وقتی صدای پرستار راشنیدم که گفت داره خونریزی می‌کنه جیغ زدم دکتر چی شده بچه ام چشه پاهاش چش شدن،،،دکتر ازم پرسید مگه ام آر آی ندادی؟گفتم چرا همه چیز انجام دادم و همه گفتن بچه سالم،گفت سابقه بیماری فلکی چیزی دارین گفتم نه،بچه را یه ثانیه بهم نشون دادن و بردن ومن فقط گریه میکردم،بردنم برای ریکاوری، اونجا فقط هرکس می اومد میگفتم بچه ام کو بچه ام پاهاش چشه،توی اتاق عمل زنگ زدن متخصص کودکان اومد ک اونم چیزی نگفت
خلاصه موقع خروج از ریکاوری گفتن بچه باید بستری بشه دنیا روی سرم خراب شده بود وفقط گریه میکردم و باخدا دعوا میکردم که چرا من چرا بچه معصوم من باید اینجوری باشه
دیگه بچه را ندیدم،شوهرم با متخصص اورتوپد بیمارستان فرداش صحبت کرده بود و گفتن مفصل هاش سالم اما بخاطر اینکه زخم های باز و تقریبا عمیقی بود بستری موند تا عفونت نکنه،خلاصه خودم رفتم خونه و بچه بیمارستان بود تا زخم هاش یکم خشک شد
امروزم رفتم برای غربالگری گفتم زردیش۱۶هست دستگاه گرفتم براش
از همتون می‌خوام براش با دل و جون دعا کنید که فقط بتونه راه بره
😔😔😔😔😔😔غم دنیا توی دلم هست وقتی پانسمان پاهای کوچیکش, را عوض میکنم و زخمهایش را میبینم دلم میخواد براش بمیرم
موقع برگشتن از بیمارستان ب شوهرم میگفتم دلم میخواد خودم را از ماشین پرت کنم بیرون تا اینکه بچه بی گناهم را اینجوری ببینم😔😔😔😭😭😭😭گلوم بسته شده هیچی نمیتونم بخورم
تمام دلم و جون در از غم دلم نمیخواد ببینید برای همین عکسش را نمیذارم،این امتحان خیلی سختیه که خدا از من میگیرع،اما بازم راضی ام ب رضای خدا 😔😔😔
این همه هزینه کن برای آمینو سنتز و ام آر آی و هزار تا کوفت آخرشم بچه اینجوری بشه
لطفاً لطفاً برام دعا کنید ان‌شاءالله همگی بچه هاتون سالم باشه

۱۳ پاسخ

بحق محسن فاطمه زهرا سلامتی بچه ات صلوات الله.......

خدارو قسم میدم به شیش ماهه کربلا هیچ بچه ای مریض مشکل دار نباشه. نی نی شمام زودی خوب بشه. خبر سلامتیشو اینجا اعلام کنی.

سلام عزیزم خیلی ناراحت شدم....خیلیییییی سخته...چرا پاهاش خونریزی میکنه؟ مشکل اش چیه؟

ممنون از همگی و دعاهای خیرتون

عزیزم ان شاءالله خوب می شه. نا امید نباش. من وقتی به دنیا اومدم عمه ام که مامای همون جا بود متوجه شده بود شکاف کام دارم و همه خانواده می دونستن ولی به مامانم نگفته بودن. مامانم که اومده بود بهم شیر بده دیده بود من نمی تونم مک بزنم و شیر می پاشه تو صورتم و خیلی گریه کرده بوده. یعنی من کلا سقف دهان نداشتم و داخل بینی ام از دهانم معلوم بوده. دیگه می برنم دکتر و یک سالگی جراحی ام می کنن و خدا رو شکر خوب می شم. الان هم به لطف خدا دارم زندگی می کنم و دانشگاه رفتم و شاغل شدم و ازدواج کردم. از رحمت خدا نا امید نباش و ناشکری نکن. مشکل بچه تون قابل حل هست. قوی باش و برای خوب شدنش با آرامش بجنگ. ان شاءالله بزرگ می شه و این روزا می گذره و کلی برات شیرین زبونی می کنه.

الهی به حق امام رضا که خوب میشه و میای خبر سلامتیشو میدی

انشالله. که زود تر خوب بشه عزیزم
ی سوره ای قرانی دعایی چیزی نظر میکردی انشالله ک زود تر زود تر خوب بشه خدا دلتو شاد کنه با خبر سلامتی بچت

الهی بحق حضرت علی اصغر پسر کوچولوت هرچی زودتر سالم برگرده پیشت🙏🙏

انشالله خدا خودش کمک میکنه🤲

انشاالله ب حق آبروی حضرت فاطمه بچتو صحیح و سالم بغل بگیری 100صلوات براش نذر امام رضا میکنم اسمش چیه

عزیزم ان شاء الله شفا. حمد شفا میخونم و صلوات. خدا به دلت آرامش و صبر بده

الهی به زودی خوب خوب میشه عزیزم وقتی مفاصل خوبه پس شرایط کلی و بدنی خوبه
زخم هاش هم بزودی خوب خوب میشه فدات شم ❣️❣️❣️❣️🙏🙏🙏🙏

