دوباره رفتم زیر آب داغ دوش گرفتم و کمرم ماساژ دادم و اسکات زدم و دیگه ساک نی نی و وسایل برداشتم
و بچهامم خواب بودم بوسیدم و سپردم ب مامانم و رفتم بیمارستان
نوار قلب و معاینه نشون داد ک بله موقع زایمانم هس
لباس بیمارستان پوشیدم و بستری شدم
ای وسط درد هم داشتم و دهانه رحمم دوسانت بود
ماما بعدی ک اومد برا معاینه گف سر بچت ایقد بالا هس ک من نمیتونم بهش دست بزنم بلند شو راه برو
از تخت اومدم پایین نشستم رو توپ ی ربع بالا و پایین میشدم ی ربع راه میرفتم تند تند ی ربع قرن کمر میرفتم رو همون توپ و با گوشیم سوره انشقاق هم گزاشتم و می‌خوندم
خلاصه ک ساعت حدود۸شب شد ک ماما و پرستارا عوض شده بودن و شیفت شب اومدن دوباره برا معاینه
ای دفعه ی ماما ک‌ن ی فرشته مهربونم خدا فرستاد بالا سرم
تا معاینه کرد گف پیشرفتت عالی بوده ۵سانت بازی و سر بچت اومده تو لگن
یکم برام سوزن فشار وصل کرد ک گف کمکت می‌کنه تا روند زایمان سریع تر بشه
دردام بعد چن دقیقه رسیدن ب ۴دقیقه ای و حس مدفوع داشتم
تا صدا زدم گفتم دستشویی دارم میتونم از تخت بیام پایین گف ن بشین ک‌اومدم
تا وارد شد گف موهای بچه معلومه زور خوب بدی زود دنیا میاد
سریع وسایل آماده کرد منم تو دردام زیر رون پاک می‌گرفتم و خم میشدم تو شکمم و نفس عمیق می‌کشیدم
گف ی دونه درد ک شروع شد بگو تا معاینه کنم
تو درد اومد معاینه کرد و نی نی ب دنیا اومد
حدود ی ساعت درد شدید داشتم ک قابل تحمل بودخداراشکر
ساعت۹:۳۰شب ۷مهرماه ینی شب تولد باباش
درسا خانوم منم ب جمع خانواده ۵نفری ما پا گذاشت و شد سومین فرشته خونه ما
وزنش هم ۳٫۵۰۰
دور سرش۳۵cm
قدش هم ۵۰بود

۴ پاسخ

من سه کیلو پیپی کردم 😂😂

😍❤️مبارکتون باشه عزیزم منم سومیم تو راهه دعام کن منم زایمانم راحت باشه و زودتر بیاد ک خستم

به به ب سلامتی

مبارک باشه عزیزم❤️😍
یسوال وقتی گفتی حس مدفوع داری
فقط حسش بود بخاطر اومدن بچه یا مدفوع هم‌ خارج میشه؟

سوال های مرتبط

مامان گیلاس مامان گیلاس ۲ ماهگی
پارت دوم🙂💕


۳۹ هفته و ۶روز بودم عصرش رفتم پیش ماما زایمان ک برام نامه بستری برا امپول فشار بنویسه خلاصه وقتی ک رسیدم پیشش بهش گفتم ک همه ورزش ها ،پیاده روی،پله زیاد،گل مغربی داخلی و خوردنی استفاده میکنم ولی از ۳۷ هفته ۱سانتم و هیچ پیشرفتی نداره و ترشح دارم قبول نکرد واسم بنویسه گف تا دو روز دیگ اگ زایمان نکردی اون موقع الان نمیشه ولی الان ی کمکی بهت میکنم و منو برد اتاق معاینه برام تحریکی انجام داد و گف تا فردا مطمئن باش زایمان میکنی منم همون موقع ک از تخت بلند شدم ی درد بدی زیر شکمم گرف و همینجوری توی راه هی می‌گرفت دل میکرد من میگفتم بخاطر معاینه هس ولی تا رسیدم خونه یکم توجه ک کردم دردام هر ۷دقیقه بود ولی قابل تحمل کم کم ب ۴دقیقه ی بار رسید رفتم ی دوش گرفتم شدیدتر شد ب ماما زنگ زدم گف برو بیمارستان ی معاینه کنن و بهم خبرشو بده منم رفتم گفتن هنوز ۱سانتی😮‍💨😖 اینجا ساعت ۱۱و نیم شب بود ی ان اس تی گرفتن و تا ساعت ۱و نیم پیششون بودم گفتن برو خونه بستری نمیشی با ۱سانت منم با ناامیدی کامل و درد برگشتم شوهرمم باید ساعت ۶میرف سرکار گف من یکم بخوابم ک حداقل توی راه خوابم نبره...

