دلم گرفته حسود نییستم اصلا ولی منم دلم میخواست یه زندگی ساده با یه شوهر خوب داشتم بدون بی احترامی و با ارامش بچم پدر مادر هردو رو سرش بودن خسته شدم 😓 از پس همه چی دارم تنهایی بر میام از این طرف دندونم آبسه کرده از کار و زندگی یه هفتش انداخته منو





شیردهی بارداری کودک

۳ پاسخ

عزیزم حق داری واقعا خدا بزرگه غصه نخور خیلی ها ارزو دارن شوهر نداشتن لااقلکن غر نمیشنیدن 😸خیلی ها جسارت ندارن خودشونو خلاص کنن تو همون زندگی موندن شما جوان و شاداب هستی باید بتونی دوباره از نو شروع کنی غصه نخور تا خدا رو داری غمی نخور امیدت به خدا باشه 🪸🫶

قربونت برم ❤️

الهی خواهر

مقالات مرتبط

کتاب خواندن برای کودک از بارداری
کتاب خواندن برای کودک از بارداری
رفتار با کودک حسود
رفتار با کودک حسود | برخورد مناسب با حسادت کودکان
آماده کردن فرزند اول برای فرزند دوم در طول بارداری
آماده کردن فرزند اول برای فرزند دوم در طول بارداری
کودک از چه سنی می‌تواند خودش غذا بخورد
کودک از چه سنی می‌تواند خودش غذا بخورد؟

سوال های مرتبط

مامان پسرگلم مامان پسرگلم ۱۳ ماهگی
🌸🌿🌸🌿
🌿🌸🌿
🌸🌿

برای کودک، پدر و مادر دو نیمه بدنش هستند، پس با گله و شکایت از همسرتان آرامش و شادی کودک را از بین نبرید.

این بابات همیشه جورابهاش اینجا ریخته!
این مامانت همیشه دیر می‌کنه!

مسائلتان را، بدون حضور کودک حل کنید....
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان اقا پسر💙 مامان اقا پسر💙 ۱۶ ماهگی
واقعا خستم از این زندگی خستم ای همسرم دلم میخواد دیگه نباشم جدا بشم
اون ب بی احترامی میکنه اون دل منو میشکنه اون منو کوچک میکنی
ولی کسی که خطا داره منم کسی که مشکل روانی و بدبذاتی دارم منم
اصلا مشکل های خودشو و عیب های خودشو نمیبینه
خسته شدم ای ابن همه سرخود زدن سرخود خوردن
تا کی خدایا . چرا تمومش نمیکنی این زندگی رو طلاق بده برم بچه هم ای خودت
مشاهده ۷ پاسخ دیگر
مامان شاهان و تودلیم مامان شاهان و تودلیم ۱۵ ماهگی
خیلی خستم هم از بارداری هم بچه‌داری
ناشکری نمیکنم
امروز اصلا حالم خوب نبود و پسرم هی بهونه‌گیری میکرد خیلی گریه کردم کاش این چند ماهم زود بگذره کلا هورمونام به هم ریخته دلم میخواد فقط گریه کنم دلم تنهایی میخواد از یه طرف وقتی زایمان کنم بچمو چیکار کنم از یه طرف استرس زایمان واقعا موندم خیلی خستم
مشاهده ۶ پاسخ دیگر
مامان nafasam مامان nafasam ۱۷ ماهگی
دیشب رفتم عروسی ولی وقتی برگشتم خیلی دلم گرفت .....شوهرم خسته بود گفت بچه رو میگیرم تو برو عروسی منم بعد یک سال تنهایی جایی رفتم بدون بچه مادر شوهرمم تو‌عروسی بود هی میگفت حالا پسرم میتونه بچه رو بگیره پسرم خسته هست پسرم سر کار اومده نمیخوای بری دارو بچه بدی ....بعد اومدم خونه دیدم شوهرمم یه جورایی سر سنگینه قشنگ کوفتم شد...لا خودم گفتم بچه که از من تنها نیست حالا یکبارم یه جا من رفتم اگه پسر اون اذیت میشه منم دختر مردمم حالا چون غریبم اینجوری رفتار میکنید ....مادر شوهرمم زن خوبیه ...شوهرمم کلا بد نیست ...اما از این حرکت ناراحت شدم و دلم گرفت از اینکه منم مامانم نیست اینجوری پشتم باشه
مشاهده ۴ پاسخ دیگر
مامان دنیز کوچولوم🤭 مامان دنیز کوچولوم🤭 ۱۶ ماهگی
به جایی از زندگی رسیدید،که بگید عه این چیزی ک الان دارم یه زمانی آرزوم بوده؟؟؟؟؟؟ اون چیه؟همه نیاید بگید بچم 😁چیزای دیگه
مشاهده ۲۱ پاسخ دیگر
مامان دخترم مامان دخترم ۱۵ ماهگی
بچه ها این دلپیچه ویروسه؟؟😫 چن روز پیش تب لرزو و حالت تهوع و گلو درد داشتم که با یه سرم و آمپول تو یه روز خوب خوب شدم ولی از اون روز دلپیچه دارم فقط خیلی اذیتم می‌کنه ولی. دخترمم از اون روز ببخشید روزی چند دوبار حداقل دفع داره از من ویروس گرفته فک کنم😥
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان ال آی_ایلیا مامان ال آی_ایلیا ۱۷ ماهگی
پسرم از یه طرف آلرژی داره به پروتئین گاوی از یه طرف داره دندون درمیاره و هیچی نمیخوره
منم یکم از شیرم دوشیدم با نصف موز شیرموز ساخیدم دادم خورد😅
مامان امیرصدرا مامان امیرصدرا ۱۷ ماهگی
پسرم از صبح که چشم باز کرده گریه کرده و نق زده تا الان. منم فرستادم با باباش برن بیرون یه نفسی بکشم. مغزم درد میکنه. از یه طرف پریودم نشدم‌ اعصابم داغونه.استرس گرفتم😐😐
مامان سوگل مامان سوگل ۱۳ ماهگی
برای دخترم کتاب خریدم اول میخواست پاره کن وقتی که براش خوندم خوشش اومد حالا همین که کتاب رو میبینه جیغ میکشه میگه بیا کتاب بخون منو از کار و زندگی انداخته ای خدا
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان ابوالفضل مامان ابوالفضل ۱ سالگی
مامانا پشت سر بچه میبینین پایین نزدیک گردن دو طرف بر آمده هس
از پسر من یه طرف بر امدگیش بیشتر از طرف دیگ هس دست میکشم یا میبینم واضحه
از بچه های شما بر آمدگی اندازه همه یا یه طرف بیشتره؟
مشاهده ۷ پاسخ دیگر
مامان نورا🐥 مامان نورا🐥 ۱۳ ماهگی
دلم پر از آرامش و شادیه، وقتی نگاه می‌کنم به صورت کوچیک و معصومت‌. همه‌چیز مثل یه رویاست. نمی‌دونم چطور باید این حس عجیب رو توضیح بدم، پر از عشق و امید. ولی تو دلم یه نگرانی هم دارم. نگرانی از فرداها، از اینکه چطور می‌تونم بهترین مادر بشم برات، چطور می‌تونم بهت اون چیزی رو که نیاز داری، بدم. دنیا برای تو خیلی بزرگه، و من باید همه‌ی تلاشم رو بکنم که بتونم کنار تو باشم و تو رو در این مسیر پر فراز و نشیب راهنمایی کنم. ولی این رو می‌دونم که با تو همه‌چیز ممکنه.