عزیزدلم ایشالا حالش خوب میشه😭😭❤️❤️❤️

سوال های مرتبط

مامان نی نی مامان نی نی ۲ ماهگی
تجربه سزارین پارت دهم😅 خیلی طولانی شد.
همونجا صبرم تموم شد. گفتم پرستار راست میگه دیگه برای آدم نامحترم بچه نگه ندار. و گریه کنان بچه را بغل کردم و از بخش اومدم بیرون. شوهرم که بیرون بخش منتظر بود وضعیت منو دید و فهمید که دعوامون شده. بچه را از من گرفت. و داد به مادرش. منم رفتم که تنهایی لوله آزمایش را تحویل آزمایشگاه بدم. شوهرم دنبالم اومد. گفت گریه نکن آبرومون را بردی. دلم شکست 💔. تا نصف راه باهام اومد و برگشت سراغ مادرش. لوله را تحویل آزمایشگاه دادم. و تنهایی نشستم دم در آزمایشگاه از ته دلم گریه کردم. یه خانمی متوجه شد که تازه سزارین کردم. گفت گریه نکن به بخیه هات فشار میاد. تازه متوجه شدم که با گریه کردن داره به شکمم فشار میاد و بخیه هام انگار دارند از هم میشکافن. خلاصه چهار نفره برگشتیم خونه...
دو ساعت بعد شوهرم جواب آزمایش را گرفت. ۸.۶ بود دکتر گفته بود چون وزنش پایینه اگر به ۱۰ رسید باید بستری بشه و هر طور شده باید بهش شیر بدید تا ادرارش برقرار بشه. دلم میخواست آزمایش را بکنم تو چشم مادر شوهرم که اصرار داشت نهههه اصلاً هم زرد نیست. مامانم از عروسی برگشت تا ساعت ۳ صبح منتظر شدیم بچه ادرار کنه و نکرد...
مامان اهورا مامان اهورا ۲ ماهگی
تجربه زایمان دوم
من شنبه قرار بود زایمان داشته باشم از چند هفته قبل درد و یک هفته قبل سفت شدن شدید شکم را داشتم(لطفاً اگه اینجوری شدین حتما برین بیمارستان چون نشانه زایمان هست و باید زودتر بچه را در بیارن)
پنجشنبه رفتم برای تشکیل پرونده آزمایش و نوار قلب جنین و همچنین صحبت با دکتر بیهوشی
شنبه هم صبح زود رفتم بیمارستان تاساعت۸که دوباره لباس پوشیدیم و ماما چک کرد گفت تو دردت زیاده زودتر میفرستم اتاق عمل
خلاصه با کلی استرس رفتم اتاق عمل .چشمام رابسته بودم و فقط صلوات میگفتم از دوشب قبل بیخواب شده بودم و کلی نگران بودم از ترس به هیچ جای اتاق عمل نگاه نمی‌کردم
دکتر بیهوشی پرستار کلی مهربون و موش برخورد دستم را گرفتن و ازم میخواستن ریلکس باشم خلاصه که بی حس را زدن و منم. مثل سری قبل کلا بالا آوردم و همه اش میگفتم حالم بده الان بالا میارم دکتر بیهوشی و بقیه میگفتن نگران نباش ما نیستیم و حواسمون بهت هست،خانم دکتر شروع کرد ب برش و شکمم خالی شد...صدای یکی از پرستارها بود انگار ک گفت خانوم دکتر زانوهاش؟؟؟؟!!!و دکتر گفت انگار کبوده،یه ثانیه بعد صدای بچه را شنیدم و ثانیه دومم جیغ پرستار را که گفت دکتر زانوها داره خونریزی می‌کنه😔😔😔😔😔
مامان نی نی مامان نی نی ۲ ماهگی
تجربه سزارین پارت چهارم
از کمر بیحس شدم و روی تخت دراز کشیدم پاهام که بیحس شد دکتر برش زد. پرده جلوی چشمم بود و چیزی از عمل نمی‌دیدم ولی صداها را میشنیدم. چند دقیقه بعد دکترم به تکنسین اتاق عمل گفت که سر بچه پشت مثانه گیر کرده و پایین شکم را فشار بده. ولی هر کاری میکرد سر بچه بیرون نمیومد. به زور جلوی گریم را گرفته بودم. چون میدونستم ضربان قلب بچم خوب نیست و عمل نباید طول بکشه ولی بچه گیر کرده بود. آنقدر شکمم را فشار دادن که دکترم گفت بسه دیگه سیگموئیدش زد بیرون. /سیگموئید= انتهای روده بزرگ/ بعداً متوجه شدم که اون دردهایی که داشتم درد زایمان طبیعی بود. و من داشتم زایمان طبیعی میکردم. و بچه وارد کانال زایمانی شده بود. واسه همین سرش گیرکرده بود و به سختی بیرون اومد🫠
بالاخره بعد از 20 دقیقه بچه به دنیا اومد و من صدای گریه دخترم را شنیدم.😭 خدا شکر سالم به دنیا اومده بود. ولی تنفس خودم شکمی شد و تنگی نفس پیدا کردم و چون شکمم تکون میخورد و دکتر نمیتونست بخیه بزنه بعد از به دنیا اومدن بچم بیهوشم کردند و بخیه‌زدن و به ریکاوری منتقل شدم.
...