دوباره اومدم با غر فراواان😪😭
همین امروز تصمیم گرفتم دیگه تا پایان عمرم بچه دار نشم واقعا ظرفیتش رو دیگه تو خودم نمیبینم،نمیدونم من تحملم کمه یا شرایط زندگی من خیلی بغرنجه همسرم که هیچ وقت نیست همیشه همیشه سرکاره،تمام بار مسئولیت خونه و بچه به اضافه ی کار بیرون از خونه رو دوش منه،حامی تازه یک هفته ای میشه که از سرماخوردگی شدیدی که خورده بود بهتر شده بود فردا میخواستم واکسن ۱۸ماهگیشو بزنم،امروز صبح بعد اینکه بیدار شد و صبحونه شو دادم بردمش خونه مامانم حتی خودم نتونستم یه قلوپ چایی بخورم ظهر که رفتم برش گردونم یک ساعت خوابیده بود مامانم استین بلند تنش نکرده بود و تو اتاق سردشون خوابونده بود و دوباره علایمش برگشته ابریزش بینی و عطسه😭😭داستان واکسن دوباره کنسل شد
خودم صبح پریود شدم داغونم هم جسمی هم روحی اومدم خونه در آشفته ترین حال ممکن بود حامی هم چون بدموقع خواببده بود نه خودش خوابید نه گذاشت من بخوابم تا الان خواستم فقط ظرفا رو بشورم ده بار نق زده و گریه کرده و با دستای کفی رسیدم بالاسرش خودم هیچی نخوردم خواستم شام بزارم باز انقد بهونه گیری کرد و حواسمو پرت کرد مرغم سوخت،بعضی لحظه ها دیگه کنترلمو از دست میدم و صدامو میبرم بالا😭واقعا دارم به فروپاشی روانی میرسم،از یک طرف عذاب وجدان از طرف دیگه جسم و روان بی جون خودم که نه فرصت دارم یک وعده غذایی درست بخورم نه حتی یک دستشویی با ارامش برم و نه همسرموکنارم دارم که کمی آرامش بگیرم😭واقعا از بچه دار شدنم پشیمون شدم احساس میکنم اصلا صبر و ظرفیت مادری رو نداشتم🥲
لازمه اضافه کنم تا همین ۴تا خطو بنویسم هم ۱۰بار صدام کرده و رفتم پیشش یا میتونسن حدس بزنین؟🤦‍♀️😮‍💨

تصویر
۱۴ پاسخ

وای عزیزم چقد همه حرفاتو هر روز دارم لمس میکنم😑
خیلی بده شرایط
منم همینم ک گفتی
دیگه اصلا برام هیچ اعصابی نمونده
ولی مجبوریم صبر کنیم

شاغلی شما هم؟

شاید باورت نشه ...
اما منم دقیقااااااااااا همین شرایط رو دارم
کلا انگار شوهر ندارم
خدا رو گواه می‌گیرم که فقط اسمش توی شناسنامه ام هست

خب عزیزم طبیعیه الان این تصمیم بگیری چون هم خودت روحی پریودی بهم ریختی هم بچه مریض شده خونه بهم ریخته است این افکار طبیعیه خونه رو ول کن فقط استراحت کن تا حالت جا بیاد

میگذره عزیزم‌صبوریتو بیشتر کن بخدا ۴سالش بشه دلت ضعف میره واسه اینکه دومی بیاری

عزیزم واقعا همه ی حرف هامون مشترک همه ی این روزها میگذره بعدها به این روزهات میخندی تو بهترین مادر واسه فرزندت هستی و تمام تلاشت و کردی به خودت خسته نباشید بگو خودت و بغل کن الان وقت کم آوردن نیست اگه خدا توانش رو تو وجودت نمی‌دید یا محبتش رو بهت بچه نمی‌داد پس تو بهترین خودت هستی

آخ دقیق من با۳تاپسر خسته ترینم

منم عین توام عزیزم
یعنی دیگه غلط بکنم بفکر بچه دوم باشم
ظرفیت روانیشو ندارم
تازه دختر من هنوز راه نمیره و قوز بالا قوز
دیوانه شدم
بعضی وقتا میگم غلط کردم ازدواج کردم
و...