ساعت ۳و نیم دردام دیگ خیلی شدید شد ب خواهرم زنگ زدم گفتم من دردام آروم نشدن (خواهرم از همون اول شروع دردام باهام در تماس و پیام بود) رفتم شوهرمو بیدار کردم با گریه گفتم دیگ نمیتونم تحمل کنم اونم زود زود منو برد بیمارستان ب خواهرم هم زنگ زدم گفتم بزار مامانم بیاد بیمارستان😭
مامان 𝔸𝕞𝕚𝕣🤰🤍 مامان 𝔸𝕞𝕚𝕣🤰🤍 ۳ ماهگی
پارت ۲
ساعت ۵ صبح بستری شدم تا ۸صبح دردام همون جور بود ن شدید میشد ن هم تایم کم میشد همون ۱۰ دقه مونده بود..ماما اومد دوباره معاینه م کرد گف ۲ سانتی..گف فایده نداره باید امپول فشار رو شروع کنیم 😬خلاصه ی دونه زد تو سرمم ،ساعتا ۱۰ دوباره معاینه کرد میگه همون ۲ 😑بازم فشار زد این دفعه دردام شدید شد و شد هر ۵ دقه..ساعت ۱۲ معاینه کرد گف ۴ سانتی و زنگ زدن ماما همراهم...،توی حینی ک اون بیاد کنار تختیم فول شد بردنش تخت زایمان ،زایمان سومش بود..صداش میومد وای چقد زور زد، زورررررها 💔بچش دنیا اومد،اینجا بود ک‌من روحیه خودمو باختم ،چون هرچی فکر میکردم نمیتونستم همچین زورایی بزنم 😭رفتم ب پرستار میگم میشه ی دقه برم شوهرمو ببینم ،رفتم بیرون تا دیدمش زدم زیر گریه ،ک من نمیتونم برو با دکتره حرف بزن بیاد سزارین کنه منو...اونم بخاطر دلداری من گف باشه ولی میدونستم ک نمیشه و هیچ راه برگشتی ندارم باید تحمل کنم😑💔
رفتم توی زِایشگاه ،ب ماما ها گفتم زنگ بزنین دکتر خودم التماسش کنم بیاد سزارین کنه من خیلی استرس دارم نمیتونم زایمان کنم اونم گف نمیشه برو تو وسط این استرسا دردامم داشت بیشتر میشد همش ،ک ماما همراهم رسید
ب حدی درد داشتم ک دلم میخاس زمینو چنگ‌بزنم ،اگ ورزشا و ماساژ کمر ماما همراهم نبود نمتونستم تحمل کنم..خلاصه از ۱۲ تا ۴ عصر ،ک‌اومدن معاینه کردن منو رسیده بود ب ۱۰‌سانت و فول بودم، اینجا بود ک ماما گف هر وق درد داشتی فقط زور بزن ،ی نفس بگیر زور بزن ،جوری ک وقتی یبوست هستی و زور میزنی اون حالتی ،هرچی توان داری زور بزن 🥲
مامان گل پسرا🥰🩵💙 مامان گل پسرا🥰🩵💙 ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
پارت دوم
جونم براتون بگه ک اسهال شده بودم و درد زیادی تقریبا میگرف
تا اینکه ساعت شیش و نیم کیسه آب من پاره شد من زنگ زدم مامانم اومد خونمون وسایل هامون برداشتیم و ساعتای هفت بود راه افتادیم سمت سبزوار نزدیک ساعتای هشت رسیدیم بیمارستان
معاینه کردن گفتن سه چهار سانتی و تا کارای بستری انجام دادن و شرح حال و اینا ساعت هشت و نیم من بردن بالا و این بگم ک پرستار پایین خیلی بد معاینه کرد با اینکه سن بالا بود
خلاصه من رفتم بلوک و تا آنژیو کت وصل کردن یک نوار قلب گرفتن و مامای بیمارستان خانم لطف آبادی اومد بالا سرم گف باید معاینه کنم ببینم چند سانتی تا زنگ بزنم ماما همراهت معاینه کرد و خیلی خوب معاینه کرد درد نداشت نسبت ب معاینه ای ک پایین انجام دادن
خانم لطف آبادی گفتن ک میرم ب ماما همراهت زنگ بزنم البته من موقعی ک میخواستن ببرنم بلوک ب خانم وثوق زنگ زدم و شرح حالم گفتم بهشون تا مامای بیمارستان ب خانم وثوق زنگ زدن خانم وثوق خیلی سریع خودش رسوند بیمارستان و تا اومد ب منم انرژی وارد شد
خانم وثوق ساعت نه کنار من بود و از لحظه ای اومد با من ب ورزش کردن شروع کرد

