سلام
یه سری ها دیدم میگن فاصله سنی مادر و بچه کم باشه خوبه من میگم نه مهم درک بچست مهم اینه بابت هرکاری بچت رو مسخره نکنی توام مثل بچت بچگی کنی که حس بد پیدا نکنه حس عقده و..
فاصله سنی من و مامانم نزدیک ۱۶ ساله هرکی مارو میبینه فکر میکنه خواهریم ولی خب مامانم هیچوقت درکم نکرد هیچوقت بچگی نکردم برای کوچیکترین کارها مسخرم کرد .هیچکاری نمیزاشت بکنم
با مهراب بیرون رفتیم دیدم مهراب پا گذاشت رو برگ ها و صدای خش خش بده یاد بچگی خودم افتادم که تا میخواستم اینکارو بکنم دعوام می‌کرد که این کارای مسخره چیه میکنی و..یا تو حموم آب بازی نمیزاشت بکنم که بزرگ شدم و خودم میشستم تو وان و کلی آب بازی میکردم یا اینکه یادمه با دوستام و داداشام رفتیم با کیسه فریزر تو گرما تابستون رفتیم آب ریختم روی هم و کلی خیس شدیم ولی اومدم خونه یه کتک مفصل نوش جان کردم جاتون خالی با دمپایی خیس و..😂
مهراب الان بره بیرون آب بازی کنه یاد اون موقه میوفتم میگم خب فقط لباسش خیس میشه و عوض میکنم یا حتی کثیف هم بشه میبرمش حموم
پس بدونید ده تا بچه ای که بزرگ میکردن با دعوا و کتک بوده و از نظرشون تربیت ها عالی بوده
ولی ماها دست تنها انواع و اقسام غذاها اسباب بازی ها و برای تک تک کارهای بچمون و همه چیزش به فکریم و نگرانیم پس خیلی فرق هست بین ما و اونا و شک نکنید ماها بهترین مادرا هستیم
شاید هممون یه روزایی جوش بیاریم و کارهای خطرناک بچه ها و تنها بودنمون سختمون باشه ولی بازم همه زورمون رو داریم میزنیم که بهترین باشیم پس به خودمون افتخار کنیم🥰🥰🥰😍😍

۱۵ پاسخ

آفرین عزیزم چقدر درست گفتی ❤️

ب نظرم مادری ک تفاوت سنی پایین با بچش داره، خودش دراصل هنوز ی دختر نوجوون بوده ک نیاز ب شیطنت و بازی داشته و یهو ی مسعولیت بزرگ مادری و همسری بهش داده شده. پس این فشار زیاد مسعولیت معلومه ک نمیزاره درست و در آرامش مادری کنه. حالا قدیم عرف اینجوری بوده و سطح سواد پایین میشه پذیرفت این مسعله ذو. ولی واسه این زمان این حرفو زدن واقعا تعجبه!!!!
یاد خودم افتادم همه میگن زود پشت سر رادمان بچه بیار هم بازی باشن ولی نمیگن چقدر بچه اول ضربه میخوره ک از توجه بهش کم شده

من فاصله سنیم با مامانم تقریبا ۳۵ساله همیشه باخودم میگفتم کاش یه مامان جوونتر داشتم خیلی هم پای هم بودیم و باحال میشد خب من بچه آخر بودم مامانم سنش زیاد بود اصلا دنیا دیده نبود و سواد کمی هم داشت ولی وقتی ازدواج کردم مادر شوهرم جوونه و قرتی و فاصله سنیش با بچه هاش کمه خیلی میگرده و تقریبا سوادش از مامانم بیشتره ولی فوق العاده رومخ حتی بچه هاش هم ازش فاصله گرفتن بنظرم درک بچه مهمتر از فاصله سنیه

من با مامانم ۲۶ سال تفاوت سنی داریم
من بچه سومم. اما مامانم همیشه درکم کرد و همیشه باهام بود. چون خودش بچگی نکرده بود😢 زود شوهرش داده بودن. داداش بزرگمو ۱۳ سالگی بدنیا آورده بود.
قسمت آخر حرفاتو خیلی موافقم🥹🥹
اینقدر لجم میگیره از اینا که میگن واای خوبه همین یه دونه را داری و فلان

