سوال های مرتبط

مامان قلبم مامان قلبم روزهای ابتدایی تولد
#دومین تجربه زایمان طبیعی
ساعت 12 ظهر بستریم کردن دیگه دلو زدم به دریا گفتم باید این راهو برم تحمل کنم بخاطر بچه ام تو سرمم امپول فشار زدن و کم کم وارد خونم میشد یه ساعت بعد معاینه کردن گفتن سه سانتی ماما دستشو برد داخل و کیسه آبمو ترکوند خیس اب شدم بعدم دوز امپول فشارو بالا بردن دردم بیشتر میشد حالت درد پریودی بود اولش قابل تحمل بود میگرفت و ول میکرد دو ساعت بعد باز معاینه کردن 5 سانت شده بودم گفتن پیشرفتت عالیه دیگه دردام زیاد میشد ولی با تنفس قابل کنترل بود و اومدن ماساژم میدادن گفتم دردام زیاده گفتن برو تو سرویس اب داغ بگیر به شکم و پاهات رفتم وای اب ک میگرفتم انگار رو ابرا بودم باز میرفتم میخوابیدم دردام میگرف گفتم من نمیتونم تحمل کنم اپیدورال میخوام گفتن اول یکار دیگه میکنیم بعد اگه قابل تحمل نبود اپیدورال میزنیم گاز انتونکس زدن برام و یه مسکن تزریق کردن به باسنم خيلي کمکم کرد و گیج خواب شدم و خوابم برد یه ساعت اومدن بیدارم کردن معاینه ام کردن و گفتن 7 سانتی اثر مسکن رفت گفتم من اپیدورال میخوام تورو قران بیارید اومدن امضا گرفتن ازم و تزریق کردن وای یعنی اب رو اتیش بود و خیلی کمکم کرد
مامان اسرا و اسما مامان اسرا و اسما ۴ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
دقیقا چهل هفته و چهار روز بودم از وقت انتی و همه سنو ها گذشته بود
از اوایل بارداری درد داشتم ولی از روزی اولی که وارد نه ماه شدم دردام بیشتر وبیشتر و بیشتر میشد دکتر و بیمارستان که میرفتم میگفتن بزور یه سانت هستی همه کار هم می کردم ولی بی فایده بود خیلی اذیت شده بودم خلاصه دیگه آخرین بار دوشنبه رفتم پیش دکترم گفتم دکتر طور خدا یه کاری کن من از آمپول فشار می ترسم اگه میدونید باز نمیشم بهم بگو سزارین بشم معاینه کرد گفت هنوز یه سانتی ولی ترشح زایمان گرفتی گ
ب

پنجشنبه صبح بیا بیمارستان بستریت می کنم...خلاصه برگشتم خونه درد داشتما ولی خب قابل تحمل بود دیگه شب دردم خیلی زیاد بود ولی خب قابل تحمل دیگه سه شنبه من دردام زیادتر شده بود طوری که گریه می کردم از درد ولی خب هی می‌گرفت ول می کرد شوهرم هرچی میگفت بریم بیمارستان میگفتم نه الکی بریم برگردیم خلاصهههه سرتون رو درد نیارم کارامو کردم و ساعت ۹شب بود راهی بیمارستان شدم ولی امیدی به بستری نداشتم یه دو نفر جلوتر از من بودن که معاینه بشن ولی من از درد به خودم میپیچدم و گریه می کردم ساعت۱۰و خورده ای بود که اومد معاینه ام کرد
مامان ترنج مامان ترنج روزهای ابتدایی تولد
#تجربه زایمان طبیعی

خانما من دیروز صبح یکم زیر دلم درد میکرد در حد معمولی و سریع هم خوب شدم. رفتم حموم زیر دوش آب گرم سه تا ست پانزده تایی اسکات زدم.
اومدم بیرون... یکم کارای خونه رو کردم مثل گرد گیری و اینا
گفتم برم یکم از پله بالا پایین برم. خونمون طبقه سوم بدون آسانسوره
دیگه از دم خونه رو جارو کردم تا تو حیاط 😅
حدودای ساعت 3 بعدازظهر یکم دوباره زیر دلم شروع کرد درد گرفتن که می‌گرفت و ول میکرد... خیلی دردش کم و قابل تحمل بود.. با خودم گفتم ماه دردام شروع شده
بعد تا ساعت ۶ عصر تموم که نشد، فاصله زمانی هم کم کم تر شد و شدت درد ها دقیقا مثل زمانی که مثل روز اول پریوده و میگیره ول می‌کنه... یعنی می‌خوام بگم قابل تحمله

خلاصه زنگ زدم مطب دکترم و منشی گفت برو ان اس تی بده. منم میترسیدم برم معاینه کنه مثلا یک سانت باشم و بستری کنند. گفتم یکم دیگه صبر کنم
ساعت هفت و نیم گفتم بریم فوقش میگم بستری نکنه و اگه انقباض بود بگم همونجا یکم برم پیاده روی که بستری نکنه آمپول فشار بزنه برام