#تجربه زایمان طبیعی

خانما من دیروز صبح یکم زیر دلم درد میکرد در حد معمولی و سریع هم خوب شدم. رفتم حموم زیر دوش آب گرم سه تا ست پانزده تایی اسکات زدم.
اومدم بیرون... یکم کارای خونه رو کردم مثل گرد گیری و اینا
گفتم برم یکم از پله بالا پایین برم. خونمون طبقه سوم بدون آسانسوره
دیگه از دم خونه رو جارو کردم تا تو حیاط 😅
حدودای ساعت 3 بعدازظهر یکم دوباره زیر دلم شروع کرد درد گرفتن که می‌گرفت و ول میکرد... خیلی دردش کم و قابل تحمل بود.. با خودم گفتم ماه دردام شروع شده
بعد تا ساعت ۶ عصر تموم که نشد، فاصله زمانی هم کم کم تر شد و شدت درد ها دقیقا مثل زمانی که مثل روز اول پریوده و میگیره ول می‌کنه... یعنی می‌خوام بگم قابل تحمله

خلاصه زنگ زدم مطب دکترم و منشی گفت برو ان اس تی بده. منم میترسیدم برم معاینه کنه مثلا یک سانت باشم و بستری کنند. گفتم یکم دیگه صبر کنم
ساعت هفت و نیم گفتم بریم فوقش میگم بستری نکنه و اگه انقباض بود بگم همونجا یکم برم پیاده روی که بستری نکنه آمپول فشار بزنه برام

۲۴ پاسخ

کسی میخونه اصلا؟

دکترتون کی بود؟

تبریک میگم عزیزم قدمش پر خیر و برکت

عزیزم بهت تبریک میگم قدمش برات پرخیرو برکت باشه

اگر سوالی هست بفرمایید

بیمارستان با اینکه اتاقم خصوصی نبود ولی یه همراهی تو اتاق بود
برامون صبحانه آوردند دو تا
از صبح یه بار هم فرنی آوردند
ناهار هم میدن

کلا بچه آرومیه از دیشب خیلی گریه نکرده
چکابش هم کردند سالم بود
اینم تجربه من

بعدش هم اومدن یکم شکمم رو فشار دادند که درد نداشت
بلندم کردند رفتم دستشویی مثانه م رو خالی کردم
خودمو شستم
حوله گرم دادند خشک کردم
بعدشم کمک کردند شورت پاک کردند برام نوار بهداشتی گذاشتند
بچه رو آوردم یکم شیر دادم
بردن

یه ساعت بعد هم اومدم تو بخش

اتاق بخش رو هم خصوصی نگرفتم
دوتخته و سه تخته بود
من دو تخته گرفتم

اگر تونستین اینو خصوصی بگیرین
من گفتم زود مرخص میشم دیگه ارزش نداره
اما چون بچه من طبیعی بود و تخت بغلی سزارین، مامان شیر نداشت، چون مدفوع نکرده بود بهش چیزی نمی‌دادند بخوره
شیر هم نداشت
بچه از دیشب تا الان هلاک شد از گریه
منم خسته بودم نمی‌تونستم بخوابم

دخترم رو هی نگاه میکردم از سر صدا بیدار نشه ولی خوابش سنگینه

اینم بگم ساعت ۶ شیرش دادم دوباره
و چون خوابید ، باد معده ش رو نگرفت مامانم
رفته بود آبجوش بگیره

ساعت ۸ صبح یهو دیدم شکمش کار داده جوری که شلوارش کثیف شد
یهو بالا آورد و همه لباساش کثیف شد،
مامانم شک کرد گفت چرا کف میده بیرون از دهنش
اومدن گفتن احتمالا خون رفته تو معدش
بردن شستشو دادن معدشو
و گفت تا چهل دقیقه شیر نده بهش

الهیییی عزیزم
مبارک باشه
ولی چقدر طول کشیده ....
تازه با اپیدورال ؟
من برای بچه آخرم ، زایمان بیدردم مدلی بود که داخل سرمم زدن و بیهوش شدم ، به هوش اومدم بچم بغلم بود ، خیلیییییی خوب بود ، هیچی نفهمیدم .
البته بعد از ۷ سانت برام زدن
یک خواب شیرین کردم ، خیلی حال داد .
وقتی به هوش اومدم ، داشتن اخرای بخیه زدن بودن .
خیلییییی خوب بود .فقط بدیش اینه که اصلا یادم نمیاد بچم به دنیا اومد چه کار کرد ، گریه کرد یا نه .
بببین حتی یقه ام پاره بود و به بچه شیر دادم ولی یادم نمیاد

