کسی میخونه اصلا؟
دکترتون کی بود؟
تبریک میگم عزیزم قدمش پر خیر و برکت
عزیزم بهت تبریک میگم قدمش برات پرخیرو برکت باشه
اگر سوالی هست بفرمایید
بیمارستان با اینکه اتاقم خصوصی نبود ولی یه همراهی تو اتاق بود
برامون صبحانه آوردند دو تا
از صبح یه بار هم فرنی آوردند
ناهار هم میدن
کلا بچه آرومیه از دیشب خیلی گریه نکرده
چکابش هم کردند سالم بود
اینم تجربه من
بعدش هم اومدن یکم شکمم رو فشار دادند که درد نداشت
بلندم کردند رفتم دستشویی مثانه م رو خالی کردم
خودمو شستم
حوله گرم دادند خشک کردم
بعدشم کمک کردند شورت پاک کردند برام نوار بهداشتی گذاشتند
بچه رو آوردم یکم شیر دادم
بردن
یه ساعت بعد هم اومدم تو بخش
اتاق بخش رو هم خصوصی نگرفتم
دوتخته و سه تخته بود
من دو تخته گرفتم
اگر تونستین اینو خصوصی بگیرین
من گفتم زود مرخص میشم دیگه ارزش نداره
اما چون بچه من طبیعی بود و تخت بغلی سزارین، مامان شیر نداشت، چون مدفوع نکرده بود بهش چیزی نمیدادند بخوره
شیر هم نداشت
بچه از دیشب تا الان هلاک شد از گریه
منم خسته بودم نمیتونستم بخوابم
دخترم رو هی نگاه میکردم از سر صدا بیدار نشه ولی خوابش سنگینه
اینم بگم ساعت ۶ شیرش دادم دوباره
و چون خوابید ، باد معده ش رو نگرفت مامانم
رفته بود آبجوش بگیره
ساعت ۸ صبح یهو دیدم شکمش کار داده جوری که شلوارش کثیف شد
یهو بالا آورد و همه لباساش کثیف شد،
مامانم شک کرد گفت چرا کف میده بیرون از دهنش
اومدن گفتن احتمالا خون رفته تو معدش
بردن شستشو دادن معدشو
و گفت تا چهل دقیقه شیر نده بهش
الهیییی عزیزم
مبارک باشه
ولی چقدر طول کشیده ....
تازه با اپیدورال ؟
من برای بچه آخرم ، زایمان بیدردم مدلی بود که داخل سرمم زدن و بیهوش شدم ، به هوش اومدم بچم بغلم بود ، خیلیییییی خوب بود ، هیچی نفهمیدم .
البته بعد از ۷ سانت برام زدن
یک خواب شیرین کردم ، خیلی حال داد .
وقتی به هوش اومدم ، داشتن اخرای بخیه زدن بودن .
خیلییییی خوب بود .فقط بدیش اینه که اصلا یادم نمیاد بچم به دنیا اومد چه کار کرد ، گریه کرد یا نه .
بببین حتی یقه ام پاره بود و به بچه شیر دادم ولی یادم نمیاد
بچم 38 هفته و ۶ روز ، 3250 گرم بود
الآنم بچه ها درد ندارم
فقط حس میکنم از بالا تا پایین دوخته شدم
یادم رفت بپرسم چند تا بخیه زد
بهم گفت بیشتر به پهلو چپ بخواب
بخاطر بخیه ها
گفت نمیدونم چیو به راست میدوزیم و برای اینکه واژنت قشنگ بمونه ده روز اول سعی کن بیشتر به پهلو چپ بخوابی
دخترم رو گذاشتند روی سینه ام... همین که اومد دردام تموم شد. فقط یکم دیگه شکمم رو فشار دادند که جفت بیاد بیرون و من آخرین دردم اینجا بود
حتی موقع بخیه دردارو حس نکردم
دکترم یکم باهام شوخی میکرد که چندتای دیگه میاری حالا؟ 😂😂
دکترم خانوم خوب و با خدایی بود
موقع زایمان بالا سرم اذون گذاشتند
تا ساعت ۲ من زور میزدم و خبری نبود
هی میگفتم توروخدا بگین دکترم بیاد
خلاصه دکترم دو و ربع اومد
و گفت اصلا زور نمیزنی و مجبورم سزارینت کنم اگر اینطوری پیش بری
منم یه جوری زور زدم که انگاری جون آخرم بود
چشمام بسته بود فکر میکنم آمپول بی حسی برام زد و برش داد اما من نفهمیدم
در عرض پنج دقیقه یهو بین پام گرم شد و یه چیزی مثل ماهی سر خورد اومد بیرون
مامای بخش دوباره اومد معاینه و گفت تو اصلا درست زور نمیزنی
تو فول شدی ولی من چون بچه اولته باید سر بچه رو ببینم که زنگ بزنم به دکترت بیاد
از ساعت 11 تا 2 من زور میزدم و هی میگفت زورت زیاد نیست
میومد شکمم رو فشار میاد قشنگ میدیدم بچه میاد پایین
دستش رو میکرد تو رحمم به سمت پایین فشار میداد
خب بقیش🥰
ساعت ده و یازده بود که من درد داشتم حالا نمیدونم درد بود یا فشار ولی شاید چون زور میزدم دردم میگرفت
وسط دردا اومد دوباره معاینه کرد و گفت فول شدی
باید یه جوری زور بزنی که مدفوعت بیاد
منو برگردوند به حالت سجده.
