زایمان طبیعی
خب از اونجایی که من هیچگونه دردی تا 40 هفته نداشتم با مشورت دکترم خودم رفتم زایشگاه و بستری شدم... اول از همه یک nst ازم گرفتن.. بعد بهم 1/8 قرص زیر زبانی دادند... من که پکیج زایمان طبیعی گرفته بودم خودمو آماده کرده بودم کلی ورزش انجام بدم.
هنوز زیر دستگاه nst بودم که یهو ضربان قلب بچه یکم افت کرد. با اولین انقباض ضربان اومد پایین. سریع زنگ زد دکترم...
گفت اگر یکبار دیگه این اتفاق بیفته باید سزارین بشی... راستش یکم از طبیعی می ترسیدم. با اینکه این بچه دومم بود اما خب ترس داره دیگه... توی دلم نه خوشحال شدم نه ناراحت. سزارین هم بعدش دوره نقاهت داره آخه... خلاصه مگه گذاشتند من بلند شم ورزش انجام بدم. نه بابا... گفتند فقط زیر دستگاه باید باشی...
شروع کردم نقاط طب فشاری انجام دادم. بهم گفت نههههههه اونم انجام نده. دارو خوردی ضربان قلب رو افت نده...🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️
فقط من موندم و هی نوار قلب و هی استرس که چی میشه از آخر...