الهی دنیا برات خیر بخواهد ،از ته دل بخند قند مادر 🥹 ان‌شاءالله در پناه خداوند مهربون خوشبخت و عاقبت بخیر بشی عشقک من🧿
مامان شاه پسمل مامان شاه پسمل ۱۵ ماهگی
انقده دلم گرفته که دلم میخواد بشینم یکجا بدون استرس بچه و دور از همه لب یه بوم تاریک گریه کنم ....
فیلم بچه مهندس هم که دیدم دیگه برتر اشکام داره میریزه و بند نمیاد....
مشاهده ۴ پاسخ دیگر
مامان ایمان😍 مامان ایمان😍 ۱ سالگی
یه دمنوش، سهم منِ مادر که از صبح داره با یه بچه سر و کله میزنه، نیست آیا؟!
رفتیم پارک حسابی گل پسری بازی کرده شیطونی کرده خسته شده و الان خوابیده...
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان رستا 💜 مامان رستا 💜 ۱ سالگی
من اومدم تا از مامانهای گهواره تشکر کنم نمیدونم دعای کدوم مادر در حق بچم بود که دخترم فردای اونروزی که گفتم بچم مریضه و دلم گرفته خوب شد. تو راه خیلی دلم گرفته بود وقتی از قم رد می‌شدیم با دل غمگین از حرم حضرت معصومه خواستم بچم رو شفا بده به طور معجزه آسایی فرداش خوب شد
خدایا هزاران مرتبه شکر🤲
خیلی دوستتون دارم❤️
مشاهده ۸ پاسخ دیگر
مامان Avin مامان Avin ۱۵ ماهگی
هنوز نمی‌دونستم خدا آوینمو بهم داده حسرت دختر داشتن روی دلم بود
آخه خودمم یدونه بودم خواهر نداشتم
اصلاً نمی‌دونستم درد دل کردن چطوریه
نمی‌دونم شاید من خیلی مغرورم یا شاید چون خیلی تنها بودم
خداروشکر همسرم خوب بود و هست و دوتا پسر سالم و گل داشتم
اما.....
همیشه خلأ داشتم دلم دختر می‌خواست
به زبون نمیوردم اما ته دلم یه جوری بود انگار خالی بود
شاید از نظر بعضیا مسخره باشه اما من عاشق مادر همسرم بودم
میدونید چرا ؟
چون مثل بچه خودم بهش می‌رسیدم موهاشو شونه می‌کردم میبافتم اگه یه روز نمیدیدمش دلم تنگ میشد براش
یه روز ناخودآگاه گریه ام گرفت جلو بقیه وقتی که دختر خواهر شوهرم برام رقصید و اومد تو بغلم اون موقع یه سالش بود.الکی به همه گفتم از خوشحالی گریه کردم اما دروغ گفتم دلم یه دختر مو مشکی میخواست که برام ناز کنه و منم موهاشو ببافم .
درست یه هفته بعد فهمیدم دختر کوچولوی مامان اومده که همدلم باشه 🥰
وقتی آوین کوچولو رو شش ماهه باردار بودم مادر شوهر عزیزم ما رو ترک کرد برای همیشه 🥺😔 ولی الان یه دختر دارم که هر وقت نگاهش میکنم میگم انگار خدا روح مادربزرگشو در اون دمیده موهای مشکی و چشای مشکی حتی حالت نشستنش 🥰
و امروز من خداروشکر میکنم به خاطر حضور نازنین دخترم که هنوز نمی‌تونه خوب راه بره اما با تاتی کردنش دلم براش ضعف می‌ره 🥺🥰🥰🥰🥰


۱۴۰۴/۰۵/۲۲
مشاهده ۲۰ پاسخ دیگر