بچم 38 هفته و ۶ روز ، 3250 گرم بود
الآنم بچه ها درد ندارم
فقط حس میکنم از بالا تا پایین دوخته شدم
یادم رفت بپرسم چند تا بخیه زد
بهم گفت بیشتر به پهلو چپ بخواب
بخاطر بخیه ها
گفت نمی‌دونم چیو به راست میدوزیم و برای اینکه واژنت قشنگ بمونه ده روز اول سعی کن بیشتر به پهلو چپ بخوابی

دخترم رو گذاشتند روی سینه ام... همین که اومد دردام تموم شد. فقط یکم دیگه شکمم رو فشار دادند که جفت بیاد بیرون و من آخرین دردم اینجا بود
حتی موقع بخیه دردارو حس نکردم
دکترم یکم باهام شوخی میکرد که چندتای دیگه میاری حالا؟ 😂😂
دکترم خانوم خوب و با خدایی بود
موقع زایمان بالا سرم اذون گذاشتند

تا ساعت ۲ من زور میزدم و خبری نبود
هی میگفتم توروخدا بگین دکترم بیاد

خلاصه دکترم دو و ربع اومد
و گفت اصلا زور نمیزنی و مجبورم سزارینت کنم اگر اینطوری پیش بری

منم یه جوری زور زدم که انگاری جون آخرم بود
چشمام بسته بود فکر میکنم آمپول بی حسی برام زد و برش داد اما من نفهمیدم
در عرض پنج دقیقه یهو بین پام گرم شد و یه چیزی مثل ماهی سر خورد اومد بیرون

مامای بخش دوباره اومد معاینه و گفت تو اصلا درست زور نمیزنی
تو فول شدی ولی من چون بچه اولته باید سر بچه رو ببینم که زنگ بزنم به دکترت بیاد
از ساعت 11 تا 2 من زور میزدم و هی میگفت زورت زیاد نیست
میومد شکمم رو فشار میاد قشنگ می‌دیدم بچه میاد پایین
دستش رو میکرد تو رحمم به سمت پایین فشار میداد

خب بقیش🥰

ساعت ده و یازده بود که من درد داشتم حالا نمی‌دونم درد بود یا فشار ولی شاید چون زور میزدم دردم می‌گرفت
وسط دردا اومد دوباره معاینه کرد و گفت فول شدی
باید یه جوری زور بزنی که مدفوعت بیاد
منو برگردوند به حالت سجده.
گفت دردت که گرفت شکمت رو به رون پات نزدیک کن

من اینجا ها واقعا درد داشتم.

گفت یه ربع طول می‌کشه که دردات هی کم میشه و تو فقط فشار رو حس می‌کنی
اون موقع مثل وقتی که یبوست داری و زور میزنی مدفوع میاد نفس میگیری ده ثانیه و زور میزنی

یه ترسی افتاد به جونم همه بدنم می‌لرزید
دکتر اومد گفتن بشین
و کمتر رو بده بیرون قوز کن و دستات رو بذار رو پاهات
وقتی انقباض نداشتم یه سوزن زد به کمرم
دردش مثل درد انژوکت بود
بعدشم لوله ش رو به کمرم وصل کردند و آوردند تا سر شونه که از اونجا تزریق کنند و دوباره دراز کشیدم

عزیزم بچه اولته؟

انژوکت و ان اس تی وصل کرد.. به انژوکت یه سرم وصل کردن ازش پرسیدم این چیه؟ آمپول فشار میزنین ؟ گفت نه فعلا دردات خوبه
بعد بیست دقیقه نوار قلب گفت می‌خوام برم بگم دکتر بیهوشی بیاد برات اپیدورال بزنه
و مرد هم بود

