۱۲ پاسخ

قطعا با شما

تایم کاریش زیاده و فقط یک شیفت در هفته بیکاره باید فشار کاریش در هفته با کاری ک دوس داره رفع شه ولی ن این ک شب رو بمونه بره با دوستاش ولی شب رو نمونه
بعدش یک هفته در میون خوبه
اون یه هفته هم ک نیس خودتون با دوستا خودتون برید بیرون و بچه هاتون
چ زن و چ مرد
هر دو نیاز دارن تایمی برا خودشون با دوستاشون باشن

عزیزم همسر من همون جمعه هام صب میره تا ده شب...
خیلی بیرون نمیریم ولی پنجشنبه شبا یچیزایی درست میکنم انگار ک مهمون دارم کلی تدارک میبینم با کسری وقت میگذرونیم بعدم میره میخوابه دوتایی تا دوسه نصفه شب فیلم میبینیم...
کلا سعی کن قلقشو بدست بیاری دیگه

ببین می‌دونم چی میگی حق داری کاملا هم حق با توئه منتها هیچی نگو یه مدت با پسرت خوش بگذرون البته نمی‌دونم پول در اختیارت می‌زاره یا نه ، ولی با هم برید شهربازی برید پارک صبحا صبحونه ببرید جوری که بیاد خونه شما نباشید ، کم کم احساس خطر می‌کنه که از جمع خانواده داره حذف میشه ، تا زمانی که حس کنه بهش نیاز داری اون فرار می‌کنه ، الان داری همه چیو از دست میدی ولی اون موقع حتی اگه به خودشم نیاد می‌دونی حداقل پسرت خوشحاله

شب را نباید بمونه اصلا
باید بیاد خونه

با هیچیش کار ندارم ولی همسرم دقیق بعد تایم کاریش خونه نیاد تحمل نمیکنم چه برسه به شب بیپولی نبودنش مرخصی نداشتنشن وقت نزاشتنش همرو میفهمم ولی با رفیق بیرون رفتنو شب نیومدن درکش نمیکنم

حق با شماست که شب بیرون میمونه
من خودم میگم هر دو نیاز به وقت تنهایی دارن من خودم که اصلا وقت ندارم همش درگیر بچه داری هستم و خانه داری
همسرم حتی یک ساعت وقت نمی آره که من حتی مطب دکتر برم ولی خودش هر وقت بخواد با دوستش یا هرکسی .قد میگذرونه

بنظر من اونم حق داره با دوستاش باشه ولی اینکه شب نیاد خونه نه درست نیس

خب شمام کلاسی چیزی برو وقتت پر کن

شوهر منم که کلا نیست 😂
الان دو هفته ندیدمش
با رفیقاش وقتی باشه برنامه میریزن میرن بیرون ولی هرساعتی باشه میاد خونه
منم همش تو خونه ام 🫠

حق با شماست مردی که ازدواج کرده معنی نداره وقت با دوستاش بگذرونه دوستش فقط باید بشن خانواده خودش شوهر من وقتی مجرد بوده اندازه موهای سرش دوست و رفیق داشته از وقتی باهم ازدواج کردیم یکی یکی دوستاش حذف شدن الان واسه خودش سرگرمی داره مثلا استخر میره اگه وقت کنه باشگاه میره اما من چون رفیق و دوستی ندارم که باهاشون وقت بگذرونم اونم دیگه نداره وقتایی که بیکاره با ما وقت میگذرونه

ببین من خودم شوهرم کارش از صبح ک میره ظهر میاد میخوابه عصر باز میره تا شب تا ساعت هشت و نیم ونه بعد میاد شام میخوره میره با دوستاش بیرون البته همشون سالم هستن معتاد و خیانت کار واینا نیستن تا ساعت دوازده اینا رو گفتم بدونی ک فکر نکنم هیچکس اندازه شوهر من رفیق باز نیست. اقد دعوا و جنگ و از طریق دعوا و... همه راهی زدم ولی ادم نشد من خودم کلا یک مدت مزیض شدم ولی الان دو سه ساله ک با دوستام با اقوام میرم بیزون میرم کلا دیگه وقتی نیست برام مهم نیست خودش هم فهمید ک من بهش محل نمیذارم و برام مهم نیست الان دیگه هفته ای یکبار شبا می برتمون بیرون ومحبت میکنه از این حرفا ولی از حق نگذرم با بچه ها خداییش خوبه. فقط به نظر من راهش کم محلی و خودت رو سرگرم کردنه