ادامه تاپیک بعدی💙
مامان موچولو🤤😍 مامان موچولو🤤😍 ۶ ماهگی
پارت۳:زایمان من
صوروم فشار دوم وصل کردن دردام بیشتر شد هی معاینه ۳سانت اخر گفتم بسه طاقت ندارم سرم داره میترکه بزارید بیام پایین تخت اومدن شیاف دادن و اومدم پایین توپو بهم دادن منم نشستم شروع کردم ب ورزش بشین پاشو شد ۶شب و من تازه دهانه رحمم نرم شده بود و ۵سانت شیفت داشت عوض میشد یا پرستاره دید گریه میکنم گف چیشده گلم ی پرستار بلوچ بود گفتم خانوم تورو خدا کمکم کن میترسم این بچه طوریش شه کسی پیگیرم نیس همش گمن بعد معاینه و میرن اومد کمرم ماساژ داد گف بسم الله بکن خدارو صدا بزن چشم من هستم نگا کرد گف عالی شدی گفتم پس عمم بگید بیاد گف چشم عمم اومد چون بزرگه با تجربس اومد شکمم ماساژ میداد ب پایین میگف ابت ریخته بچه بالاس خشکه ناتوانه و عز کلیه هامو نگه میداشت هی کمرم قر میداد موقع درد تا ک تحملم رفت گفتم نمیتونم خودشه خودشه پرستاره گف جانم گفتم خودشه گف بخاب رو تخت ببینم گف عالیه زور نزن تا من وسایل بیارم عمم هی مبگفتم صداش بزن اومد بچه ادرارم یکسره مبریخت میسوخت عمم میگف باشه ولی صدا نمیزد و شکمم و کمرم ماساژ میداد خیلی خوب بلد بود ک بچه تا عمم اومد ب طرف پایین اومد ی خانومه زجه هامو میدید دعا میکرد فوت میکرد بهم وسایل اوردن گفتن زور بزن گفتم نمیشه اصلا توان زور زدن نداشتم بخدا اصلا بلد نبودم تا ک بچه اومد پشتم گفتم دسشویی دارم گف نیس خودشه گفتم از مشت گفتن اره زور زدم بچه تا نشف اومد من بس کردم شاید دلیل نفس تنگیش همین بوده بعد گفتن واینستا زووور عزیزم زور گفتم تورو خدا کمکم کن گفت نفس زور خیلی کمکم کرد تا بچه اومد گف پاهات حرکت مدی ک پاریدگی میدی منم از بخیه ترسیدم و همکاری کردم تا پسرم بدنیا اومد
مامان شازده خانوم👑 مامان شازده خانوم👑 ۷ ماهگی
پارت ۲ _زایمان طبیعی

