دلم می‌خواد نق بزنم فقط دو هفتست جز خونه هیچ جارو ندیدم
همش تنهام
با بچم دهنم سرویس شده شوهرم یازده شب میاد از سر کار
چرا نمیشه از خونه درومد😭هوا سرد شده میترسم سرما بخوره
فقط هی مهمون میاد
میان نیم ساعت میشینن با بچم بازی می‌کنن سریع هم می‌رن
وقتی هم می‌رن بچم همش گریه میکنه دلش می‌خواد منم بشینم مثل اونا هی حرف بزنم بازی کنم راهش ببرم
اونا نیم ساعت میشینن نهایت انرژی میزارن بچم خوشحال میشه ولی من دیگه نمیکشممممممممممممم

هی تا ۲سالگی همینه خواهر ...همش استرس داری جای میزی بچه جوریش نشه فلان نشه

اینجا ما هنوز کولر میزنیم 😐خوش بحالتون 🫠

عزیزم واسه هر مادری اینارو بگی تجربه اش کرده،الانم شرایطمون مثل همدیگست،اگر کاری در توانته واسه عوض شدن حال و هوات انجام بده،کسیو داری که قابل اعتماد باشه،مثل خواهر ،مادر،یکی دو ساعت بچتو بذاری پیشش یه پیاده روی بری یا هرکاری دوس داری خیلی به روحیه ات کمک میکنه

نزارمیان سرپابگیرنش

کجایی نزدیکت کسی نیست با اون بری بیرون هم حال و هوای خودت عوض میشه هم بچه خسته میشه
من تنهام هیچجارو هم ندارم برم تو بارداریم انقد خونه موندم افسردگی گرفتم

من تو بارداریم نه ماه از خونه بیرون نرفتم
حالام ک بچه دارم سه ماه اول اصلا نتونستم ب خاطر گرما از خونه بیرون برم چون مریض میشد
الآنم دو هفته هست خونه بابام نرفتم
ولی عوضش تو خونه باهاش اینقد حرف میزنمممم بازی میکنیم ک ساعت از دستم می‌ره
این روزا خیلی شیرینه خداروشکر داریش
بخدا می‌دونم سخته ولی بزرگ میشه حصرتش میخوری
من پسر اولم الان هفت سالش هس نگاهش ک میکنم میگم چ زود بزرگ شد
واس همین این دفعه اصلا نق نمی‌زنم ،بعضی وقتا خسته میشم با دوتا بچه ب هیچ کاری نمیرسم ولی باز خودمو جمع میکنم با بچه ها وقت می‌گذرونم
شوهر از صبح می‌ره تا نه شب ،خودم و هستم و بچه ها
تو هم خودتو محکم بگیر خواهر نزار بهت سخت بگذره

منم عین خودتم بخدااا باز تو دوتا مهمون میاد من ک غریبم کسی رو ندارم اینجا شوهرم اخرشب ک میاد مارو میبره دور میده ...البته خودم جایی کار داشته باشم ارایشکاع برم کریر میزارم صندلی عقب و میرم ولی اونجوری ک بخام برم بگردم و بازار برم ن ندارمم😐