۱۷ پاسخ

عزیزم پیش میاد مگه آدم آهنی هستیم خب ماهم انسانیم حس داریم خب خودتم میگی خیلی صبوری کردی عصبی نشدی در آخر دیگه آدم یه وقتایی تحملش کم میشه وقتی ایراد داره که هی آدم بچه رو سر چیزای الکی بزنه سرش داد بزنه زود از کوره در بره اینا جای تاسف داره وگرنه توام راضی نیستی یه تار مو از سر پسرت کم بشه کاریه پیش اومده همه ی ما میدونیم اون جگرگوشه ی توعه

عزیزم این چیزا پیش میاد مگه ما چقدر توان داریم ولی دیگه تکرار نکن من عصبانی بشم بخام بچمو بزنم بجاش خودمو میزنم

خوب آدم خسته میشه مگه چقدرجون داریم

بخدا من راضیم پسرم‌این کارا رو بکنه....۴۸ ساعت دست تنها باشم اما شوهرم تو خونه نباشه....


من اینقدر که از دست شوهرم بریدم از دست پسرم شاکی نیستم....
۹۰ درصد زندنای من از دست شوهرمه زورم به اون نمیرسه ۱۰ تا خودمو میزنم یکی بچه رو ...بمیرم الهی براش قربانی میشه...


تازه من اینقدر خرم که اقدام کردم برا دومی...یکسره هم دعوا داریم ولی نمیدونم چرا دلم نمیخواد زهیر تنها باشه...میدونم میسوزم تا دومی رو هم بزرگ کنم ولی حس میکنم وایه زهیر بهتره
البته بگم زهیر فهمیده من رو بدنم حساسم نمیزنه...

مادر بودن این داستانارم داره دیگه 🥲

من ینی صب چشم باز میکنم میگم وای شروع شد سوگل نکن سوگل بشین سوگل بخور سوگل نزن ینی روان من تو این سه سال بهم ریخته روان شناس و روان پزشک و اینا فایده ندارن

وایی منم یبار اینطوری شدم بعدگذشترچندماه هنوزم عذاب وجدانشو دارم.
سراینکه غذانمیخورد ودوسه ساعتی بود گشنه بود هرطریقی بود میخواستم یه لقمه غذابخوره آخرم رفتم توماشین بهش غذابدم جاتنگ بود یه طرف بغلم دخترم بودیه طرف صبحونه اش.چای تودستمو یه جوری هل داد کم مونده بودبیفته وبشکنه وصبرمن تموم شد وپاشو نگه داشتم وچندتا ازپاش زدم شلوارم نپوشیده بود زودی قرمز شد وفقط دیدم آخرش گفت نه نه نه هنوز یادش میفتم دوس دارم خودمو بکشم که چرا اینطوری کردم وچقدربهش سخت گذشته که هی گفته نه ویعنی بسه 😭😭😭

بابا داد کنید .فرش بزنید .... بچه نزنید .عذاب وجدان آدم ول نمی کنه .... من داد می کنم .امروز اینقدر. داد کردم که نگو

کاش زودتر بایه بازی جذاب تر سرگرمش میکردی
مهم تر از همه اینکه اون پریدن میتونست به شکمت آسیب بزنه
احتمالا کلا امروز بی حوصله بودی و باهاش بازی نکردی و اونم خواسته جلب توجه کنه.
حالا فردا باهاش حرف بزن و کلی بوسش کن و از دلش در بیار
و تا جایی که امکان داره هررررگز نزنش

عزیزم حس بدیه
منم چند تقریبا دو هفته پیش سر ی چیزی
انقدر اعصابم بهم ریخت که دو سه تا رو شونه هاشو زدم‌محکم بعدجور گریه کرد
ولی واقعا ادم نمیکشه گاهی

من اینجور موقع ها سریع از جلو دستش بلند میشم که دیگه نتونه بزنه

کاملا درکت میکنم

پیش میاد آدم گاهی اوقات کم میاره دست خودش نیست خودتو سرزنش نکن

درکت میکنم.منم تو موقعیتی بودم که یه لحظه خودمو کنترل نکردم و بدتر اینکه بچه ام خیلی جا خورد و من خجالت کشیدم


خدا منو ببخشه

واقعا صبرررررررررر🫠

بخدا خیلیییی خویشتن‌داری با بچه‌ها سخته من دوتا دارم پسرم که ۱۰ سالشه کلاس پنجم ابتداییه ببین این از دختردوساله‌ام فضول تره روانیم کرده از سرصبح تانصف‌شب باید باهاش سروکله بزنم اعصاب برام نذاشتن این دوتابچه..شبها دیگه جوری‌میشم از داخل مغزدردشدیدمیگیرم پشت کتف وقلبم دردمیگیره،اصلانمیدونم‌چجوری توصیف کنم،حال بدی میگیرم واینقدعصبی میشم دلم میخوادفریاااااادبزنم که کوه بریزه،واقعامادربودن شغلیست ۲۴ساعته بی پاداش و بی‌مرخصی.

