۱۶ پاسخ

عزیزم به خودت حق بده‌‌. مادر بودن فرسودگی روحی و جسمی داره‌
فقط درباره غذا اینو بهت بگم که همه آدما به صورت غریزی وقتی ضعف کنن و گرسنه باشن غذاشون و میخورن و بچه رو نباید اجبار کنی. هم خودش لجباز میشه هم شما اعصابی برات نمیمونه.

عزیزم منم مث تو ام خیلی وقتا خسته میشم سر دخترم داد میزنم خودم کریه میکنم تو سر خودم میزنم از شدت فشار روانی بخدا سخته بچه بزرگ کردن بچه ها از داد زدن های مادرشون میگن از نطر روحی اسیب نمیبینن چون بیشتر بامادرن بازم بعد داد زن میرن بغل همون مادر وجرو مادر هستن خودتا ناراحت نکن چون خیلی ها مث ما هستن ما بهترین مامانابم

درکت میکنم تو بهترین مادری برای لیام هیشکی به اندازه تو دوسش نداره
همه بچها فضولی میکنن غذا نمیخورن و بی اشتها میشن اونا بچه ان درکی از اطراف ندارن🥲 سعی کن خودتو قوی تر کنی

قربونت برم میدونم خیلی سخته میدونم شرایط سختی داری ولی میگذره ی وقتایی رها کن بزار با غذاش بازی کنه کثیف کاری کنه میگذره خواهر بعدا دلت برای الانه هاش تنگ میشه.الان دلت برا نوزادی هاش تنگ نیست؟پس قطعا برای الانه هم تنگ میشه.سعی کن ی وقتایی از روز هم برای خودت وقت بگذرونی در حد نیم ساعت یه چایی بریز تو تنهاییت آروم باش بچت رو بسپر بع همسرت.میگذره

🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥲

چقدرمنی پسرمنم شیرخودمواوایل پس زدوالان شیرخشکی شده والانم اعتصاب شیرکرده اصلا شیرنمیخوره هرچی دکترمیبرم میگه رونموداره اماکسی ازدلم خبرنداره هیچکی ازگریه هام خبرنداره خیلی حس بدیه من مادرخوبی برای بچم نیستم همش فکرمیکنم که چراشیرموول کردالان توغمگین ترین حالت ممکن زندگی میکنم وهمش میپرم به شوهرم

حرف دل منم زدی

منم همینجوری گاهی وقتا کم میارم دیگه
سر بچم داد میزنم وقتی خواب میره دلم براش میسوزه 🥺🥺

وای تو چقد منی

حق داری ماهم مادریم سنگ ک نیستیم منم یه وقتا کم میارم بعدش عذاب وجدان خفم میکنه بی خوابی خیلی به آدم فشار میاره مسولیت زندگی حالا بچه هم بهش اضافه شده درسته ک خیلی شیرینه اما سخته

اخی 😭😭😭دورت بگردم من اشکم دراومد حرفای دل منو زدی😭😭😭😭😭🥺🥺

عزیزم تو چقد منی

طبیعیه گریم گرفت حرف دلم زدی همش میگم مادر خوبی نیستم‌

😢😢منم اصلا ربطی به تروما فلان نداره خسته ایم کمکی نداریم بچها شیطون پر از داستان گوارش الرژی اسهال و....😭من داغونم داغون هوف چطوری باید صبور باشیم

منم از نظر روحی اذیتم اطرافیانم خیلی اذیتم میکنن منم چون کم حوصله شدم اون جوری ک میخواستم نشد