دیگ اوردن دستگاه ان اس تی وصل کردن برا ضربان قلب جنین دیگ ساعت نزدیک سحر یود و ماماها رفتن برا سحری دیگ تا سحری کردن و اومدن و اینا شد ساعت ۴ ک ماماها جا ب جا شدن و چن تا ماما جدید اومدن دیگ ماما جدید اومد بالا سرم معاینه تحریکی انجام داد و خب درد ناک تر از معاینه ساده بود گف ۳ سانتی ساعتای ۴ ونیم زنگ بزن ماماهمراهت بیاد دیگ دستگاه و ازم جدا کرد و گف پاشو ورزش کن
دیگ از تخت اومدم پایین و شرو کردم ورزشایی ک ماماهمراهم بهم داده بود و شروع کردم اونجا هیچ کس بجز من ورزش نمیکرد همه داشتن رو تخت درد میکشیدن 😑تخت بعلیمم ک یجوری ناله میکرد ک من گرخیده بودم ۵ سانت بود اومدن براش اپیدورال زدن ولی بازم ناله میکرد و تا زمان فول شدنش کلی طول کشید دیگ ساعت ۴ونیم شد گفتم ب همسرم بگن زنگ بزنه ماماهمراهم بیاد و تا زمانی ک ماماهمراهم اومد من ورزش کردم و با تنفس دردامو مدیریت کردم و همش منتظر بودم ماماهمراهم سریع بیاد پیشم چون دردام بیشتر شده بودن و دیگ داشتم میترسیدم ک نکنه فول بشم و ماماهمراهم نرسه😬 دیگ ساعتای ۶ صبح شده بود و دکتر اومد تو زایشگاه همه رو چک میکرد و ب من ک رسید ب همون مامایی ک معاینه تحریکی برام انجام دادع بود گف براش امپول فشار تزریق کنین ک من ی لحظه ترسیدم ک خداروشکر ماماعه نجاتم داد و گف دردای خودش خوبه و دکترم گف پس نیازس نیس همون لحظه ماماهمراهم اومد ولی اون ماما همراهی ک باهاش قرارداد بسته بودم نبودن ماماهمراهم خانوم عادله حسینی بودن و چون تو تایم زایمان من سر ی زایمان دگ بودن دوستشون خانوم زهرا دیده بردل و فرستادن
مامان پروفایل نگاه مامان پروفایل نگاه ۴ ماهگی
تجربه من از زایمان طبیعی😄
13 ام رفتم بهداشت و گفتم 40 هفته میشم امروز فردا تاریخ زایمانمه گفت میخوای برو زایشگاه رفتم اونجا معاینه کردن گفتن 3 سانتی بستری شدم ساعت 3 رفتم بخش زایمان با آمپول فشار دردام کم کم شروع شد معاینه کردن ک ی سانت بودم بخش ماما اشتباه کرده بودن تا ساعت 8 هیچ پیشرفتی نکردم همون ی سانت بود برام سوند گذاشتن ک دردام شدید شد ن خوابیدم فقط هی کمرمو فشار میدادم و گریه میکردم نفس های عمیق می‌کشیدم ساعت 7 صبح برداشتن معاینه کردن گفت 3.4 سانتی بعد برای اسپاینال گفتم گفتن الان ماما شیفت میاد معاینه میکنه اگ اوکی بودی برات میزنه ساعت نزدیکای 8 تقریباً اومد معاینه کرد 5 سانت بودم ک کیسه آبمو پاره کرد دیگ دردم غیر قابل تحمل بود همش حس فشار و کمر درد داشتم فقط محکم جیغ میزدم نمی‌تونستم تکون بخورم تا ول بده دردم متخصص اومد آمپول زد دیگ بی حس شدم دراز کشیدم برای ان اس تی و نیم ساعتی خواب رفتم یهو حس کردم مدفوع دارم ب خانمه گفتم نمیشه برم دستشویی گفت بزار معاینت کنم شاید سر بچست ک اره اومده بود پایین دیگ زور خودم زور زدم تا بیشتر بیاد بعد همه اومدن ن زور زدن هارو حس کردم ن موقع کشیدن ن برش و بخیه اینا هیچی نفهمیدم راحت بود اخراش ساعت 9:20 دقیقه هم پسرم به دنیا اومد با وزن 3500 🩵🤱
مامان دلوین مامان دلوین ۴ ماهگی
#تجربه زایمان طبیعی
پارت دو
خلاصه مارو بستری کردن ساعت هشت و نیم بهم نصف قرصی دادن خوردم
بعد از خوردن قرصع بالا آوردن من شروع شد یه ربع بعد اومد بهم سوند وصل کرد و کیسه ابمو سوراخ کرد و سرم وصل کرد ب رحمم گفت این همون امپول فشاره کم کم دردای پریودی اومد سراغم و کمرم میگرف مامانم با روغن سیاهدانه ماساژ میداد
