سلام از یک روز با خستگی روحی 🙃😻 از حال الان بخوام‌یگم پسرم داره بقول خودش جیجیکا رو نگاه میکنه همسرمم رفت شب کاره الانم ناهار ارسام گرم کردم انشالله بخوره. خودمم الان ی آیس لته خوردم و برم سراغ این اتاق و جمع کردنش🥴 ک اگ نمیخوردم تا شب افتاده بودم

شام هم برا ارسام‌خوراک لوبیا بزارم

خلاصه ک درسته یکی دوروزه تو فشارم و خستگی جسمی و روحی و ارسام باخودشه و با تلویزیون و نمیدونم بازی تک نفره با خودش و من همش فک میکنم مامان خوبی نیستم ولی میگم این همه روز خوب بودم ی روزایی هم من نا ندارم جون ندارم و خودمو قانع میکنم گفتم ب همسرم فردا ارسام رو ببر پیش پسر عمه دختر عمه هاش بچم بازی کنه🥺

خلاصه ک از شدت خستگی روحی جسمی چشمام به زور باز میشه و بزور سر پام به هر کی بگی میگه‌میخواست حامله نشی ولی واقعا خودمون خواستیم و بچه دوم داره میاد این ربط نداره و بنظرم حق دارم و هر مادری حق داره بگه خسته ام روم فشاره و بشینه ساعت ها و حتی یک روووز گریه کنه و دوسدار فقط درک بشه و قضاوت اشتباه نشه این خستگی ها حتی ذره ای از عشق ب فرزند کم نمیکنه🥺🩵ه

تصویر
۳ پاسخ

خسته نباشی عزیزم حق داری توهم خسته میشی
ناراحت نباش این روزا هم میگذره بسلامتی ایشالله

چندوقت تا زایمانت مونده ب سلامتی مشت سر بزاری

با تمام وجود خسته نباشی خاهررر

سوال های مرتبط

مامان علیسام و آرسام مامان علیسام و آرسام ۲ سالگی
مامان جوجه کوچولو مامان جوجه کوچولو ۲ سالگی
مامان باران مامان باران ۲ سالگی
ی اتفاقی امشب افتاد امیدوارم سرزنشم نکنین
توی حیاط خونه مادرشوهر بودیم ک بچه جاریم اومد همسن‌دخترمه و اون پسره
باهم بازی میکردن و اینا من دوسشون دارم این جاریم رو و همچنین بچشو چون دست بزن هم نداره راحتم
همه چی خوب بود تا برادرشوهرم اومد که میشه عموی بچه ها
دختر من خیلی این عموش رو دوس داره البته همشونو دوس داره ولی اینو بیشتر دیده راحتتره کنارش از بدو ورودش بدون نگاه کردن ب دخترم رفت پسر جاریم بغل کرد باهاش حرف زد بازی کرد انداختش بالا و دخترم از همون اول انتظاری میکشید ک یه نیم نگاه بهش بندازه چندبار هم بصورت نا محسوس گفتم عمو اومده الان باهات بازی میکنه ولی این احمق حتی نیگاشم نکرد تهش دخترم ناراحت شد اونم وحشتنااااااک رفت تو کوچه اصلا دلم اتیش گرفت گریم‌گرفت
این بار اولش نبود کلا آدم مودییه حالم ازش بهم میخوره حالا میخواید بگید اشتباه میکنی نمیدونم ولی وقتی بچم اونجوری میشه قلبم تیکه میشه گندش بزنن
منم از شدت ناراحتی این موضوعو ب شوهرم گفتم چون از قدیم هی میگه من همه چیمو ب این داداشم میدم و این فلانه در حالی ک این آقا اصلا مودی تشریف داره و هزاران بار شنیدم پشت شوهرم بد میگه ولی هیچی نگفتم
نمیدونم چراایقد ناراحتم نظرتون کار درستی کردم‌گفتمش؟ فقط بچه من نیست که بچه اونم هست حق داره بدونه
مامان دوتاتوت فرنگی🍓 مامان دوتاتوت فرنگی🍓 ۱ سالگی
سلام
مامانا من کل روز سر پام... از صب ۱۰ اینا که بیدار میشم همش کار میکنم تا شب ساعت یک دو.... البته برا صبونه دادن و بعضی وقتا ناهار بچه ها می‌شینم پیششون و غذا میدم بهشون...یا بعضی وقتا با اینکه پاهام از خستگی درد دارن باهاشون بدو بذو میکنم تا بقول معروف خسته شن برا شب.... اما اصلا طول روز استراحت ندارم...وقتی خوابیدن ممکنه انقد خوابم بیاد موقع قصه گفتن بهشون هذیان میگم ...اما بعد اینکه خوابیدن زود پامیشم و دوباره کار ...مثل ظرف شستن ...آشپزخونه جمع کردن یا غذا درست کردن ....اصلا فرصت کوشی دست گرفتن ندارم آخر شب ها مثل همین موقع که دراز میکشم دیگه برا خودمم و متاسفانه تا سه اینا بیدارم 🙁شما هم کاراتون تمومی نداره؟؟ گاهی وقتا فک میکنم شاید بلد نیستم و همش دارم برا خودم کار میتراشم ؟؟
چون دیگه سر کار نمیرم واقعا حس میکنم انقد تو خونه کار میکنم دیگ خسته شدم...خیلی وقتا از خوابم میزنم و کارایی مثل اینه پاک کردن شستن روشویی و ... انجام میدم با خودم میگم الان که خونه هستم سر کار نمیرم باید خونه یه فرقی با موقع سر کار رفتنم داشته باشه و مرتب باشه...شما هم مثل من سر پا هستید کل روز ؟