گفت دردت که گرفت شکمت رو به رون پات نزدیک کن
من اینجا ها واقعا درد داشتم.
گفت یه ربع طول میکشه که دردات هی کم میشه و تو فقط فشار رو حس میکنی
اون موقع مثل وقتی که یبوست داری و زور میزنی مدفوع میاد نفس میگیری ده ثانیه و زور میزنی
یه ترسی افتاد به جونم همه بدنم میلرزید
دکتر اومد گفتن بشین
و کمتر رو بده بیرون قوز کن و دستات رو بذار رو پاهات
وقتی انقباض نداشتم یه سوزن زد به کمرم
دردش مثل درد انژوکت بود
بعدشم لوله ش رو به کمرم وصل کردند و آوردند تا سر شونه که از اونجا تزریق کنند و دوباره دراز کشیدم
عزیزم بچه اولته؟
انژوکت و ان اس تی وصل کرد.. به انژوکت یه سرم وصل کردن ازش پرسیدم این چیه؟ آمپول فشار میزنین ؟ گفت نه فعلا دردات خوبه
بعد بیست دقیقه نوار قلب گفت میخوام برم بگم دکتر بیهوشی بیاد برات اپیدورال بزنه
و مرد هم بود
لباسامو عوض کردم رفتم بلوک زایمان
اتاقم خصوصی نبود
اتاقهای زایمان دو تخته بود. خودم خصوصی نخواستم
بین دو تا زائو یک پارتیشن بود که نمیدیدند همو
اومدن ان اس تی وصل کردند بهم و من دردام هی مثل درد پریودی میگرفت و ول میکرد با شدت بیشتر . این دفعه میزد به پهلو و کمرم ... سعی میکردم با تنفس کنترل کنم هر وقت درد میگرفت چهار ثانیه دم و چهار ثانیه بازدم
گفت بستری میشی
گفت اگر اپیدورال یا ماما همراه میخوای الان بگو
چون اگر دردات بیشتر بشه اپیدورال نمیزنند برات. من میخواستم دردا رو تا جایی که میشه تحمل کنم و نزنم چون از عوارضش میترسیدم
اما بعد که گفت بعداً نمیزنه دلمو یه دله کردم گفتم بیاد بزنه
اما ماما همراه نگرفتم
خلاصه ساعت هشت و نیم رسیدم بیمارستان پاستور.
خداروشکر با وجود شلوغی دم بیمارستان، سریع جا پارک پیدا کردیم.
رفتیم بخش زایشگاه. گفتم مریض دکتر مرضیه حسینی ام و درد دارم. گفت چند هفته ای؟ گفتم 38 هفته و 6 روز
رفتم داخل. مامای بخش اومد گفت تا حالا معاینه شدی ؟ گفتم نه.
گفت بخواب
لباس زیرم رو در آوردم و گفت پاهات رو باز کن ... منم از استرس بدنم به لرزه افتاده بود و عضلاتم رو سفت گرفتم... گفت شل کن دردت نیاد. دستش رو کرد داخل و یکم با انگشتاش چرخوند.
نمیگم درد نداشت ولی قابل تحمل بود
بعد گفت پنج سانتی
عه بقیشو هم بگومن از 6 صبح هر 10 قیقه ۴۵ تا ۶۰ انقباض دارم منتظرم تایمش کوتاه تر شه برم بیمارستان
خوب بعدش چی شد
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.