الهی بگردمت 🥺

سوال های مرتبط

مامان آوین🐣🌱 مامان آوین🐣🌱 ۱۱ ماهگی
یکم دردودل
#موقت
وقتی آوین ۳ یا ۴ ماهه خیلی راحتتر از الان میخوابید تقریبا میشه گفت یه بچه مستقل بود برای خوابیدن ولی از وقتی دردا و بیقراریای دندونش شروع شد خیلی وابسته من شده حتی الان تو خواب دنبالم میگرده که بیاد تو بغلم برای خوابیدن هم که حتما باید تو بغلم باشه تا بخوابه.
من قبل به دنیا اومدن آوین حتی قبل بارداریم بخاطر شغلم دستام درد میکرد الان که دیگه کلا وابسته من شده ینی تو بیداریش کلا میگه من پیشش باشم حتی نشسته باشمم باید تو بغلم باشه دستام خیلی بیشتر از قبل درد میکنه دیگه از درد دیسک گردن و کمرم نمیگم ...
ناشکری نمیکنم این روزا دیگه تکرار نمیشه برامون چون بزرگتر میشه و وابستگیش کم میشه ولی واقعا گاهی خسته میشم و میبرم از همه چی از طرفی رابطم با شوهرم داغونه و خودم بشدت خسته و داغونم و بیزارم از کار کردن تو خونه ینی الان وضعیت خونم خیلی بهم ریختس ولی واقعا نه حوصلم میکشه نه اعصابش دارم. بشدت عصبیم و زود جوش میارم.
من آدمی نبودم که بی تفاوت باشم نسبت به خودم یا شوهرم ولی الان ۷ ماهه که بعد زایمانم نرفتم دکتر قلبم که فشارم کنترل بشه و همیشه سردردای بدی دارم و تازگی پامم ورم میکنه تست پاپ اسمیر دادم ولی نبردم پیش دکتر نشون بدم عفونت زنان دارم کلا بیخیال شدم لک افتاده رو صورتم دارو مصرف میکردم ول کردم موهام میریزه به طرزی که کچل شدم ازمایش دادم ولی نرفتم نشون بدم. حالا از شوهرم نمیگم که حالش بد بود و کلا بی تفاوت بودم.
واقعا خستم خودم از حالم نمیدونم دیگه چیکار کنم یکم فقط یکم امیدم به زندگی بیشتر بشه😔😔
مامان تینا👨‍👩‍👧 مامان تینا👨‍👩‍👧 ۱۳ ماهگی
امروز میخوام برای تسکین قلب مادرانی که با دل وجون برای جگرگوشه هاشون زحمت می کشن بنویسم ،مادرانی که گاهی خسته میشن گاهی کلافه میشن و گاهی دلتنگ یک خونه آرام میشن و کلافه از اینکه کاش وقت بیشتری برای خودشون داشتن و قطعا تجربه این احساسات کاملا طبیعیه و قطعا وجود بچه روال عادی زندگی رو تغییر میده از کودکی تاااا بزرگیشون
اما خب من میخواستم از یک جنبه ی دیگه موجب کم کردن خستگی هاتون بشم شاید اولش ناراحت بشید اما بعد ته دلتون بعد شکرگزاری ،کمی از خستگیاتون کم میشه
راستش من در این چندماه که مادر شدم ،تشنه ی یک نگاه چشم تو چشم با دلبرکم هستم،مگه چی بشه گاهی اتفاقی نگاهش به نگاهم گره بخوره در حد چندثانیه،امامن برای همون 2،3ثانیه هزاربارخداروشکر میکنم و دلم براش ضعف میره
من آرزومه قلب مادر،وقتی توبغلم نیست برای بغل من اومدن بهونه بگیره،حس اینکه منو میخواد حتی برای چند لحظه ،انگار دنیا برای منه
من از خدامه انقدر شیطنت کنه که من به هیچ کارم نرسم ،من الان یه خونه تمیز یه غذای آماده یه سکوت تو خونه م دارم،اما عوضش جگرگوشم با خوردن 6 دارو در روز حال بازی کردن نداره
خدای مهربون من به من هدیه ی بزرگی داد یه دخترسالم و زیبا ،و میدونم حتما در دل همین مشکل بزرگ هم خیریتی هست،ته دلم میدونم دخترم خیلی زود با قدرت این مرحله رو طی میکنه ،باهام ارتباط چشمی میگیره ،بدنش پراز قدرت میشه ،میشینه ،راه میره،بازی می کنه،نمیذاره وقتی برای خودم داشته باشم
اینارو نگفتم که حالا اگه یک وقتا که خسته شدی احساس گناه کنی،فقط خواستم کمی دلگرمت کنم که تمام این شیطنت هابخش قشنگ بچگی کردن و بزرگ شدن و رشد کردن این فرشته هاست که شاید درکش بتونه همین وقت نداشتنا،خونه نامرتب،خواب نا منظم و....رو برات قابل تحمل تر کنه