درووود مامانا ♡
میگم. من هیچوقت اصلا دختر حسودی نبودم همیشه سرم تو لاک. خودم بوده ن اهل چشم و هم. چشمی ن هیچ همیشه ب داشته هام راضی بودم ماشاالله هزار ماشالله با بچه های شما اریا دیه تو ۶ماهه من واقعا تا چهارماهگی تقریبا خیلی اذیت شدم جوری ک زارررر میزدم از خستگی اریا یک دقیقه زبون ب دهن نمیگرفت یکسره گریه گریه حالا بحثم اینجاس من چرا حسودیم میشه بچه خواهر شوهرم دنیاامده فقططط خاب فقط شیربخاد یکم گریه میکنه شب میخابه تا صبح رپزاهم کلا مسگن خابه خواهر شوهرم خونه مامانشه طبقه پایینمونن ای بچه یذره گریه نمیکنه خدایی نکرده نه بگم بچه جاییش درد بگنهدخدا نکنه نه نهدفقط دوس داشتم ماپرشوهرمو خواهر شوهرمم اون اذیتایی ک من شدم بشن ولی لامصب ای بچه جیک نمیزنه یعنی واقعا حسودیم شد اینا میگیرن راحت تا ظهر میخالن هاااا چون من دس تنهام بودم باورتون میشه شبانه روز یساعت میخابیدم حالا مامانم کمکی بود ولی بیشتر خودم بودم

۱۱ پاسخ

شانس داره

بچه ش چند وقتشه؟

منم بچم گریه میکرد بچه داداشم آروم بود حسرت میخوردم حرص میخوردما خخخ دیگ شانسه البته اونم مث بچه خودمه دلم نمیومد گریه کنن اذیت شن ولی خب میگفتم چرا بچه من آروم نبود مثل اون

نرو محلش نزار خودش خوب میشه بگو فردا هیچ کس واست نمی‌مونه نه مادر نه خواهر نه پدر بگو فردا میمیرین میرین منم که جمع آت میکنم تر خشکت میکنم

من بهت حق می‌دم منم جای تو بودم ه.مین حس‌ها رو تجربه می‌کردم طبیعیه چون تو اون روزها سخت بوده برات و به تنهایی سختی‌ها رو تحمل می‌کردی واسه همین اثر زیادی روت گذاشته
اما بدون هیچ بچه‌ای بی‌مشکل و اذیت بزرگ نمی‌شه بچه‌ها هر روز یه مدلی‌اند
اینو من فهمیدم

عزیزم منم مثل تو تا سه ماهگی کولیک نفخ بعد اونم یبوست حساسیت به پروتئین گاوی الانم رفلاکس پنهان گرفته شبا خواب ندارع بخدا تو شهر غریب انقد اذیت میشم همسرم میگع خدا همه ای بچه ها این همه اذیت دارن دوتامون خسته میشیم خودمم رژیم پروتئین گاوی رفلاکس رعایت میکنم هلاک شدم خالم چهارمین بچش با دخترم بیست روز فرق دارن بخدا میگه اندازه مورچه اذیتم نمیکنه فقط خوردنو خوابیدنه کارش منم مثل تو ناراحت میشم میگم چرا من این همه زجر میکشم خواهر شوهر مادر شوهر هم تو یه محله هستن یبار نیومدن کمک فقط هم طعنه میزنن تو سخت میگیری مگه برا شیر رژیم میگیرن از توضیح دادن به اینو اون هم خسته شدم کلا بچه داری برا من خیلی سخت میگذره خدا تن بچمو سلامت کنه هزار برابرشو هم بخاطرش تحمل میکنم چاره نیست

بخدا ماشانس نداریم بچه من چندروزه نمیدونم یه جاش دردمیکنه تاخودصبح فقط گریه میکنه یساعت نمیشه بخوابم ازدستش ولی جاریم به ماه بچش ازمال من بزرگتر تاخودصبح جیک نمیزنه

شانس دارن والا
من ۴ماه بچم نخابید
تا ۹صبح بیدار بودم

دختر منم خیلی گریه میکنه منم مثه شما وقتی بقرو می‌بینم بچه هاشونریه نمیکنن خیلی ناراحت میشم میگم خدایا من چیکار کردم که باید اینقدر عذاب بکشموتو یه شهر غریب دست تنها

