پارت ۴ زایمان
اینم بگم من به دکترام گفتم که لطفا کیسه ابمو پاره نکنید من میترسم اونا هم قبول کردن میگم چون من به حرفشون گوش میدادم خیلی مهربون بودن خدایی ، بعد کیسه آبم خودش پاره شد که هی بازم گفتم خدارو شکر کلا من همش شکر گذاری میکردم بعد مجدد معاینه شدم که گفتم همون دوسانتو نیم سه سانتی ولی دوسانت بودم بخاطر اینکه بهم روحیه بدن میگفتن سه سانت🤣 خلاصه ساعت شد ۲ که اخرین نفر از اتاقمون هم زایمان کرد اتاقای بغلی هم کلا دونفر مونده بودن که ساعت پنج کامل همه زایمان شدن و رفتن بخش و من موندم تنها
دکتر دیگه خسته شده بود از من اومد چک کرد دید همون دو سانتو نیم موندم ، دردای زایمان طبیعیمم خیلی زیاد شده بود و دیگه انگار بچه میخواست بیاد بیرون اما دهانه رحمم بسته بود
خلاصه ساعت شد هفت هشت که دیگه بازم چک کردن دیدن همون دوسانتو نیم موندم و گفتن که دوتا nst میگیریم و فشارتو چک میکنیم اگه نرمال بود ادامش فردا اگه نه تعیین تکلیف میشی ( منظورشون سزارین )
که همین حرفو که زد انگار بچه تو شکمم ارور داد 🤣 اکسیژنش کم شد منم فشارم رفت بالا
که سریع بردنم سزارین
برای منس که واقعا شرایت طبیعی اوردن نداشتم مثل معجزه بود و تو داخل اتاق عمل خیلی خوشحال بودم که بلاخره منم بچم میاد بغلم و میرم خونه
واقعا خسته شده بودم
و خداروشکر اینجوری پیش رفت و راضی بودم
، اینم اضافه کنم که خیلی از هم اتاقیام تو سه چهار ساعت بدون اینکه خیلی درد بکشن فول میشدن و زایمان میکردن و وقتی رفتم بخش دیدمشون و همه راضی بودن
من خیلی تلاش و پافشاری کردم که طبیعی بیارم اما بدنم نتونست ،ولی از سزارینم خیلی راضی بودم
انشالله هرکی هم که نینی داره زایمان راحت داشته باشه ❤️🌸

۸ پاسخ

کودوم بیمارستان زایمان کردی؟؟

ولی من دو سانت بودم ک بستری شدم ساعت ۹ صبح بستری شدم تا ۱ شب هیچ تغییری نکرد دهانه رحمم بعد قلب بچه تند زد خاست عفت بده بردنم سزارین ولی درد طبیعی رو اصلا نکشیدم

بخدا اگه دروغ بگم منم دقیقا مثل شما بودم 🤣
دقیق همین داستان ولی من خیلی خیلی اذیت شدم و درد کشیدم نزدیک سه روز گذاشتن درد بکشم منم همون سه سانت مونده بودم

عزیزم با اینکه آب دورش کم شده بود تکون هاش کم نشده بود؟؟

عزیزم سزارین سخت بود؟؟
سوند درد داشت یا بی حسی؟؟

چقدر روحیه تو دوست دارم‌. انرژی و امید از کلماتت کاملا مشخصه. واقعا دست مریزاد . آفرین بهت که اینهمه خوش بین و خوش اخلاقی . امیدوارم تو تموم مراحل زندگیت همینطور مشکلاتت رو با روی خوش و خنده پشت سر بذاری و لحظاتت همیشه شیرین باشه.
خدا نی نی تو حفظ کنه برات.🥰

