۶ پاسخ

من امروزفرستادم خونه مادرم نصف روز خوابیدم بشدت نیازداشتم
بدون کمکی سخته خیلی سخت

منم خیلی خستم ۲۴ ساعت شبانه روز از ۱۲ شب تا ۶ صبح که دخترم بیدار شه فقط استراحت دارم،امروز اینقد خسته بودم که نشسته خابم برد دخترمم اومد تو بغلم بعد که بیدار شدم دیدم بچمم خابیده با اینکه هیچوقت بدون گهوارش نمیخابید ولی بازم به قول رعنا بینظیره محشره😂خدایا شکرت

هممون همینیم خدا قوت من که لگن درد هم هستم چند وقته اصن خیلی خستم

من در این لحظه خسته ترینم

اره واقعا خداروشکر واسه روزمره های تکراری من همیشه وقتی توی دلم غر میزنم بعدش میگم هدایا غلط کردم راضیم به همه شلوغیا ..منم دخترم شلوغه ..شبا که میخوابه دیگه نمیتووووونم از جام کنده شم.الان یه پفک دارع از روی میز صدام میزنه میگه بیا منو بخور

والا من که دیگه در حد جنازم🤦🏻‍♀️

سوال های مرتبط

مامان نفس مامان نفس ۱ سالگی
مادرشوهرمو دوروزه بردن بخاطر قلبش آنژیوگرافی فردا مرخصش میکنن دخترشم امروز میاد چون راه دوره میاد ۱ هفته بمونه و بره خونش منم چون با مادرشوهرم زندگی میکنم همه میگن وظیفه توعه که بهشرسیدگی بکنی منم دوتا بچه دوقلو دارم واقعا سختمه به جز من عروس بزرگشم هست که بیکاره والا همش با گوشی با ایل و طایفش حرف میزنه منم از کار کردن حتی نمیتونم سرمم بالا بگیرم از صبح هیوی نخوردم از بس کار داشتم همین الان نشستم یکم دیگه بچه هام خوابیدن گفتم یکم استراحت کنم از پا افتادم دخترشم که وقتی میاد اینجا هیچ کاری نمیکنه بخدا همش میشینه من باید چایی بیارم نهار درست کنم شام درست کنم بیارم بخورن جمع کنم به بچه هام برسم میگه من اومدم اینحا استراحت نیومدم که کار کنم والا ماهم میریم خونه مادرم حداقل اون طرفی که توش غذا خوردیم رو از سفره برمیداریم یا نه اون طرف مقابل هم گناه داره بخدا نمیکن با دوتا بچه سخته براش
یه شوهر با درک هم میخواد که ادمو درک کنه خونشو از خانپادش جدا کنه که منم مثل اون یکی ها بیام دوروز رسیدگی منم بهش دوباره برگردم خونه خودم خدایا واقعا میبینی منو یا نه چبدر التماس کنم بهت چقدر به پات بیوفتم یه فرجی به حال منو بچه هام کنی ماهم گناه داریم به قران از پا افتادم دیگه خونه مادرمم که نمیتونم برم اینارو چیکار کنم میگن باید تو نگه داری کنی ازش چند روز دیگم عمل باز میکنن قلبشو 😩😩😩😔😔😔😔کلافم بخدا
مامان ایلیا مامان ایلیا ۱ سالگی
شام پسرک
پلو و ماهیچه پختم خورد و الآن رفته با باباش بخوابه.
خودمم تازه کتاب و جزوه هارو دراوردم که شروع کنم به درس خوندن.
خیلی خیلی خسته ام اینروزا.
هنوز سیستم بدنم به این سبک زندگی و سرکار و دانشگاه رفتن و مادری کردن عادت نکرده بعد از این وقفه ای که برای بارداری و زایمان و بچه داری داشتم دیگه روتین سابق قبلی رو فراموش کردم.
جسمم خسته روحم خسته مغزم خسته...
تو رویاهام خونه ای دارم کنار خونه مامانم؛ مامانم رو سرطان لعنتی ازم نگرفته؛ ایلیارو گاهی میذارم پیش مامانم و خواهرم و خودم میشینم به درس خوندن و استراحت کردن. درحالیکه شام خوشمزه مامان آمادست و خیالم از شام ایلیا راحته دراز میکشم و کمی کتاب میخونم.
ولی حیف که تمام اینها برام یک رویاست.
خلاصه اینارو نوشتم که بگم اگه این شرایط رو دارین اگر مامانای عزیزتون در قید حیاتن اگه کسی رو دارین که یکساعت کوچولوهاتونو نگه داره به کاراتون برسید خداروهزاربار شکر کنین و بدونین خیلیااااا در حسرت این شرایطن...