بچه پسر تو این سن وحشتناکه لجباز شرور یه دنده واقعا کم اوردم برای منم پیش میاد کلا همش دارم جیغ و داد میکنم تازه من یه بچه دوماهه هم دارم میلد به اون کرم میریزه روانی شدم اصلا نمیدونم چیکار باید بکنم وچه برخوردی تو ثانیه عکس العمل نشون میدم بیشتر حساسش میکنم وخودم پشیمون

سوال های مرتبط

مامان زیبا مامان زیبا ۳ سالگی
امروزروز اول ازپوشک گیری بود ۲۰بار بردمش دسشویی اخرم فقط۴بارشو اونجا جیش کرد بقیش تو شورت شلوار مبارکش و مبل و فرش 😦😪هلاااک شدم از کمردرد پادرد تازه از حرف زیاد هربار میریم بیست دقه طول میده سوال میپرسه بازی میکنه حرف حرف حرف
رسما خل شدم باورکنین تو طول هفته انقدر باهاش سر کله نمیزنمو حرف نمیزنم که تو توالت از صبح تاالان حرف زدم سردرد گرفتم 🤕🤕🤒🤧جوری بود که شوهرم که اومد خونه فقط دوبارشو به چشم خودش دید که چقدر سخته گغت ولش کن بابا پوشکش کن
دوبارشم گذاشتم اون ببره خیلی اذیت شد اونم
امروز بیست دست شورت شلوار و چندتا لباس شستم
خدا خدا میکردم که زود شب بشه که موفع خواب پوشکش کنم
شماها اگر مادری خاهری کمکی کسی دارین برا ازپوشک گیری خوشبحالتون من که ازکمردرد و سردرد هلاک شدم
خیلی میگم تو دسشویی جای جیشه شلوارت خیس نشه دوسه بار اشکم درومد گفت مامان ببخشید بوسم کرد گفت ناراحت نباش اتفاقی شد🥺🥺موندم بچه به این عاقلی چرا کنترل نداره رو جیشش😍🥲🥺🥺هربارم میبینه من نشستم تو دسشویی منتظرش چهرم عبوسه هی میگه بخند مامان بخند
مامان 💙راد💙 مامان 💙راد💙 ۳ سالگی
سلام
ما پریروز خانه بازی بودیم
هنوز تو شوکم، امیدوارم خدا بهمون عقل درست حسابی بده تا در امان باشیم
منو پسرم داشتیم بازی میکردیم که یک گروه ۵ نفره مادر با بچه‌های یک و نیم ساله و دوساله تشریف آوردن که ای کاش تشریف نمیاوردن🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️

یکیشون با همسرش اومده بود که در واقع مثل خواجه حرمسرا بود

جریان از اینجا شروع شد که منو راد تو اتاق ماسه بازی بودیم که این زن و شوهر با بچه‌شون اومدن و بچه رو گذاشتن داخل ماسه‌ها و منم سرگرم بازی و فیلم گرفتن از پسرم که یه لحظه سرمو بالا گرفتم که دیدم این زوج دارن همو بصورت عجیبی ماساژ میدن😂🫣
خیلی انتحاری بچمو زدم زیر بغلمو بردم یه اتاق دیگه
اونجا داشتیم بازی میکردیم که یکی از مامانا ازم پرسید اینجا محیطش خوبه؟
براش توضیح دادم که خانه‌های بازی اطراف این امکاناتو نداره بعد پرسید شما همیشه میاین اینجا که یهو اون آقا اومد بعد نمیدونم چرا به این خانومه گفتم همسرتون کارتون داره
که بعد از صحبتهاشون و مکالمه بسیار بسیار عجیبشون و رفتن یارو، خانومه خندیدو گفت نننننه دوست پسرمه🫢🫣
خلاصه
دوباره بچمو زدم زیر بغلمو رفتم تویه اتاق دیگه که تنها باشیم

هنوز چند دقیقه نگذشته بود که آقاهه اومد داخل اتاق، می‌خواست سر حرفو باز کنه که من پاشدم یجورایی هم عصبانی و هم وحشت زده بودم تو این محیط!!! ماله بچه‌هاست!!!
رفتم کتری برقی رو برداشتم به پسرم گفتم دکمه‌اشو بزنی صدای آب جوش میده
که زل زده بود بهمون، سلام کرد گفت میتونم وقتتونو بگیرم، گفتم نه
مامان ناز دخترم مامان ناز دخترم ۳ سالگی
دخترم از دختر همسایه ویروس گرفته
هفته پیش اومد خونمون اونقد بد سرفه میکرد انگار جیگرش میخواست دربیاد
اونم تو صورت دخترم فرستادم خونشون که فلانی عزیزم برو ماسک بزن بیا به دخترمم ماسک زدم که بلکه مامان نفهمش حالیش بشه چن باری هم ردش کردم رفت خونشون .فرداش مامانش تو کوچه دیدتم گفت دخترم سرما نخورده هااااا خیلی وقته عفونت کرده ها حتی گوشمم درد میکنه.گفتم ببرش دکتر تو رو دربایسی موند بردش خلاصه دکترآمپولش زده بودش براش.
از پریروز صب دخترم سرفه میکنه یهویی بدون هیچ علایم قبلی
بعدشم تند تب کرد وداغ شد بدنش از بچه اون خانومه گرفته بردمش دکتر گف ویروسه...حالا به طرف گفتم پشت تلفن که از شما مریضی گرفتیم دخترم خیلییی بد حاله دوسه روزه اصلا انگار دوهزاریش نیافتاد بلافاصله باز دختره رو فرستاد خونمون با هزار بهونه فرستادم رفتم باز دوباره اومد یعنی روزی نیست که این بخدا حداقلش سه چهار بار نیاد خونمون دیگه روم نمیشه دستشو بگیرم بندازمش بیرون یا در و باز. نکنم از من خجالت میکشم اون مادرش نه..میفرسته پیش ما خودش تو خونه مشغول درآمدشه .همسرمم بدش میاد حتی موقعی اون از سرکارمیادش بازم مادره دختررو صدا نمیکنه .توروخدا بگید چجوری بگم نفرسته دیگه .بچمم باهاش بازی نمیکنه بیشتر لجش میده اومدنی
دیگه از دست اینا دیونه شدم راحت نیستم توخونم خودم رو دادم 😭