۶ پاسخ

حقیقتا تومملکتی هستیم که هرروزشاهد یه اتفاقی هسیم نه بیخیالی خوبه نه حساس بودن بیش ازحد که باعث ترس وبی اعتمادی دخترت بشه بنظرمن سعی کن دراین مورد بیشترمطالعه کنی که بدونی توهرموقعیت مثل الان چطورباید راهنماییش کنی و درکنارش باشین

سلام بنظرم اینطور بدتره والا من خودم تو روستا بزرگ شدم با پسرا تویه مدرسه میرفتیم بازی میکردیم و اینا از وقتی اومدیم شهر و مدرسه ها جدا شد و توکوچه بابچه ها بازی میکردیم همسایه هامون انقد بدمیدونستن رفته بودن به مامانم گفته بودن دخترت دوس پسر داره اخه بچه ابتدایی دوس پسر چی میفهمه مافقط همبازی بودیم مامانمم جوابش داده بود

اتفاقا اشتباه میکنید هرچی بچه رو از ی چیزی دور کنید اون بیشتر ولع پیدا می‌کنه بره سمتش

بله حد و مرز خیلی مهمه ولی نه وقتی باباش پیشس بوده🫥اینطوری حتی حق نداره با کسی حرف بزنه
میدونم پدر و نگران ولی دقیقا داره رفتار پدرای نسل مارو اجرا میکنه
من داداشم اینطوری بود خیلی اذیت میشدم
حدو مرز طور دیکه ای هست

شوهرت خوب کرده ولی با عصبانیت. بگه دخترت فک میکنه هم ی چیزی هس نمیارید بشینین باهاش منتطقی حرف بزنید رابطشم کنترل شده باشه. مثلا اون پسره پیشش بود دیگه تهش 12 سالش باشه باباش میگفت وقتی میایم بیرون پسرا باهات حرف زدن حواب نده یا در حد ادرس و اینا باشه دخترم خطر ناکه و خطرارتی م ب سنش میخوره رو توضیح بدین

سلام عزیزم به نظرم اینکه کلا با پسر حرف نزنه اشتباهه چون این بچه تا اخر بچه نمیمونه که بزرگ میشه وارد اجتماع میشه و اون وقت شاید یه ترس ، تروما ، یا هرچیزی باعث بشه اعتماد به نفس نداشته باشه ، شاید دختر گلت دکتر شد نباید بیمار مرد رو معاینه کنه؟ شاید مهندس شد با کلی مرد باید سروکله بزنه، شاید یه مدیر موفق شد نباید کارمند آقا استخدام کنه و هزار مورد دیگه ، باید یاد بگیره رابطه ی سالم برقرار کنه حدو مرزی که همسرتون میگه درسته اما حدومرز سالم و به اندازه ، حدومرزی که بدونه با یه پسر یا دختر ،غریبه یا آشنا راجب چه موضوعاتی و در چه اندازه میتونه حرف بزنه ، حدومرزی که یاد بگیره اجازه نده طرف مقابل چه دختر چه پسر چه غریبه چه آشنا بحث رو به جای دیگه نکشونه و ...
و اینکه واقعا تو این زمونه ی ما و جامعه ی امروزی واقعا تربیت بچه ها خیلی خیلی سخت شده ، قدیم به هیچکدوم از این مسائل فکر نمیکردن و هم پدرو مادرا چشم و گوش بسته بودن هم چشم و گوش بسته تربیت میکردن و هم ماها چشم و گوش بسته بار میومدیم الان به لطف این اینترنت و فضای مجازی هرلحظه آدم با یه چالش سخت روبروئه و تو دوراهی میمونه خدا خودش کمکمون کنه بچه های سالمی تربیت کنیم

سوال های مرتبط

مامان عسلچه مامان عسلچه ۱۴ ماهگی
نظر من در مورد. اتلیه شاهکار :
خیلی تعریفشو میکردن و اسمش جزو اون هایی بود ک زیاد ب گوشم خورده بود،من بارداریم و نوزادی و جای دیگه گرفتم گفتم برای یک سالگی برم یک جای جدید ک سبک عکس ها و دکور متفاوت باشه….اما متاسفانه توی یک تایم ب چندین نفر تایم داده بودن و فوق العاده شلوغ بود،خودشون هم ک چند تا دختر بودن ک کارشون آروم کردن بچه و ژست دادن به بچه بود و فقط نگاه میکردن و فوق با یدونه این چوب ها ک تو شاهچراغ هستا ک میزنن ک مردم شلوغ نکنن،میزدن ب بچه ک حواسش جمع بشه،اما بچه یک ساله باید باهاش بازی کرد و بهش خندید ک بخنده ،اون ها اخمو بودن و دخترم فقط ترسید و گریه کرد با اینکه کاملا اجتماعی هست دخترم،من لباسشون نگاه نکردم چون خودم داشتم ،ولی اکسسوری مو خیلی کهنه بود ک نزدم اصلا ،قط هزینه نسبت ب چند جا ک پرسیدم پایین تر بود ….ولی به نظرم ارزش نداره،و اگه براتون مهمه ک مرد داخل نباشه به خاطر پوشش عکس بارداری و اینا هم پرسنل آقا داشتن و هم همراه ها قشنگ دید داشتن ب سالن عکس برداری….و پرایویسی ندارید ….تنها خوبی آماده کردن زود عکس ها بود و هزینه کمتر
مامان قلب های مامان مامان قلب های مامان ۱۷ ماهگی
مامانا واقعا نذر شیر برا بچه دار شدن تو روز علی اضعر روزهفتم محرم رد خورنداره 😭🥀دوستان من خیلی وقته دوست داشتم این موضوع رو اینجا بگم شاید کسی هم به واسطه حاجت روا شد

راستش من حدودا دوسال پیش که هنوز عضو نی نی سایت نبودم ی بار توی گوگل سرچ کردم ی خانمی نوشته بود من بچه دار نمی شدم و ی شب روحانی محلمون گفت هرکی هر حاجتی به یاد حضرت رباب ی بالشت روی پاش بذاره و یاد بی تابی حضرت علی اصغر گریه کنه اون خانم نوشته بود من این کار رو کردم وتو همون ماه حامله شدم البته اون خانم خیلی دلش شکسته بود و دوسال بود که دنبال دوا و درمان بود و نوشته بود تو همون ماه ی چند نفر امدن در خونشون وازش نذری خواستن واسه حضرت علی اصغر و همونجا اون به دلش افتاده بود که حامله است من این متن رو خوندم البت من مشکلباروری نداشتم ولی به خاطر ی موضوعی کمی بدنم و رحمم ضعیف شده بود و حاملگی پوچ داشتم و خیلی ناراحت بودم بعد از اون حاملگی پوچ بعد از چند ماه اقدام کردمم مجدد و همون ماه مثل اون خانم روی پام بالشت می ذاشتم و به یاد بی تابی حضرت علی اصغر اشک می ریختم گذشت و تو همون ماه ی روز شوهرم از بیرون امد دستش یک جانماز و مهر و تسبیح کربلا بود گفت امروز رفتم بانک تو بانک ی اقایی از کربلا امده بود از اینا پخش می کرد به منم داد من همون جا به دلم افتاد حامله ام و بچه سالمه و به لطف خدا دو سه روز بعد رفتم ازمایش دادم و حامله بودم والان دخترم نزدیک یک سالشه و نکته جالب دیگه اینکه بعدا ی روز نگاه کردم دیدم روز قبل از تولد حضرت علی اصغر به دنیا امده هشت رجب

خلاصه من همیشه تو مشکلاتم🖤