مادرا هم زمان خودشون فکر میکردن کار درستیه حالا من مامانم خیلی صبور بود فقط من هر وقت یادم میاد پریودم بودم میگفت ادای نماز خوندن در بیارین یا جلو داداشم چیزی نخورم زورم میاد الانم یه رکعت نماز نمی خونن روزه ام نمی گیرن من تا ا زدواج کردم از گشنگی و درد پریودی له شدم که آقایون مسلمون بار بیان

آفرین خیلی قبول دارم حرفتون رو
من یادمه ماها خیلی وقتا پیش مامان بزرگمون بودیم و پدر و مادرمون راحت بودن اما الان کی حتی یک ذره کمکمون میکنه
خواهرشوهر و مادرشوهر و مادر و خواهر و جاری کلی کمک هم میکردن چون به هم نزدیک بودن حتی اگه باهم گاهی دعوا هم میکردن بازم بچه های هم رو نگه میداشتن
ماها الان تنهایی همه کار می‌کنیم ولی بازم میگن هیچکی مادرای قدیم نمیشه و من اصلا قبول ندارم اصلا
حرفت کاملا درسته

من فاصله سنیم با مادرم زیادهم هست مادرم ۴۰خورده ای بود من۶یا۷سالم بود ولی منو درک میکنه باعاش راحتم و هرکاری بکنم حمایتم میکنه بااینکه سنش بالا تا به حال کتک نخوردم بااینکه ۷تا بچه بودیم
یک روز بودن مادربودنم رو نمیتونم تحمل کنم سایه اش بالاسرمون الهی امین

جالبه بدونی دقیقا همین‌ها ک تو هیچی کار بلد نیستن هیچ شرایطشو ندارن بیشتر مشتاق اینن هی بچه بیارن

افرییین دقیقاااا. من تک تک جملاتت را درک میکنم.چقدر نیاز داشتم به این حرفا😊

سلاااام دقیقا باهات موافقم...منم فاصله سنی با مامانم ۱۹ساله ولی هیچوقت نزاش بچگی کنم و خودم باشم😪الان تو سن ۳۲سالگی باخودم درگیرم

عالی منم دقیقا با النا بچگی میکنم ولی من مامانم بخاطر شیطنتمون زیاد چیزی بهمون نمیگفت چون ۴ تا بودیمو پشت هم اتیش میسوزوندیم بنده خدا هر کار میکردیم حق میدم بهش 🤣
من ۲۰ سالم بود خاله شدم و پا به پای خواهرزادم باهاش شیطنت میکردم که پدرش میومد خونه میگفت همه اینا زیر سر خاله ته خواهرم خوهه رو روزی ده بار جمع میکرد منو پسرش میترکوندیم تاالانم که ۸ سالشه همونیم جوریه که یک هفته مادرم بیمارستان بود خواهرم پیشش بود بچش خبر پدر مادرشو نمیگرفت میگفت خاله تو پیش من باش مامان پیش مادر جون 🤣
الانم که ۲۵ سالم بود مادر شدم همون ذوقو شوق بازی کردنو دارم هرچند کلی کار دارم سعی میکنم بیشتر وقتمو کنارش بازی کنم اگر هم نشه النارو میارم پیشمو توکارا کمک میگیرم ازش چون الان این دوره بچه ها دارن تو قوطی کبریت بزرگ میشن

کاملا موافقم 👏👏👌🌹

عالی گفتی عزیزم الانم نشستیم منو پرنیا در حال نقاشی آیدین هم خونه استراحتش خوابه ناهار هم نذاشتم خلاصه پرنیا نمی‌ذاره منم شدم بچه کنارش همه جام خط خطی کرده

دقیقا همینه که میگی

آفرین دقیقا حرفتو قبول دارم
و چقدر فشار روانی روی ما زیاده که رفتار درست رو انجام بدیم.چون با خودمون درست رفتار نکردن