عزیزدلم انگار حرفای منو زدی کاملا درک می‌کنم ایشالا هرچه زودتر خوب شه بچه هم خودش اذیت نشه هم تو فرصت پیدا کنی به خودت برسی

منم خسته شدم منم درخودم نمیبینم دوباره بچه داربشم من هرروزگریه میکنم منم به فروپاشی درونی رسیدم من همسرموکنارم دارم ولی ماهان آروم نمیشه وبه شدت جیغ میزنه وگریه میکنه طوری که باهیچ روشی ساکت نمیشه وفوری صداش خروسی میشه میگم الان بیضه هاش پاره میشه نه جایی میتونم برم نه تفریحی زهرمارمون میکنه دیوانه شدم منم دادمیزنم حتی یه دونه زدمش بعدش خودم عذاب وجدان میگیرم ولی واقعا روانیمون کرده گول نمیخوره آروم نمیشه😭😭

منم دیگه تا عمر دارم همین دوتا برا ۷ جد آبادم بسمه ، البه عاشق دخترم ولی جسمی ب صفر رسیده توانم روحیمم که انگار زن ۵۰ ساله س
اعصابمم دختر نوجون ۱۷ ساله که باهمه دعوا دارخ🤣

دقیقا منم همین بودم این چندروز
و چقدر عذاب وجدان دارم بابت داد های دیروزم
خدا کمکمون کنه

دیر تصمیم گرفتی من همون شب اول که بعد ۹ ماه بارداری و یه عمل سنگین و تقریبا از مرگ برگشتن اومدم بخوابم و نذاشتن هی نیم ساعت یبار بیدارم کردن شیر بدم فهمیدم این اولین و آخرین بچمه 😂 خدا حفظشون کنه

درکت میکنم عزیزم خیلی سخته واقعا
ولی چاره ای جز سازش و تحمل نداریم

فقط بگم ک خدا صبرت بده
واقعا مریضی بچه خیلی بده
بهش دارو بده زودتر خوب بشه
یکم ب خودت استراحت بده سخته بچه داری
من چی بگم ک 2 تا دارم
ازینورم آنلاین شاپ دارم و سرو کله زدن با مشتری و.... از یطرفم کارای خونه و بچه ها و...

سوال های مرتبط

مامان ساره مامان ساره ۱ سالگی
مامانا بلاخره با یه هفته تاخیر ما هم واکسن18ماهگی امروز زدیم.
تو مرکز بهداشت از بس گریه کرد تمام صداش کیپ شد منتها تو ماشین دیگه با مامانم یکم بازی کرد تا رسیدیم خونه خوابش میومد خیلی چون قبل بردن به بهداشت ساعت7/30بیدارش کردم بعد تا8بهش شربت پاراکید دادم بجای قطره اونم5سی سی بخاطر همون بیدار شدن و تاثیر دارو خسته بود دیگه یه نیم ساعت بزور با اسب اینا سرگرمش کردم که یکم راه بره بعد اون خودش رفت سمت نانوش که لالا کنم اما چون خیلی بد واکسن بود تا الان که تجربه داشتیم دیگه وسایلاش برداشتیم از صبح مستقیم اومدیم خونه مامانم اینا با اینکه دوتا خیابون فاصله داریم اما مامانم گفت بیا اینجا من حواسم به بچه باشه خونه نمون دیگه چون سریای قبل هم کلا تایم واکسن خودش کنارم بود با همه این توضیحا لطفا دعا کنید که سبک ترین حالت براش بگذره چون تازه وزنش رسیده10کیلو ولی ماشاالله قدش84بهم گفت اما من همیشه یکی دوستانت خطا در نظر میگیرم که شاید کوتاه تر باشه قد بچه اونا تند تند اندازه میگیرن
مامان ائل آی🩷Elay🩷 مامان ائل آی🩷Elay🩷 ۱ سالگی
دیشب از بدن درد نخوابیدم از صبح که واکسن ائل آی و زدیم لحظه ای زمین نشستم

خواهرشوهرم دخترشو گذاشت خونه ما با جاریم رفتن دکتر و‌خرید
شام پختم دعوتشون کردم
سالاد و کلی تنگ و فنگ
بدبختی یمدته ائل آی از دارو وحشت کرده
استا دادم بزور نمیدونم چیشد انقد سرفه کرد میوه ای که خورده بود با استا بالا اورد
با بدبختی شیاف زدم
مهمونا تا ساعت یک بودن
جمع و جور کردم باز ساعت دو پروفن دادم چقد تف کرد بیرون

الانم چهارصبحه شوهرم خوابه من از شدت درد کمر پا بدن دارم میمیرم
و هر ده دیقه تب ائل آی و چک میکنم