لباسامو عوض کردم رفتم بلوک زایمان
اتاقم خصوصی نبود
اتاقهای زایمان دو تخته بود. خودم خصوصی نخواستم
بین دو تا زائو یک پارتیشن بود که نمی‌دیدند همو
اومدن ان اس تی وصل کردند بهم و من دردام هی مثل درد پریودی می‌گرفت و ول میکرد با شدت بیشتر . این دفعه میزد به پهلو و کمرم ... سعی میکردم با تنفس کنترل کنم هر وقت درد می‌گرفت چهار ثانیه دم و چهار ثانیه بازدم

گفت بستری میشی
گفت اگر اپیدورال یا ماما همراه میخوای الان بگو
چون اگر دردات بیشتر بشه اپیدورال نمی‌زنند برات. من میخواستم دردا رو تا جایی که میشه تحمل کنم و نزنم چون از عوارضش میترسیدم
اما بعد که گفت بعداً نمیزنه دلمو یه دله کردم گفتم بیاد بزنه
اما ماما همراه نگرفتم

خلاصه ساعت هشت و نیم رسیدم بیمارستان پاستور.
خداروشکر با وجود شلوغی دم بیمارستان، سریع جا پارک پیدا کردیم.
رفتیم بخش زایشگاه. گفتم مریض دکتر مرضیه حسینی ام و درد دارم. گفت چند هفته ای؟ گفتم 38 هفته و 6 روز

رفتم داخل. مامای بخش اومد گفت تا حالا معاینه شدی ؟ گفتم نه.
گفت بخواب
لباس زیرم رو در آوردم و گفت پاهات رو باز کن ... منم از استرس بدنم به لرزه افتاده بود و عضلاتم رو سفت گرفتم... گفت شل کن دردت نیاد. دستش رو کرد داخل و یکم با انگشتاش چرخوند.
نمیگم درد نداشت ولی قابل تحمل بود
بعد گفت پنج سانتی

عه بقیشو هم بگو‌من از 6 صبح هر 10 قیقه ۴۵ تا ۶۰ انقباض دارم منتظرم تایمش کوتاه تر شه برم بیمارستان

