مامانای که تازه زایمان کردن بیاید یه کم درد دل کنیم 😮‍💨 بیاید از شوهراتون بگید که تو این دوران چطورین با هاتون
اول از خودم
مال من اولین روزی که اومدم خونه اومد گفت خوبی 😬گفتم اره مرسی بعد رفت اومد گفت کی میری دستی به موهات بکشی 😐 به خودت برسی 😡اخه مرد حسابی ۲ روزه زایمان کردم کجا برم به خودم برسم این تمام
از اول روز یه جوری دوری میکنه انگار اگه دستش بهم بخوره برق میگیرتش 😁😅 میترسه شبم میخوابه بغلم میکنه از دور دستشو دراز میکنه دلیلش نمیدونم و نپرسیدم در کل خیلی سرد رفتار میکنه ولیییی فسقلییی خانم اینقدر دوست داره از سر کار میاد اولین کارش اینه میره پیش اون ظهر میاد خونه فسقلی خانم بغل میگیره میخوابه شب هزار بار پا میشه نگاش میکنه ببینه چطور خوابیده 🤐 این وسط هم من بیچار هیچی خدای حسودیم میشه
پری روز بهش گفتم اینقدر به محصولت میرسی به دستگاه تولیدشم یکم برس یکم خندید گفت تو واسه بعد 🙄 کدوم بعد

۹ پاسخ

جاره ازانه بکار نایت 🥴بزانه مانگی تر چون خوی لوس اکات بوت خوی اکات بقربان دستگای تولیدکه😂

قبل زایمان من موهامو رنگ کردم خوشگل خوشگل کردم گفتم بعدش بچه نمیزارع .نه خدا وشکر خیلی شوهرم خوب بودشب بعد از مرخص شدن تا صب بغل هم وول می‌خوردیم از شدت دلتنگی اینا😉

الان هم توافسردگی گرفتی هم شوهرت خوب چی بودی چی شدی سردشده دوست داره الان مثل قبل باشی که نیستی یعنی توانش نداری حالابخوادبیاددستتم بزنه خواهرب ق میگیرتش اونوچیکارکنه مجبوره که روی خودش نیاره تاخودش اذیت نشدصبرکن به موقعش حالتوجامیاره

شوهر منم اینجوری بود حتی روزای اول دعوا میکردیم انقدر از هم دور شده بودیم دلم میخواست ولش کنم برم اما چله که تموم شد منم بلند شدم موهامو رنگ کردم ناخنامو کاشتم یه کم لاغر شدم خیلی شاد و شنگول جلوش ظاهر شدم همش آرایش میکردم اومد سمتم تا یه کم اومد سمتم منم شروع کردم به محبت کردن بهش چون فهمیدم اونقدر که به بچه اهمیت میدادم شوهرمو آدم حساب نمیکردم اونم لج میکرد باهام الان خیلی بهتر شده رابطمون پس تا میتونی یه کم ایشالله سرحال شدی به خودت برس و خودتو دوست داشته باش بعدش هوای شوهرتو داشته باش بهش محبت کن کم کم و آروم وقتیم محبت میکنی نگو چرا تو بهم محبت نکردی بهش محبت بی منت کن اوکی میشید عزیزم الان یه غنچه خوشگل اومده تو خونه باز میشه ببین چه جونی به جفتتون میده با خنده‌هاش😍

دقیقا عین شوهر من
شوهرم اونموقع که زایمان کردم اوردنم بخش یه بوس کوچولو کرد اصلا حالمم نپسید دیگه تموم شد الانم روزا سر کاره شبا هم یا با پسرم مشغوله با با گوشی یا خوابه اصلا انگار من وجود ندارم اوایل به پسرم حسودیم میشد پشیمون بودم از بچه دار شدنم میگفتم عشق و محبت منو گرفه ولی بعد برام عادی شد الان شوهرم سمتم بیاد و نیاد مهم نیست برام

طبیعیه میگذره😂😂

بنظر من شوهرت دلش برای رابطه باهات تنگ شده و دلش رابطه میخواد حالا انشالله خونریزیت تموم بشه درست میشه

😂😂درست‌میشه

بگو‌بچه واسه بعد بهت نمیدمش🤣🤣🤣

سوال های مرتبط

مامان H🫀M مامان H🫀M ۴ ماهگی
#پارت سوم زایمان طبیعی
تا شدم ۳۷هفته و یک روز
حرکات اسکات رو شروع کردم روزی بیست بار اسکات میزدم
یک ساعت پیاده روی میکردم و یک روز درمیون دوش آب گرم می‌گرفتم
.........
چون تو بچه قبلیم تجربه داشتم که بدون درد رحم من باز میشه باید خودم زود تر برم دکتر برای برسی زود زود میرفتم معاینه میکردن
هفته ۳۷هفته و چهار روز
درد داشتم انقباض داشتم گفتم برم مامای بهداشت معاینه کنه ببینم وضعیتم چیه
رفتم ماما گفت که من معاینه نمیکنم گفتم پس تو اینجا چیکار می‌کنی من رحمم باز بشه بچه زود بدنیا بیاد چیزی بشه از توعه و اینا بعد کلی دعوا راضی شد که معاینه کنه بهم گفت یک و نیمی یاهمون دو ویزیت نیست انقباض نداری بچه هم حرکت می‌کنه
درحالی که اون روز حرکت نکرده بود اصلا
من فهمیدم ماما چیزی حالیش نیست اومدم خونه دیگه کار پیش اومد نرفتم بیمارستان و اینا
درد هامم به کل قطع شده بود
انقباض نداشتم درد نداشتم حرکات بچه هم خوب بود
تا شد ۳۷هفته و ۶روز
اون روز طرفای بیمارستان کار داشتیم به شوهرم گفتم برم یه ان اس تی بدم ببینم وضعیت چیه خودمم دلم میخواست بچه اون روز بدنیا بیاد
رفتم بیمارستان گفتم یکم انقباض دارم و بچه حرکتش کم شده
الکی🤪
ان اس تی گرفت گفت زیاد جالب نیست گفت برو بالا معاینت کنم
معاینه کرد گفت سه سانتی
و باید بستری شی
ولی من یهو ترس اومد سراغم گفتم اصلا انقباض ندارم بچه هم حرکتش خوبه گفت باز خودت میدونی یابرو خونه دردات بیشتر بشه بیای یا بیا بستریت کنیم
گفتم نه برم خونه بیام
از اونجا ترسیدم رفتم دکتر خودم
دکتر خودم معاینه کرد گفت چهار سانت روبه پنجی
🫡
گفتم چی میشه الان گفت باید زود بستری بشی
گفتم آخه من هیچی نیاوردم برم خونه بیام
گفت اصلا امکان نداره