حس میکنم خیلی دارم به خودم فشار میارم
بیشتر از توانم میدوام تلاش میکنم
بار مسیولیت بچه رو به دوش میکشم
وسط گریه های ائل آی مه دارو نمیخورد شوهرم هی میگه بردیم فلان دکتر ازیترو داد بچه ترسید
انقد تکرار کرد این حرفو واقعا بهم فشار اورد
همیشه دنبال مقصر
اخرش زدم زیر گریه
خیلی روز سختی بود

دلم واقعا برای بچم‌کباب شد
لعنت به هرچی واکسنه
۲۲مرداد‌۴۰۴۸
مامان یاسین مامان یاسین ۱ سالگی
خب بعد از ۲۴ ساعت که از واکسنش گذشته بیاین براتون تعریف کنم ، چون دیگه فکر نمیکنم علائمی داشته پیدا کنه
من همه ی اینایی که اینجا گفتم رو مو به مو اجرا کردم از یه هفته قبل شروع کردم به تقویت کردنش
صبح واکسن غذای مورد علاقه اش رو دادم البته نذاشتم زیاد بخوره که معده اش سنگین نشه چون ممکنه بعد واکسن حالت تهوع بگیرن
قبل واکسن اصلا مسکن ندادم واکسن که زدیم اومدیم خونه شربت پاراکید نصف وزن بهش دادم
و شروع کردیم به بازی کردن و کارای مورد علاقه و دنبال بازی این وسطا مرتب بهش آب و مایعات دادم ، هندونه ، آب هویج ، آب انار و انگور دیروز دادم خورد ، شیرش هم از روزای دیگه بیشتر دادم به جاش حجم غذاشو کم کردم ولی مقوی دادم .
از ساعت ۱۰ که اومدیم خونه تا ساعت ۲ یه سره داشت راه میرفت منم هر دوساعت وقتی مینشست آب سرد میریختم تو کیف ای سرد و از روی پاچه شورتش میذاشتم رو حتی واکسن
یعنی فقط خنکی اون میرسید به پاش ( هربار تا ده دقیقه میذاشتم باشه )
پاراکید رو دفعه های اول ۴ ساعت دفعه دوم ۵ ساعت تقریبا دادم تا شب بعدم دیگه از آخر شب تا حالا ندادم جون نه تب داشت نه درد
نصف شب هر نیم ساعت پاشدم تبش چک کردم که خداروشکر از ۳۷.۲ بالاتر نرفت
از شب که دیگه خوابید من شروع کردم هر یه ساعت پارچه گرم کردم گذاشتم رو پاش شب با شلوار خوابوندم و پتو رو پاش انداختم پارچه هم که گفتم هر یه ساعت گرم میگردم میذاشتم
خلاصه که خداروشکر راحت‌ترین واکسنی بود که گذروندیم
البته سر واکسن ۴ و ۶ هم خیلی اذیت نکرد ولی غر میزد
این واکسن نه غر زد نه تب کرد نه درد داشت حتی پاشم لنگ نمیزد و مثل همیشه تا الان مشغول بازی و بدو بدو کردنه
گفتم تجربه ام رو با شما هم در میون بزارم
مامان پسملی مامان پسملی ۱ سالگی
آخیششش بالاخره خوابید
نمیدونم آخه این بچه چش شده من خیلی وقته تقریباً از شیر شب گرفته بودمش فقط یک وعده میخورد که اونم قطع میکردم تموم میشد دیگه عادت کرده بود و حتی بیقراری هم نمیکرد ولی بعد واکسنش کلا انگار یک آدم دیگه شده همش بداخلاقه و جیغ میزنع شب‌ها حاضره دو یا سه ساعت تمام جیغ بزنه که شاید من بهش شیر بدم از یک طرف دلم به حالش میسوزه ولی اگه بدم بهش شرایط از شیر گرفتنش سخت تر میشه راستی لطفاً گارد نگیرین که کوچیکه و فلان و گرمه دارم تدریجی میگیرم خیلی آروم و کم‌کم احتمالاً دو یا سه ماه طول بکشه. چون پسرم بیش از حد وابسته بوده الآن خیلی بهتر شده بود ولی نمیدونم این بداخلاقی هاش واسه چیه فقط جیغ میزنه نه میزاره بغلش کنم اگه هم ولش کنم بدتر میکنه موندم بخدا کلا هم چسبیده به خودم هر بچه ای سمتش بیاد میزنش و چنگ میندازه تو صورتش خیلی بی اعصاب شده به نظر شما چیکار. کنم بغلش کنم یا منم بداخلاقی کنم یا بی‌تفاوت باشم به گریع هاش
خودم بیشتر توجه میکنم ببینم جواب نمیده بیتفاوت میشم