خوب بعدش چی شد

سوال های مرتبط

مامان کوچولو ها مامان کوچولو ها ۶ ماهگی
سلام اومدم بالاخره از تجربه زایمانم بگم‌😁تازه فرصت شد و وقت کردم
دوستان میدونستن که من از چندروز قبل سیزده بدر درد داشتم اونم ب این خاطر بود که ورزشا شروع کرده بودم اما خیلی خفیف بود و همش میگفتم ربطی ب زایمان نداره.اما ی روز قبل ۱۳ بدر ساعت ۱۱ شب بود که بچم‌ حرکت نمی‌کرد از عصر هم حرکتش کم بود دیگ رفتم ان اس تی حرکتش خوب بود اما انقباض هم نشون داد .گفت درد داری گفتم آره میره و میاد .گفت با این انقباضا بیا معاینه کنم ببینم .معاینه کرد گفت ۲نیم ۳ سانت باز شدی اولش خواست بستری کنه بعد گفت برو فردا صبح ساعت ۶ بیا بستری شو .دیگ اومدم خونه تصمیم گرفتم تا ۶ ورزش اینا بکنم ‌بعد برم اما گفتم اگ تا صبح بیدار بمونم خیلی خسته میشم برای زایمان .خلاصه خوابیدم تا ۶ صبح که بیدار شدم دیگ دردی نداشتم اما چون گفته بود رفتم بیمارستان اما گفتم دردی ندارم گفت سیزده بدر هم هست پس‌ معاینه نمیکنم‌ برو گردشت بکن عصر بیا .اومدم خونه و یکم خوابیدم و طرفای ظهر یکم چرخیدیم و ناهار خوردیم و اومدم خونه .حموم رفتم زیر دوش اسکات اینا زدم و راه میرفتم و قر کمر و چمباتمه خودم چپ و راست تکون میدادم دیگ دردا داشتن میومدن فاصله زیاد بود اما دردش ی کوچولو شدیدتر از دیروز بود .ساعت ۸ نیم رفتیم بیمارستان .‌پرونده اینا تشکیل دادیم و معاینه کرد گفت سه سانتی .از همون اول آمپول فشار رو ب صورت سرم وصل کرد و نوار قلب هم وصل ب شکمم بود چون آمپول فشار زده بودن میگفت تا آخر باید شکمت باشع تا ی وقت ضربان قلب بچه افت کرد بفهمیم خلاصه که ۱۰ نیم سرم وصل کرد.۱۲ اینا دردام یکم شدیدتر بودن اما با نفس عمیق و... رد میکردم دردا رو ‌.
دوباری هم بالا آوردم و حالم خیل بد بود.
مامان فندوق مامان فندوق ۱ ماهگی
سلام مامانا من اومدم تجربه زایمان براتون بگم خلاصه شو
من از پنج شنبه صبح بیدار شدم گفتم بزار چای با زعفران با خرما بخورم شاید دیدی دردام شروع شد 39هفته 3 روز بودم خوردم شب که شد دردام شروع شد و ب 5 دقیقه رسید ساعت 1 شب رفتم بیمارستان گفت هنوز 1 سانتی و بستری نمی‌کنیم میخوای برو نوار قلب بگیر بیار رفتم آبمیوه خوردم ساعت 3 رفتم نوار قلب خوب بودم ولی درد داشتم گفت برو ساعت 6 باز بیا معاینه کنم باز 6 رفتم گف 1 نیم سانتی وای خیلی حالم بده بود دردام ولی دهانه رحم باز نمیشد گفت بری خونه راحت تری اینجا اذیت میشی دیگه اومدم خونه یکم خوابیدم گفته بودن شب بیا باز انقد پیاده روی کردم رفتم تو وان 10 دقیقه نشستم با آب گرم خیلی خوب بود دردم کم میکرد دیگه از شدت درد ساعت 10 شب رفتم باز بیمارستان گفت 2 سانتی وای خیلی دیگه حالم بده بود گفت ساعت 5 صبح باز بیا بستری میکنیم دیگه اومدم خونه نمی‌تونستم دردام کنترل کنم ساعت 1 رفتم گف 3 سانت 40 درصدی زنگ زدن ب دکترم کف بستری کنید دیگه بستری شدم
بقیه پارت بعدی
مامان سلین 🩵♥️یاسین مامان سلین 🩵♥️یاسین ۶ ماهگی
سلام مامانا چطورین
بعد چند روز اومدم تجربه زایمان تعریف کنم براتون
من از 36 هفته ورزش شروع کردم پیاده روی .پله بالا پایین کردن. زیر دوش اسکات زدن . حالت گربه گاو .ووووو۳۷ هفته هم تصمیم گرفتم برم بیمارستان دولتی و ماما همراه گرفتم برای خودم
دیگه هرروز ورزش میکردم زیر دوش اسکات میزدم تا 3۸ هفته رفتم معاینه ۱ سانت باز بودم گفت یه هفته وقت داری ۱ روز کامل احساس فشار داشتم ولی درد نداشتم فرداش درد داشتم رفتم گفت ۱ سانتی هنوز دردات بیشتر شد بیا اومدم خونه تا اومدم بخوابم دردم گرفت گفتم اینم بازم کاذب ولش کن رفته رفته دردام بیشتر شد درد داشتم نفس عمیق می‌کشیدم از دهن میدادم بیرون طوری که شکم تکون بخوره دردام تموم میشد اون دو دقیقه رو ورزش میکردم پله چهار دسته پا زیر دوش رفتم اسکات زدم. اسکات یعنی حالت نشسته روی صندلی ولی صندلی در کار نیست
