۵ پاسخ

۱ـ برا خودشون بازی میکنن چکار من دارن،یک ساعت تا یک ساعت و‌نیم نهاااایتش اماده شدن خودم و‌بچه ها
۲ـ نه مضطرب یا استرسی نشدم اینجوری بودم بیشتر هم نشده
۳ـ بله این که پر حرفن و سوال میکنن نشونه سلامت و تیزهوشیه
۴ـ کار خاصی نمیکنم کتاب های مربوط به رابطه والد و فرزند میخونم
۵ـ دوتا فرزند دارم و به نظرم تصمیم درستی بود

حمام کردن خودم و‌بچه ها و سشوار کشیدن مجموعا یک ساعت و نیم زمان‌میبره،چون موهای من و‌دخترم بلنده،آرایش کردنم نیم ساعته
لباسای بچه ها رو میدم دستشون خودشون همزمان با آماده‌شدن من میپوشن،کلا اگر زودتر حمام کرده باشیم آرایش و پیرایش و لباس پوشیدن یک ساعت خوبه نهایت یک ساعت و نیم

خب سوال اول،بیرون بخواییم بریم یه دیقه حواسم نباشه هممه جارو در سکوت میریزه بهم.دیگه کاریش ندارم.
۲.خب خیلی طبیعیه بچه داشتن سیستم بدنو تغییر میده قطعا استرس ها بیشتره ،راهکاری ندارم.
۳.بله زیااد و طبیعیه اقتضای سن
۴.همین هر روز یه مطلب جدید بخونم و بتونم تو تربیتش پیاده کنم
۵.باردارم الان ماه ۸ ام.از نظر من بچه تک جالب نیست خیلیم دخترم اذیت داشتا،شرایط پیچیده ای هم داشتیم این مدت اخیر

سلام گلم ولا میرم جای تا حاضرش میکنم جون به لب میشم لباس عوض نمکنه هرچی جم میکنم دوباره میریزه بیرون خیلی کم جای برم تا بچه تر بودخیلی مضطرب می شدم الان کمی بهتر شدم راه حل بزرگ بشن شاید کمی بهتربشی خیلی پر حرف پشت سرهم صدام میزنه بیشتر شوهرم برای ارامش وپشرفت باهاش هست من وفقط وقت کارشو خرابکاریاش جم کنم دارم دوست دارم فرزند دوم ولی هنوز نمی تونم چون بچه م خیلی عزیت میکنه بهونه گیر اگر خدا بخواد کمی بهتر بشه اشلا سال دیگه

دخترم زیاد حرف میزنم بخصوص اگه بخواین جایی بریم. فرزند دوم حاملم. دلهره نه.نه دخترم اذیت نمیکنه موقع حاظر شدن فقط مث جوجه ها دنبالم میاد وحرف می‌زند ازذوق😆😆😆😆

سوال های مرتبط

مامان معجزه زندگیم مامان معجزه زندگیم ۴ سالگی
سوال: سلام خانوما دلم خون شده از دست پسرم هر روز میگه بریم پارک با دوستام بازی کنم منم میبرمش ولی متاسفانه هر روز یا کتک میخوره یا حلش میدن همش باید بیوفتم دنبالش از کت و کول افتادم امروزم دوباره همین اوضاع بود آخر سر همین قضیه با یه خانومی دعوام شد تمام انرژیم گرفته شد دارم بهش میگم جلو بچت بگیر بچمو حل نده اگه افتاد طوریش شد من چیکار کنم دختر سه برابر سن بچمو داشت در اومده به بچش میگه مامان خوب کاری کردی هر کی زد تو هم بزنش اصلن تعجب کردم گفتم خانم پسر من کوچیکه زورش به بچه ی شما نمیرسه که بخواد بزنتش در ضمن من اصلن به هیچ وجه یادش ندادم به کسی بزنه یا حتی تلافی کنه . پسرم خیلی بچه ها رو دوست داره ولی اونا اینجوری موندم فردا پس فردا تو جامعه چیکار کنه با این اوضاع خیلی غصم گرفته . نه از سری قبل که خانومه اومد معذرت خواهی کرد نه از این خانوم که اینجوری رفتار کرد به خدا آدم میمونه چی بگه . به من میگ چرا پشت سر بچت راه افتادی برو تو هم مث ما تو چمنا بشین . بنظرتون با این جور آدما چجوری باید برخورد کرد مگه من میتونم اینقدر بیخیال باشم بشینم بقیه بهش آسب بزنن منم چیزی نگم بچه ی من فقط سه سالشه خودش نمیتونه از خودش دفاع کنه . خلاصه خیلی حالم گرفته شد
ه
مامان محمد مامان محمد ۳ سالگی
از شدت پادرد و کمردرد خوابم نمیبره
ما با چند تا از فامیل یه دورهمی کوچیکی داریم که متاسفانه یک چند هفتس به هم ریخته اول که همه سفربودن بعد یکی مریض بود بستری شد یک نفرم پاش شکسته بود منم در حال از شیر گرفتن دخترم بودم
دیگه این هفته گفتم کارامو زودتر به هم برسونم که امروز مهمونی بگیرم
حقیقتا مهمونی حدود بیست نفر با دو تا بچه کوچیک و بدون کمکی داشتن خیلی سخته
بهرحال دوست داشتم دورهم جمع بشیم دیروز یه مقدار از کاراموانجام دادم دیگه میدونستم امروز فردا پریود میشم
بعععله صبح با کمردرد بیدارشدم و ..‌.
گفتم چه کنم دعوت کنم نکنم دیگه موهمونامو برای شام دعوت کردم
ساعت ۸ونیم شروع کردم صبحانه بچه هارودادم
دور و برو یه مقدار مرتب کردم
کیک کدو حلوایی پختم
ناهار برای بچه ها عدسی گذاشتم
کلی ظرف روی هم انبار شد که شستم
توی اتاقا رو‌گرد گیری کردم
و از تقریبا ساعت سه سوپ جو گذاشتم
که جو هم از دیشب خیس کردم و کامل نرم شده بود
قیمه گذاشتم
در این حین مدام ظرف کثیف میشد میشستم
و نق نق و بغل و دعوا و جیش و .... کارای بچه ها هم بماند
......‌
و این کارا انقدر زیاد بود که من کل مهمونی سر پا بودم
اما عوضش بچه ها کلی با بچه های مهمونا بازی کردن
برای منی که سالها توی غربتی بدم که هیچ اشنایی نداشتم این جمع شدنا با همه ی سختیاش خوشاینده