سوال های مرتبط

مامان مهراب مامان مهراب ۱ سالگی
سلام دیشب انقدر هلاک بودم خوابیدم مهرابم خوب خوابید البته مهراب داره ۴تا دندون با هم در میاره یکم نق نق زیاد داره این روزا
خب بگم بهتون که این چهارمین مسافرت مهراب بود اولیش ۱۱ ماهگی تهران بود دومی ۱۳ ماهگی یک روزه کاشان و یک سری دیگه ۱۳ ماهگیش رفتیم یاسوج و اینسری هم که طولانی ترین مسیر بود آمل
من هر سری میوه براش خورد میکنم تو ظرف اینسری دوتا ظرف پر میوه خورد کردم براش و لواشک خونگی و اینسری هم کلوچه گرفتم دادم بهش و غذای نونی هم درست میکنم تو مسافرت ها و صبحونه هم سعی می‌کنیم تو خونه بخوریم که مهراب فرنیش رو بخوره بعد هم نون پنیر یا نون مربا و..بعد راه میوفتیم البته یکبار تو راه بهش فرنی دادم ولی برگشت رو معمولا میگم شوهرم از بیرون چیزی بگیره هر سری هم میریم جای مطمئن که می‌شناسیم اونجا میخوریم اینسری هم تو شمال جای خیلی خیلی خوبی رفتیم تو تنکابن برا نهار عالی بود جاتون خالی مهرابم با عشق می‌خورد 😁 برای مسیرهای طولانی باید با میوه و چیزهایی که دوست دارن سرگرمشون کنید مهراب خداروشکر هیچوقت اذیتم نکرده تو مسافرت البته دیشب اون آخری ها یکم نق زد اونم کلافه شده بود و حق داشت و اینکه مهراب رو صندلی و کریر هیچوقت نمونده همش تو بغل خودمه و منم مجبور بودم یه وقتایی صندلی جلو رو بدم عقب دراز بکشم .رو صندلی عقب راحت نیستم مهرابم دوست داره جلو باشه همش و شوهرمم خوب میرفت اصلا بد نمی‌رفت
در مورد اونجا هم بگم انقدر داداشام باهاش بازی میکردن باورتون نمیشه مهراب تلو تلو می‌خورد برا خوابیدن😂
مهرابم یه گربه بدبخت رو اذیت کرده بود و حتی دم گربه رو گرفت و سرش رو هی بالا و پایین میکرده و کلی گربه فلک زده رو اذیت کرده البته شوهرم پیشش بوده کلی شوهرم رو دعوا کردم و مهراب رو بردم حموم .
مامان دوتافسقل بچه مامان دوتافسقل بچه ۱ سالگی
سلام مامانا من اومدم با تجربه ام از واکسن ۱۸ ماهگی

قبل گفتنش باید ازتون بخوام لطفا در مورد حرفام گارد نگیرید سریع دنبال ایراد گرفتن ازم نباشید ، من فاصله بین بچه هام دقیق ۴ سال هستش و این مراحل رو دقیقا ۴ سال پیش به عنوان مادر اولی طی کردم
راجع به حموم رفتن که یه سریا میگن وای نه و فلان درسته یه سری پزشکا میگن نبرید خطرناکه چون تو لوله های آب میکروب هست ک امکان وارد شدن به بدن و خطرات بعد رو داره یه سری دکترا میگن که نه سوراخ واکسن اینقدر کوچیکه که مشکلی پیش نمیاد
من به عنوان یه مادر تصمیمم این بوده که بچمو ببرم چون وقتی خودمون بدن درد داریم به هر دلیلی یا واکسن کزاز میزنیم و بدنمون درد میکنه یه دوش آب ولرم دردمون رو کمتر میکنه
دیروز که واکسن رو زدم بچمو راه آوردم رسیدیم خونه سریع براش شیاف گذاشتم دیدم پا دردش کم کم داره شروع میشه و حال نداره و نق میزنه اما تا غروب خبری از تب نبود ، غروب حس کردم که بدنش داره گرم میشه لگن رو آب ولرم پر کردم اسباب بازی گذاشتم بردمش ده دقیقه یک ربع صرفا بازی کنه نشستمش ، وقتی اومد بیرون براش آهنگ گذاشتم یکم بالا پایین کرد رقصید و خبری دیگه از درد نبود خداروشکر
اما تب واکسن با شربت استا نمیشد کنترل کنم کلا قید شربت رو زدم و با شیاف هر ۴ ساعت کنترل میکرد و تب هم تا ظهر بود و من از ۱۰ صبح تا همین الان دیگه استا ندادم و خداروشکر تب نکرد
و خیلی ریلکس داره بازی میکنه
اینو نوشتم چون کمپرس آب سرد و گرم رو خیلی از بچه ها اجازه نمیدن براشون استفاده کنیم شاید حموم آب ولرم گزینه بهتری باشه برا بعضی بچه ها