سوال های مرتبط

مامان دوقلوها مامان دوقلوها ۱ ماهگی
خب من از تجربه زایمانم بگم: پارت ۱

روز دوشنبه ساعت ۷ صبح بیمارستان بودیم بیمارستانم دولتی بود
کارهای بستری رو انجام دادیم
و ازم nst گرفتن ، که دوتا انقباض شدید نشون داد هی میگفتن درد نداری میگفتم نه
بعد بردنم ی جای دیگ سوند گذاشتن باز nst و باز انقباض شدید
سوند درد نداشت اصلا بیشتر حس بدی داشت
بردنم اتاق عمل و با همه خداحافظی کردم بدجور استرس داشتم ولی
دم در اتاق عمل دکتر ضربان و fhr قلب بچه هارو خواست حدود نیم ساعت منو دراز کش گذاشتن رو تخت اما پیدا نمیکردن برا یکی از قلا رو که دیگ من یهو دیسک کمرم گرفت و هر کار کردم نتونستم از رو تخت بلند شم و چندتا از مردای اتاق عمل اومدن بردنم
خب اونجا دکترم اومد و خیلی ام مهربون بود و کلی حرفای قشنگ زد
وددرد کمر من سر ب فلک کشید یهو
که امپول بی حسی رو زدن و درد انچنان غیر قابل تحملی نداشت ولی بعد زدن امپول حالت تهوع و تنگی نفس و احساس فشار زیادی تو سرم اومد که نفسام ب شماره افتاد اخرش
عملم نیم ساعت طول کشید و صدای گریه ی بچه هامو ک شنیدم خودم رفتم نمیدونم خوابم برد یا بیهوش شدم وقتی هوشیار شدم تو ریکاوری بودم بچه هامو اوردن پیشم و گرمای صورتشون ک ب صورتم خورد تمام غمام تموم شد و تمام زندگی همون یک لحظه بود برام
لرز من شدتش خیلی زیاد بود ک دکترا اومدن بالا سرم و گفتن فوری دستگاه اکسیژن وصل کنید ،و یک ساعتی بهم دستگاه وصل بود
ماساژ شکمیو وقتی دادن ک هنوز بیحس بودم و درد نداشتم
وقتی بردنم تو بخش شوهرم نبود و رفته بود کریر بیاره
مامان آرن مامان آرن ۳ ماهگی
سلام دوستان من زایمان کردم سزارین میخوام بهتون تجربم و بگم چون خودم خیلی دوست داشتم تجربه دیگران بخونم
من ساعت ۶ونیم صبح اومدم بیمارستان پاستور نو دیگه یه سری فرم و....پر کردم ان اس تی و فشارمو گرفت آنژوکت زد به دستم ازمایش خون ازم کرفتن بعد تو همون بخش سوند برام زدن هنوز بی حس نشده بودم ولی واقعا واقعا اصلا حتی یه کوچولو هم درد نداشت اول بتادین ریخت بعد سوند گذاشتن بعد من و کم کم بردن اتاق عمل بهم سرم و دستگاه فشار و ....زدن کلی باهام حرف زدن شوخی کردن تا دکتر اومد امپول بی حسی و زدن واقعا اونم اصلا اصلا درد نداشت تا اینجا انژوکت که بهم زدن دردش از بقیه چیزا بیشتر بود یعنی اونا هیچ دردی نداشتن بعد هم دراز کشیدم پاهام مثل سنگ شده بود کاملا بی حس بودم ولی قشنگ کشش هایی که رو بدنم انجام میشد و خالی شدن شکمم و حس میکردم یذره درد حس میکردم ولی نمیفهمیدم که کجام فقط میگفتم درد دارم😂😊 بعدش دیگه بهم دارو زدن خوابیدم تا تقریبا ساعت ۱۱ و نیم به هوش اومدم تخت اتاق ریکاوری خیلی سنگ بود کمرم درد میگرفت گفتم یه چیز بزارین وسط گودی کمرم که پارچه اوردن تا الان سخت ترین قسمتش این بود من و از تخت ها جابه جا کردن اوردن تا بخش و تینکه شکمم و سه بار فشار دادن اونم درد داشت
