۱۲ پاسخ

خیلی لجباز داد جیغ گریه منم اعصابم نمی‌کشه میزنمش گاهی دس خودم نی خدا کمکم کنه آروم باشم

دقیقاااااااااااااااا

میگفتن دهه نودی ها گودزیلان ...دهه چهارصدی چند لول بالاترن

پسر منم بعضی وقتا همینجوریه امیدوارم بزرگتر بشه خوب بشه فقط دنبال بهانس که گریه کنه وقتی ام گریه میکنه هیچجوره اروم نمیشه خیلی اذیتم میکنه اصلا حرفمو گوش نمیده

دختر من که بیشفعاله دیوونم کرده

😅😅روز به روز بدتر میشن و این اقتضای سن شون 😅حالا من رو در این موقعیت با سه قلوها تصور کنید😅

پسرم منم خیلی تحت تاثیر دختر همسایمونو یعنی هرکار اون میکنه تکرار میکنه
کلا شخصیت پسرم ارومه ولی وقتی بااونو اعصاب برام ننیزاره دخترم میره رو مخم قبل بهتر بود الان خیلی بد شده

دقیقا منم دارم یه دونه ه البته اون تحت تاثیر دختر عمه هاش هه از پسر بدترن

نه رو‌مخ نیس، بچگی داره اما زبون حالیش میشه،پیش خانوادمم اگه بزارم برای ارایشگاه رفتنو اینا،میگن کاری نداشته و گله ای ندارن

ببین دیشب انقدر دخترمو زبانی دعواع کردم واقعاااا خسته شدم واقعا دارم میگمااا اصلا بچه بد قلق و غرغرو مثه دختر خودم ندیدممممممم همه کاراشو از رو فکر میکنه میدونه همه چیزو خوب و بد ولی بازم ترجیحش رفتار بد کار بده اصلا دلش نمیخاد یه بار حرفمو گوش کنه اگر باهاش مخالفت کنم پاهاشو جوری زمین میکوبه اینور اونور میزنه خودشو باید ببینی ولی دیشب بهش گفتم دیگه به این رفتارت توجه نمیکنم ک کجاییم کی پیشمونه رفتار بد کنی تنبیه بدی در انتظارته😑بخدا خسته شدم منم آدمم مغز برام نمونده خداشاهده

دقیقا پسر من خیلی بداخلاق شده
جالبه تو مهد کودک و کلاس ژیمناستیک مربی هاش میگن عجب پسری داری چه حرف گوش کنه چه ارومه ولی تو خونه نگم براااات

من میترسم پسرم از بس شیطون نشینه تو کلاس😑😑

سوال های مرتبط

مامان آسنا و آرتین مامان آسنا و آرتین ۴ سالگی
مامان آسنا و آرتین مامان آسنا و آرتین ۴ سالگی
بعد از یک سال و نیم کاردرمانی و گفتار درمانی و انواع و اقسام دکتر و دارو. به این نتیجه رسیدم که واقعا دخترم اتیسم داره به هر دری زدم به هر ریسمانی چنگ انداختم که دخترم بهتر بشه نمیخواستم اصلا قبول کنم دخترم اتیسمه اما انگار واقعا همینطوره چون همه علایمشو داره بچه هایی بودن که وضعشون از دختر من خیلی بدتر بود اما با کاردرمانی و گفتار درمانی بهتر شدن اما دختر من لاک‌پشتی داره پیشرفت میکنه الان اونا کاملا خوب شدن اما دختر خیلی باهاشون فرق داره یه مدته کلاسلس خلاقیت و مادر و کودکم میبرم. اما فرق خاصی نکرده میبینم نه دخترم خیلی با بقیه فرق داره. ارتباطش ضعیفه. دوس داره تنها بازی کنه اصلا نمیتونه با کسی دوست بشه یا بازی کنه. کلام رو داره اماحرف زدنش با بقیه فرق داره نمیتونه چیزی رو تعریف کنه. احساسات رو درک نمیکنه و خیلی از مشکلات ریز و درشت دیگه. امروز تو کلاس بازی یخ کنی انجام میدادن کن به زور یکم دخترم رو بردم که بازی کنه اما باز فرار رد رفت سراغ کار خودش. اصلاً بازی کردن بلد نیس انقد دخترم رو بردم و آوردم کلاسای مختلف تو جمع. اما امروز دیدم چقدر خسته شدم. فهمیدم بیخود دارم درجا میزنم انگار دخترم قرار نیس دیگه یه بچه عادی باشه باید اینو قبول کنم اما چ کنم نمیتونم جیگرم کبابه. اگه خدایی نکرده زبونم لال دخترم رو از دست میدادم هم همینقدر ناراحت میشدم. با تمام وجودم خستم از زندگی. هیچوقت حتی یه درصد هم فک نمیکردم یه روزی برسه خدا منو با بچم امتحان کنه. منی که انقد ضعیفم تو این مورد گاهی میگم کاش هیچ وقت بچه دار نمی‌شدم که الان بخوام این همه غم بخورم