یادمه ۱۴ سالم دختر خالم با پسر خاله بابام ازدواج کرده شوهرش بور بود دختر پوست سفید داشتی با چشمان بسیار کیشده و ابرو پیوند خیلی خشکل قیافه خیلی خشکل داشت خلاصه یه بچه پسر داشتن تپل سفید با چشمان شبیه مادرش اینقدر بچه شیرین بود ماشالله بهش نگم براتون الان ماشالله خیلی بزرگ قشنگه بعد خانواده مادریم پدری خودش همشون به ۹ ماهه بود بوس میکردن من اینقدر دوسش داشتم ماشالله ۱۰ کیلو زمین نمیزاشتم دیدم صورت بچه پرههه جوش قرمز شده گفت آبجی صورت بچت چرا اینجوری شده گفت عزیزم بخاطر بوسش میکند گفتم یعنی بوسش کند اینجوری میشه گفت اره دیگه من خیلی ناراحت شدم اون موقعه بچم بودم خیلی دوس داشتم بوسش کنم ولی ترسیدم جوش بزنه .. خواستم بگم آره بوس کردن بچها از دوست داشنه معصومت هست آدم دلش اصلا بخورتوشون چه بچه فامیل باشه چه غربیه آدم دلش میره برای فرشته معصوم ولی خوب کسی بچه رو دوس داشته باید راعت کنه حواسش جمع البته نمیشه انتظار داشت همه درک کنند

۱ پاسخ

گلم منم پسرم اینطوری بود بوسش میکردن لپاش جوش میزد ولی دوقلو هام اینطوری نبودن

سوال های مرتبط

مامان فرزندم مامان فرزندم ۱۴ ماهگی
مامان 💙گل پسرام🩵 مامان 💙گل پسرام🩵 ۱۲ ماهگی
از درون دارم متلاشی میشم.منی که همه میگفتن خیلی صبورم خیلی با بچه خوب رفتار میکنم،اخ یادش بخیر چقدر با پسرم وقت میگذروندیم چقدر به خودم می‌رسیدم چقدر خودمو،روزامو دوس داشتم.الان دوتا پسر دارم یکی از یکی دوست داشتنی تر یعنی بگم کل فامیل خودم و همسرم عاشقونن بین اون همه بچه دروغ نگفتم اما من.....
خیلی بد شدم.بی حوصله ،خواب آلو و خسته.
همش داد میزنم و دیروز خیلی بدجور پسر بزرگمو که فقط چهار سالشه کتک زدم در حالیکه گشنش بود.از روزیکه باردار شدم حالم بد بود تا به الان....
مامانم نزدیکم نیس یهو ماه آخر بارداریم از اینجا رفت منم الان نهایتا ده روز یه بار میرم ولی قبلاً دلم می‌گرفت یا حوصلم سر میرفت میرفتم.نتونستم خوب برای پسر بزرگم وقت بذارم نتونستم از بزرگ شدنش لذت ببرم.چقدر دوست داشتم می‌گذاشتمش کلاس یا مهد اما بخاطر شرایطی که داشتم اینقدر وابسته و خجالتی شده تو هیچ جمعی ازم جدا نمیشه از همه چی می‌ترسه شدیداً ناخن میخوره من دیگه دارم دق میکنم از این عذاب وجدان....
مامان ♥️♥️🌝🌚 مامان ♥️♥️🌝🌚 ۱۶ ماهگی
سلام آبجیا شبتون بخیر امشب عروسی دعوت بودیم قبل رفتن به دخترم شام دادم تو خونه میوه هم براش بردم اونجا بهش بدم .داشتم موز پوست می‌کندم برای دخترم دیدم یک دختر خانم خوشگل نگاه می‌کنه موز و نصف کردم نصفشو دادم مامانش گفتم بهش بده تشکر کرد ولی به دختره نداد یک خانمی کنارش بود پسرش و بغل کرده بود موز و داد به اون گفت تو بخور دخترش نگام کرد ناراحت شدم چرا آخهههههه یک تکه ی موز مونده بود دادم دست دختره خودش گرفت لبخند زد دیدم دستاش کجه پاهاش کجه خیلی ناراحت شدم قلبم آتیش گرفت براش 😞 تا بلند میشد بره مامانش سرش داد میزد نیشگونش می‌گرفت 😔😔مامانش داشت می‌رقصید دخترش با هزار زحمت رفت چون نمیتونست خوب راه بره همش مامانشو صدا میزد اصلا جوابشو نداد یک آقای اومد بچرو هول داد گفت جلو فیلمبردارو گرفتی برو بشین و مادرش همچنان می‌رقصید و خدا شاهده من داشتم میمردم برای اون بچه ای خدااااااا😔😔😔😔😔همش میگم یعنی اون خانم مادرش بود ؟؟؟ نمی‌دونم شایدم من دارم بد قضاوتش میکنم چون جای اون خانم نیستم ولی به قرآن اون بچه خیلی گناه داشت همش بچه های سالم و نگاه میکرد😭😭😭