از ساعت ۴ تا ۸ درد کشیدم طوری که می‌گرفت ول میکرد
وقتی درد داشتم نفس عمیق شکمی ولی تموم میشد ورزش میکردم
دیگه زنگ زدم ماما همراه گفت بیا بیمارستان این دیگه درد زایمان
تا رسیدن بیمارستان ساعت ۸ نیم بود
ادامه ...
مامان H🫀M مامان H🫀M ۴ ماهگی
#پارت سوم زایمان طبیعی
تا شدم ۳۷هفته و یک روز
حرکات اسکات رو شروع کردم روزی بیست بار اسکات میزدم
یک ساعت پیاده روی میکردم و یک روز درمیون دوش آب گرم می‌گرفتم
.........
چون تو بچه قبلیم تجربه داشتم که بدون درد رحم من باز میشه باید خودم زود تر برم دکتر برای برسی زود زود میرفتم معاینه میکردن
هفته ۳۷هفته و چهار روز
درد داشتم انقباض داشتم گفتم برم مامای بهداشت معاینه کنه ببینم وضعیتم چیه
رفتم ماما گفت که من معاینه نمیکنم گفتم پس تو اینجا چیکار می‌کنی من رحمم باز بشه بچه زود بدنیا بیاد چیزی بشه از توعه و اینا بعد کلی دعوا راضی شد که معاینه کنه بهم گفت یک و نیمی یاهمون دو ویزیت نیست انقباض نداری بچه هم حرکت می‌کنه
درحالی که اون روز حرکت نکرده بود اصلا
من فهمیدم ماما چیزی حالیش نیست اومدم خونه دیگه کار پیش اومد نرفتم بیمارستان و اینا
درد هامم به کل قطع شده بود
انقباض نداشتم درد نداشتم حرکات بچه هم خوب بود
تا شد ۳۷هفته و ۶روز
اون روز طرفای بیمارستان کار داشتیم به شوهرم گفتم برم یه ان اس تی بدم ببینم وضعیت چیه خودمم دلم میخواست بچه اون روز بدنیا بیاد
رفتم بیمارستان گفتم یکم انقباض دارم و بچه حرکتش کم شده
الکی🤪
ان اس تی گرفت گفت زیاد جالب نیست گفت برو بالا معاینت کنم
معاینه کرد گفت سه سانتی
و باید بستری شی
ولی من یهو ترس اومد سراغم گفتم اصلا انقباض ندارم بچه هم حرکتش خوبه گفت باز خودت میدونی یابرو خونه دردات بیشتر بشه بیای یا بیا بستریت کنیم
گفتم نه برم خونه بیام
از اونجا ترسیدم رفتم دکتر خودم
دکتر خودم معاینه کرد گفت چهار سانت روبه پنجی
🫡
گفتم چی میشه الان گفت باید زود بستری بشی
گفتم آخه من هیچی نیاوردم برم خونه بیام
گفت اصلا امکان نداره
مامان فندق مامان فندق ۶ ماهگی
سوال:تجربه زایمان طبیعی من :
۱۸ ام ۴۰ هفتم تکمیل میشد و دکترم گفت تا ۱۸ ام دردت نگرفت بیمارستان بستری میشی ۱۶ ام شبش پیاده روی طولانی کردم تند تند راه رفتم اومدم خونه رابطه و بعدش دوش آب گرم بعدش احساس کردم شکمم بیش از حد داره سفت میشه کمرم هم درد میگیره هر دفعه باهاش زیر شکمم هم احساس فشار داشتم گفتم احتمالا یبوست شدم یا مشکل روده هامه تا صبح همینجوری بود و من بیدار رو مبل درازکش بودم گفتم شدید شد برم بیمارستان خلاصه صبح ساعت ۹ رفتم بیمارستان معاینه کرد گفت یک سانتی و ان اس تی که گرفت هر پنج دقیقه درد زایمان دیده شد بعد یکساعت دوباره معاینه کرد شده بودم سه سانت بستری شدم دیگه دکتر فرصت داد تا شب خودم پیشرفت کنم نه با آمپول فشار منم درد خاصی نداشتم تا شب ساعت نه و نیم همون سه سانت بودم تا اینکه دکترم گفت آمپول فشار بزنید آمپول فشار زدن و کیسه آبم پاره کردن دردام داشت زیاد میشد و برام غیر قابل تحمل دیگه گفتم اپیدورال بزنن اپیدورال که زدن دردم گم شد و گیج شدم و دستگاه اکسیژن بهم وصل کردن و من تا ۶ و نیم صبح همینجوری گیج بودم و در حال خواب و بیدار شدن بودم و تا اینکه فول شدم و دکترم اومد و زایمان کردم اصلا دردی نفهمیدم موقع اومدن بچه چون بی حس بودم فقط اینکه شکمم فشار میدادن خیلی بد بود درد داشت و بخیه زدن رو هم اصلا نفهمیدم
ان شاءالله زایمان خوب قسمت همتون🤲