مامان هیرمان🩵 مامان هیرمان🩵 روزهای ابتدایی تولد
✔️تجربه زایمان سزارین✔️
✔️پارت دوم✔️

بردنش روی تخت کنارم تمیز کردن و اوردن کنار صورتم یه عروسک سفید برفی بود نمیدونم چی زدن تو سرمم ولی اینجا ها داشتم خواب میرفتم خلاصه بیدارشدم دیدم عملم تموم شده بخیه هامم زده بود دکترم و خدافظی کرد رفت. منو بردن تو ریکاوری حدود ۳۰ دقیقه اونجا بودم و بعدش منتقل کردنم به بخش. ماساژ رحمی هم همونجا تو اتاق عمل انجام دادن اصلا توی ریکاوری و بخش انجام ندادن. توی بخش که اومدم تا ۳ ساعت بعدش بی حس بودم بعد کم کم بی حسی رفت و کم کم دردا میومد سراغم اومدن مسکن زدن پمپ درد هم نگرفتم حقیقتا فراموش کردم. دردش زیاد بود خودم از خونه شیاف برده بودم همسرم گذاشت برام ۲ تا. من ۱۲ ظهر از اتاق عمل اومدم بیرون تا اخر شب ساعت ۱۲شب اومدن گفتن باید بلند شی راه بری سوند هم بکشیم کشیدن سوند هم مثل وصل کردنش در حد یه سوزش ریز بود و با کمک پرستار بلند شدم برعکس یسریا که میگفتن اولین راه رفتن سخت بود برای من اصلا سخت نبود یکم درد داشت ولی قابل تحمل بود اصلا اون چیزی که میگفتن نبود چند قدم راه رفتم و اومدم روی تخت اذیتی من بیشتر از این پهلو به اون پهلو شدن بود. بعد راه رفتن شکر خدا دردام کم شد تاساعت های ۳ شب درد داشتم بعدش دیگه خیلی کم شد دردم و صبح اصلا درد زیادی نداشتم قابل تحمل بود اینم بگم من خودم شیاف برده بودم و هر ۵ ساعت دوتا برام میذاشت همسرم و مادرم. صبحونه و شام هم ندادن بهم گفتن فقط چای نبات و مایعات بخور یکم گرسنگی بد بود برای منِ شکمو.
مامان دیانا مامان دیانا ۵ ماهگی
خب بریم سراغ تجربه زایمان سزارین در بیمارستان نیکان غرب با خانم دکتر ملیحه پورزمانی
من تو ۳۹ هفته تمام وقت سزارین داشتم و صبح زود رفتیم بیمارستان، قبلش نیاز نیست برید برای تشکیل پرونده
مدارک و سونوها و آزمایشات و دوتا کپی از صفحه اول و دوم شناسنامه پدر و مادر و همون اول هم ۱۵ میلیون دریافت کردن
بیمه مون تکمیلی بود و چون سزارین دوم بودم و دکترم هم نامه داده بود که با تکمیلی ما کار میکنه از بیمه مون استفاده شد
کل هزینه زایمان حدود ۶۰ تومن شد بعلاوه ۴۵۰۰ هزینه فیلمبرداری اتاق عمل
من اتاق خصوصی هم میخواستم که گفتن بعد عملت به بخش زایمان بگو ولی بعد عمل رفتیم داخل بخش و بردنم تو اتاق دو تخته و گفتن خصوصی نداریم فعلا پره ولی از شانس خوب من اون یکی خانومه چندساعت بعد مرخص شد و من کلا تو اتاق خصوصی بودم😅
خب برگردیم سر زایمان
بعد از تشکیل پرونده ساعت حدودای ۸ونیم من رفتم بلوک زایمان و اونجا قرار بود عملم ساعت ۹ باشه.. اومدن سوند و آنژیوکت وصل کردن و گفتم لطفا سوند رو بعد بی حسی وصل کنین اما گفتن دکترت خواسته اینجا وصل کنیم سوند رو چون تو اتاق عمل آقا زیاده. دیگه پذیرفتم و حس بدش رو تحمل کردم، یه حس سوزش داشت که تا وقتی بی حسی رو بزنن همینجور باهام بود. ولی آنژیوکت رو خیلی عالی زدن و درد نداشت و جای خوبی هم زد کنار انگشت شصتم
