همیشه وقتی ی مادریو میدیدم ک مثلا بچش اینو اونور میدونه دنبالش نمیره ی وقتایی واقعا نشسته بود انگار منتظر بود یکی دنبال بچش باشه ک مثلا دست ب چیزای خطرناک نزنه ک نیوفته یا هرچی میگفتم چجوری میشه چون همیشه مراقب خواهرم بودم ینی ی سره مراقب بودم ک اتفاقی نیوفته براش اما الان ک بچه دارم واقعا نمیتونم ی زمانایی واقعا دلم میخاد پامو بندازم رو پام اصن نرم دنبالش اصن نگران نباشم واقعا خسته میشم تازگی داد میزنم حتی یکی دوبار زدمش ناخودآگاه بعدش عذاب وجدان میگیرم گریه میکنم ولی چ فایده واقعا ۲ سالگی شروع سختیه کم میارم از این همه لجبازی و...وقتیم یکی بهش میگه نکن کار زشتیه یا بشین بیشتر عصبی میشم نمیدونم چرا ...ولی من ب عنوان ی مادر واقعا خستم 😔حتی الانم ک این حسارو دارم خودمو سرزنش میکنم ک این بچه ب خاسته تو اومده تو مادر خوبی نیستی تو دعواش کردی داد زدی و حتی زدیش ...
خوشبحال اونایی ک واقعا صبورن و آروم

۴ پاسخ

عزیزم خونه مگه محیط امن واسش نیست ؟؟؟

منم خیلی خستم دلم میگیره میگم برم بیرون بدتر انقد اذیتم میکنن برمی‌گردم میگم کاش نمی‌رفتم یا میگم بریم پارک حالم عوض شه تا میرسم شوهرم میشینه من باید بچرو ببرم تاب و سرسره چون نبرم خون گریه می‌کنه 🥴

همین که الان عذاب وجدان داری نشون میده مادر خوبی هستی و تحت اون شرایط، یا حالا خستگی بوده، کم خوابی بوده، نتونستی خودتو کنترل کنی، خودتو سرزنش نکن، راهکار پیدا کن که سری بعدی کمتر کنترل خودتو از دست بدی و مادر بهترتری باشی براش ❤️❤️

منم همین حس تورو دارم اگر اوقات زود از کور در میرم میفتن ب جون یر و کله ی خودم...نهایتص کمی هم داد میزنم ولی بعدش مث سگ پشیمون میشم....ببین ای فقط من و تو نیستیم ک کم میاریم و خسته میشیم و پشیمون اکثر مادرا اینجورین فقط درجه شون فرق دارع

سوال های مرتبط