خو عزیزم بچه با بچه فرق داره من‌الان پناه اولا خیلی اروم‌بود ولی الان کم کم داره اینم اذیت میکنه بچه خودتو با هیچ بچه ای مقایسه نکن

حالا تو خوبه مامانت کمکت بود
من مادرمم کمکم نمی‌کرد

سوال های مرتبط

مامان آدرین مامان آدرین ۸ ماهگی
دیشب پسرم خیلی نق میزد ،ساعت خوابش بود و نمیخوابید ،من بودم و کلی ظرف نشسته و پسرم که گریه میکرد ،شوهرم از خستگی دراز کشیده بود و نگاه میکرد ... میدونم واقعا خسته بود ،آرایشگره و از صبح تا ۸ شب سر‌پا و دست تنهاست تو مغازه. ولی من از دستش شاکی بودم ،توقع داشتم‌بیاد بچه رو بگیره که من به کارمم برسم و هم اینکه خسته نشم از گریه هاش. شوهرم پاش درد میکرد و تنهایی داشتم حرص میخوردم ،خیلیییی عصبی شدم و یه مامان عصبانی بودم که هی غر میزدم که پسرم بخواب ،خسته شدم ،ای بابا و فلان... با پسرم بداخلاقی کردم تا اینکه گفتم بابا لامصب بیا بگیر بچه رو یه کم مغزم آروم‌بشه من از صبح دارم باهاش کلنجار میرم. اومد بچه رو گرفت یه کم اروم‌شدم‌،بعد میگم خب میدونم خسته ای ولی وقتی میبینی دارم عصبی میشم و خسته ام‌بیا بچه رو بگیر چند دیقه کافیه تا اروم‌بشم. حالا ایناش هیچی ، اصلا با همسرم مشکلی ندارم و درکش میکنم و اونم همیشه درک میکنه منو ،فقط نمیدونم چرا دیشب انقدر عصبانی شدم و از اینکه با پسرم بد اخلاقی کردم و هی غر زدم ناراحتم و عذاب وجدان دارم
مامان آریا مامان آریا ۵ ماهگی
سلام مامانای گل خوبین☆☆☆
اکروز خواهر شوهرم زایمان کرد صبح اگه بگم یساعت طول نکشید از دردش تا زایمانش باورتون میشع اصلا من و عمرم ایجور نددیم حتی مامت همراشم تعجب کرده بود ای دختر یه جیغ نکشیده بود بعد من خوذمو بگم از ساعت ۷صبح کیسه ابم تو ۳۷هفته پاره شد دردم شرو شد یه سانت شده بودم با امپول فشار اینقد جیغ زدم تا ۸شب خدا شاهده ایقد جیغ زدم زنک میزدم ماما هحرام میگفت تا ۴سانت نشی من نمیام منم ایقد تقلا کرده بودم سرمی که برام وصل کرده بودن از دستم کندم و پر رو. تختم خون شدمادر شوهرمم هی پول میداد پرستاراک بیاد رو سر من منم موذب بودم ماماحتی ببخشید گلاب ب روتون من مدفوع کرده بودم تو اون وضعیت میومد هی سرک میکشید تو اتاقم منم واقعا خیلی کثیف کاری کرده بودم گلاب ب روتون این از من حالا بریم سراصل مطلب ما امروز بازار بودیم مادرشوهرم زنگ زد ب شوهرم ک بیمارستان بیا دنبالم بیام خونه نمازمو بخونم مام رفتیم بعد سواار شد احوال خواهر شوهرو.بچش و.گرفتم گفت بخدا اصلا پرستارا تعجب کردن که چقد صبور بوده این دختر اصلا حیغ نزده تمیز زایمان کرده بعد من شیرخشکیه بچم شیرنداشتم اریا هم دهنش کوجولو بود سینم نمیگرفت بعد میگفت شیر خودشو میده و یه جوری میگفت ک حس میکردم داره ب من تیکه مینذازه من بشدت دچار پارگی هم شدم دوبار بخیه خوردم واقعا سخت بود برام حس میکنم امروز منظورش بمن بود ک دخترش تمیز زایمان کرده و نماز خونده اول بعد رفته بیمارستان خب من شرایطم فرق کرد یهویی شد کیسه ابم ۳۷-هفته پاره شد همش از دختر خودش تعریف میکرد بابا دیگه زاییده خب