ساعت ۱۱شد و من هی درد میومد سراغم و میرف دوازده شد اومد معاینه کرد ۳سانت بودم باز هی درد داشتم و فشار میومد ب مقعدم و همچنان بالا میاوردم و همش میرفتم دسشویی ساعت یک و نیم دردام بیشتر شد جوری ک میگرف جیغم میرف ت هوا اون موقع ۵سانت بودم و باز بالا میاوردم تا ساعت پنج همین بودم ساعت پنج عصر اومد معاینه کرد گف کم‌کم داری فول میشی دکتره اومد بالا سرم و هی میگف وقتی درد میاد سراغت فشار بیار ب مقعدت انگار یبوستی و میخایی مدفوع کنی همچنان من زور میزدم و بالا میاوردم
بچه که اومده بود تا کانال زایمانی من از طرف لگن راست باز نشده بودم چون تو بارداری زیاد به پهلو راست میخابیدم دکتر گف همکاری کن دوتا زور محکم بده
منم کم کم داشتم زور میدادم و تشنج کرده بودم و فشار ب قفسه سینم میومد خلاصه با اون دو سه تا زور محکم بچه نیومد و گیر کرد ت لگن راست و برش زدن تا بچه دنیا اومد و منم ۴۰,تا بخیه خوردم و الان که میخام راه برم یا وایسم تنگی نفس دارم و تپش قلبم بالا می‌ره
بچمم ساعت پنج و نیم عصر با وزن۳۲۰۰ به دنیا اومد
مامان حورا مامان حورا ۳ ماهگی
پارت سه و آخر
منم با مادرم رفتم با دردای شدید تر وقتی رفتم یه ماما منو دید گفت حالت خوبه گفتم نه گفت بخاب معاینه کنم هنگام معاینه هم گفتم ک ماماهمراه دارم اونم معاینه کرد گفت میدونم عزیزم ،معاینه که کرد گفت رحمت هنو ۲سانت و اینکه بچه هنوز بالاست و ۶یچ ابریزی نمیبینم
بعد باز یه ماما دیگ اومد و چک کرد گفت این درد داره با اینکه هنوز همه چی ب روال اوله و اینکه ابریزی هم داره کیسه آبش نشتی داره بستری کنید
منم ب ماما زنگ زدم گفت ب اسرع وقت میام اما ترس داشتم ک باز با آمپول فشار چند روزی بمونم چون رحمم هنو دوسانت و سراچه بالاست اما همینکه ماما اومد شروع کرد معاینه تحریکی و ماساژ ک تا ساعت ۱۲من ۶سانت رحمم باز شد و سر بچه اومد پایین ولی در کانال زایمان گیر کرده بود و ده سانت فول شده بودم دیگه ماما به دکتر زنگ میزنه و میگه ک بیمارم بچش بزرگه ودر کانال امکان داره گیر کنه ب کمک نیاز دارم و سریع دکتر خودشو رسوند و بازار بدبختی و پارگی بچه ب دنیا اومد اما ۴۰بخیه خوردم ولی با دختر صحیح و سالم و ساعت ۱ظهر شنبه ۱صفر دخترم ب دنیا اومد ب اسم حورا
مامان ال آی کوچلو🫀 مامان ال آی کوچلو🫀 ۷ ماهگی
قسمت دوم تجربه زایمان طبیعی:
رفتم تو اومدن نوار و قلب و امپول فشار زدم درد هام اومد یکم تو توپ نشستم دیدم نه خیر اذیت میشن درد هام هم قابل تحمل بودن به خصوص وقتی زیر اب گرم مینشستم رو توپ با اب گرم خیلی خوب بود
فقط وقتی درد هام میومد حالت خواب میرفتم با زور چشامو باز میکردم که ورزش کنم
دکترم اومد معاینه تحریکی کرد برا باز شدن دهانه رحمم تو ۳ساعت پنج سانت باز شد دهانه رحمم بعدش دیگه رو توپ نشستم اب گرم گرفت رو رو کمرم منم توپ میرفتم
خلاصه به جایی نرسید که ماما بخواد ماساژ بده و..
نمیدونم یهو فقط دیدم بهم فشار میاد حس کردم دسشویی دارم نشستم وسط حموم زور دادم زور دادم وقتی دیدم فشار زیاد شد ماما خصوصی هم برا چند لحظه بیرون بود صداش زدم اومد معاینه کرد و چشاش اینجوری شد 😳
گفت افرین زور بده منم نفسمو حبس کردم و زور دادم با تمام وجود فک کنم زور چهارم پنجم بود البته بگم منم یکم اروم زور میدادم اخراش دیدگه محکم و خوب زور دادم و نفهمیدم اصلا چی شد چون لگنم اماده اماده بود و منی که تو رابطه اذیت میشدم اصلا نفهمیدم چجوری دخترم پرید بیرون 🤣
و گذاشتن رو شکمم