چطوری اجازه میدی شب بیرون بمونه🤔من بیشترازدوساعت اجازه نمیدم بادوستاش بیرون باشه .اخرینبارم که تولددوست صمیمیش بودظهرتاغروب تولدبود

سوال های مرتبط

مامان پویان🩵فرهان💚 مامان پویان🩵فرهان💚 ۶ سالگی
سلام میشه لطفا یه راهنمایی کنید و کار درست چیه؟ یه همسایه داریم پسرش یه سال و نیم از پسر من بزرگتره، مغازه شون و خونه مادربزرگ مادری این پسر بچه روبروی خونه ماست و خونه خودشون کوچه کناری خونه ماست، بعد اون به خاطر مغازه شون خب هر روز دم در مغاره شون و خونه مادربزرگشه،بعد اون دورش شلوغه و پسر دایی دختر دایی دختر خاله و پسرخاله و کلی هستن دورش، مادرشم همش تو کوچه ست و باهمه سلام و علیک، پسر منم 24ی لای در وایمیسته که اون پسره که اسمش امیر عباسه رو ببینه و هی پشت سر هم صداش میکنه که بیاد باهاش بازی کنه، البته فک کنم اینکه پسر من تنهاست بی تاثیر نیست و من و باباش هم کلی باهاش وقت میگذرونیم و بازی می‌کنیم ولی اصلا بیخیال اون پسره نمیشه و هی میره امیرعباس امیرعباس صداش میکنه، اونم گاهی میاد باهاش بازی میکنه وقتایی که دورش خلوت باشه و گاهی هم میگه نه نمیام و نمیدونم مامانم نمیذاره و این، بعد پسرم گریه میکنه که نمیاد باهام بازی کنه، هر چی هم میگم دیگه صداش نکن ولش کن وقتی نمیاد و نمی‌ذارن چرا هی صدا میکنی ولی این بچه من اصلا و ابدا حرفمونو گوش نمیده و یه ذره رفتارای اونا روش تاثیر نمیذاره و بی عاره، خیلی این موضوع اذیتم میکنه که اینقد این پسر من آویزون اونه و هیچی از جانب اون بچه و مادرش بهش برنمیخوره، باباش از سرکار میاد دنبالش اون ساعتا که بیا ببرمت پارک، ببرمت بیرون و یا پیش خودم، ولی بودن و موندن و منت کشی اون پسره رو ترجیح میده
مامان ماهان مامان ماهان ۶ سالگی
نمیدونم شاید واقعا مشکل از منه
پسرم ب شدت بد غذا هس و سخت میشه یه وعده رو با اشتها بخوره
ازوطرفم شوهرم این موضوع رو انگار حالیش نمیشه دائم تنقلات میخره میده دس بچه یا بیرون میبره بیشتر اوقات یه چیزی براش میخره بخوره که اونم کلی ناز میاد
حالا امشب پسرم کلاس داشت قرار شد باباش ببره بیارتش منم قبل از رفتنشون تو آشپز خونه بهش نشون دادم که غذا از ظهر هس همونو میخوام بزارم برا شام عمدی نشون دادم و گفتم که نره تنقلات و آشغال پاشغال بخره
حالا اومدن غذا گرم کردم سفره انداختم میگم بیاین پای سفره پسرم میگه من ک شام خوردم میگم چی خوردی باباش میگه یه ساندویچ خیلیی کوچولو سوسیس بود دو تایی خوردیم با هم😐🤨
بهش میگم خب منکه گفتم شام داریم چرا گرفتی میگه مگه چیشده حالا میگم هیچی فقط اشتها بچه رو کور کردی
تازه ناراحتم میشه که چرا اینجوری میگی چقد غر میزنی
اینم بگم ک اکثرا اوغات همینه واقعا عصبیم از دسش
امشب گفتم من دیگه از فردا غذا هیچی نمیپزم خودتون برین هر چی دلتون خواس بیرون بخورین
شما باشین چیکار میکنین تو این شرایط؟؟؟