بقیه پست بعد
مامان سه تا فسقلی مامان سه تا فسقلی ۴ ماهگی
سلام خوبین
من زایمان کردم5/21
ساعت 12منو بردن اتاق عمل ساعت15ونیم از اتاق اومدم بیرون
وضعیت رحمم داغون بود تمام فشار ها رو حس میکردم
حالم بدشد تو اتاق عمل دستگاه برا قلب بهم وصل کردن اکسیژن وصل کردن
کلی بالا اوردم
همش بهم سرم و امپول میزدن
دکتر عربده میزد بالا نیار ولی دست خودم نبود
بهش گفتم معدم داره میترکه گف به درک
وضعیت رحمت داغونه لوله هات ببندم منم ترسیده بودم چون عملم سخت بود گفتم نه
بچه به دنیا اومد فقط گریه هاش شنیدم
بعد بردنش ندیدمش کلی گریه کردم
بردنم تو بخش درد هام رو فراموش کرده بودم فقط میگفتم دخترم رو بیارین
میگفتن نمیشه
هیچی نخوردم تا11شب گفتن مایعات فقط
ساعت 12 با سون اومدن بلندم کردن راه رفتم با بدبختی راه میرفتم
صبح با دردی که داشتم میخواستم برم بچه ببینم
هرجوری بود خودم رسوندم آن ای سیو 😭😭😭
دخترم کلی دم و دستگاه بهش وصل بود چشمای نازش بسته بود باهاش حرف زدم بعد برگشتم تو بخش گفتن باید شکمت کار کنه منم شیاف گذاشتم کار کرد
ساعت 14سون رو کشیدن
هی آزمایش خون میگرفتن سرم میزدن
مامان آرن👶 مامان آرن👶 ۴ ماهگی
سلام دوستای قشنگم
من اومدم از تجربه عمل سزارینم و تجربه بیمارستان بگم بهتون امیدوارم به دردتون بخوره ❤
اول اینکه ۳۸هفته و صفر روز بچم به دنیا اومد با وزن ۲۹۰۰
الکی خودتونو خسته وزن گیری نکنید همش ژنتیک هست من بهترین تغذیه رو داشتم باز با این حال وزنش بیشتر نشد .
😅مامانای عزیز من اصلا شب قبل عمل نخوابیدم تو راه بیمارستان به همسرم میگفتم من تو اتاق عمل میخوابم انقد که بیخواب بودم خانوادمم به مسخره کردن من میگفتن حتما با استرس اتاق عمل میخوابی به همین خیال باش😑رفتیم پذیرش شدیم تو لابی منتظر موندیم و اومدن دنبالمون با همسرم تا جلو در بلوک زایمان بودیم بعدش من رفتم داخل و همسرم پشت در بود کل لباس در اوردن لباس اتاق عمل دادن و یه سری سوالات پرسیدن و سرویس رفتم و رفتم رو یه تخت دراز کشیدن فشارم و گرفتن و از بچه ان اس تی گرفتن و همه چی خوب بود قرار بود من اولین نفر اتاق عمل دکترم باشم و ده دقیقه دیقه برم اتاق عمل اما به دکترم بیمار اورژانسی افتاد و یه ساعت بعد بردنم اتاق عمل،قبل اتاق تو اون یه ساعت😅من خوابیدم تو بخش یه عالم مریض دیگه ام بود که وقتی پاشدم فقط یه نفر بود و پرستار گفت تو توابتو اوردی و چه ریلکس خوابیدی😑😑بعد از خوابی که کردم یواش یواش باید اماده رفتن میشدم و قبل عمل یه قسمت خیلی بدی بود به اسم سوند ،فک نمیکردم انقد درد داشته باشه یه درد خیلی بد و با سوزش شدید کاش میشد این سوندو تو بی حسی زد 😓😓
بعد سوند سوار ویلچر کردن و بردن تو بخش اتاق عملا روی تخت و منتظر اماده شدن اتاق عملم بودم که برم برا عمل و دکترمو دیدم و و یه سری پرستار سوال میپرسیدن