خداروشکر عزیزم... قدم نورسیده هم مبارک... خداقوت بهت

عزيز خداروشكر حال خودت خوبه و خوشحالي

سوال های مرتبط

مامان آوین🎀💖 مامان آوین🎀💖 ۲ ماهگی
تجربه من از زایمان
من قبل اینکه زایمان کنم خیلی دوس داشتم طبیعی زایمان کنم سونو ۳۲ هفته رفتم گفت بچه سفالیکه دیگه سونو نرفتم مامای خصوصی گرفتم بهم ورزش داد و گفت پیاده روی کنم و اینکه دیگه لازم نیست برم پیش دکتر خودش منو معاینه کرد یه بار گفت لگنت خوبه بار دوم گفت بد نیس که کاش میرفتم دکتر هم معاینه می‌کرد سونو هم کاش ۳۷ هفته میرفتم من ورزش ها رو بعضی روزا انجام می‌دادم دیگه وقتی همه کارام رو انجام دادم روز بعد با ورزش و پله نوردی کیسه آبم باز شد رفتم زایشگاه اونجا معاینه کردن گفتن ۱ سانت بازه که مامای خودم آخرین بار گفته بود ۳ سانت بازه زنگ زدم بهش گفتم اونم با پرستارا صحبت کرد قرار شد ۴سانت که باز شد بیاد خلاصه منو بردن لیبر یه ماما اومد منو معاینه کرد هنوز درد نداشتم گفت اگه تا ساعت۱۲ دردات شروع نشن آمپول فشار میزنن دیگه ورزش بهم داد انجام دادم ساعت ۱۰ یا ۱۱ بود آمپول فشار زدن ساعت ۱۲ بود معاینه کردن ۴ سانت باز شده بودم زنگ زدن ماما اومد منم چون آمپول فشار زده بودن دردام شروع شده بود خیلی شدید بودن جوری که نم میتونستم بشینم نه ورزش کنم خلاصه ماما اومد معاینه کرد که من تازه اونجا فهمیدم معاینه چیه😑با هر سختی بود معاینه شدم چند بار ورزش هم خیلی سخت بود انجام دادنش که اونجا پشیمون شدم از انتخاب طبیعی کاش رفته بودم سزارین خیلی بهم گفته بودن نرو طبیعی پشیمون میشی گوش نکردم خلاصه بعد کلی درد کشیدن و معاینه شدن فول شدم که آخر معاینه کردن من چون بچه بجای سرش صورتش تو کانال بود دکتر کشیک اومد منو اورژانسی سزارین کرد اینطور من هم درد طبیعی کشیدم هم سزارین شدم ولی اگه برمیگشتم عقب اصلا زیر بار زایمان طبیعی نمی‌رفتم خیلی سخته
مامان 🩷ال آی🩷 مامان 🩷ال آی🩷 ۴ ماهگی
#زایمان_طبیعی
تجربه زایمان طبیعی پارت ۴
خلاصه رفتیم که بریم رو تخت زایمان و من که دراز کشیدم دکتر بخش هم اومد و بهم گفتن که هر وقت حس زور داشتم زور بدم و تنفس هم انجام بدم
و من بعد از سه تا زور محکم دیگه داشتم میمردم که برش پرینه انجام دادن برام و بعد برش هم یدونه زور محکم دادم و دخترم بدنیا اومد و گذاشتنش رو شکمم همینکه بچه در اومد کل دردای من رفت و دیگه هیچ دردی نداشتم بعد از اونم جفت رو در آوردن که اونم اصلا درد نداشت بعد از بریدن بندناف دخترمو گذاشتن رو سینه ام همون لحظه شروع کرد شیر خوردن بعد اونم بردن لباساشو بپوشون و بخیه منم شروع شد کل پروسه بخیه هم نیم ساعت اینا کشید زیاد هم درد نداشت یه سوزش ریزی داشت کل زایمان من چهارساعت طول کشید ساعت ده صبح آمپول تزریق شد ساعت یک و نیم رفتم رو تخت زایمان و ساعت دو ظهر دخترم بدنیا اومد و زندگی من سرشار از عشق شد اون لحظه که آدم بچه اشو میبینه کل درداش یادش میره
اگه بخوام از زایمان طبیعی بگم من خیلی راضی ام که رفتم طبیعی و همون روز یه ساعت بعد زایمان من سرپا بودم و چون موقعیت زندگیم یجوری شد مجبور شدم خودم پاشم کارامو انجام بدم برام خیلی خوب شد اینم از تجربه من🥲❤️
مامان افرا مامان افرا ۱ ماهگی
💫تجربه زایمان طبیعی💫 شماره ۲
بعد پرستارا اومدن و گفتن کیسه ابت پاره شده تا بلند شدم رو تخت ی عالمههه اب و خون ازم خارج شد، خیلی حس بدی بود🥲🥲🥲دیگه ازونجا دردام کم کم شروع شد... از ساعت ۵ تا ۹ شب تقریبا ۳ سانت بودم و هیچ امیدی نداشتم که پیشرفت کنم. تا اینکه از ساعت ۱۰ ماما همراهم اومد بالا سرم و منو بردن اتاق زایمان، انقدرررر درد داشتم که میخواستم بمیرم، چون اتاق خصوصی گدفته بودیم شوهرم تو پروسه زایمان کنارم بود و همین ارامش بهم میداد. دیگه ماما و شوهرم کلی تلاش کردن که من حرکتایی بزنم که بچه زود به دنیا بیاد اما نمیومد😅 خلاصه از ساعت ۱۰ تند تند بازشد دهانه رحمم و هربار که معاینه میکردن میگفت یک سانت بیشتر باز شده. من انقدر درد داشتم دااااااد میزدم چون نه تکنیک تنفس جواب میداد نه دوش اب گرم نه صحبتای همسرم. هرچقدر هم میگفتم اپیدورال بزنین گفتن بزنیم تو پیشرفتی نمیکنی و ساعت ۱و نیم نصف شب که ۱۰ سانت شده بودم آقای دکتری اومد و برام اپیدورال زد و دیگه دردام کم شد اما درد انقباض هارو هنوزم حس میکردم. خداروشکر دکترم اومد و هی گفت زور بزن و زور بزن تا اینکه حس کردم سر بچه بیرون اومد و بعد هم کلا بیرونش اوردن بغلم گذاشتن و من انقدررررررر سبک و راحت شدم که حد و انداره نداشت. خلاصه ساعت۲ و سه دقیقه نصف شب به دنیا اومد نی نی. انقدر زایمان طبیعی درد داشت که نگم براتون اما بارم انتخابم زایمان طبیعیه
مامان آقا کارن مامان آقا کارن ۱ ماهگی
پارت ۳ زایمان
خلاصه اماده شدیم و بردنم بلوک زایمان ، اینم بگم واقعا اگه همکاری کنید با دکتر و ماما بهترین هستند منم هرچی که میگفتن میگفتم چشم و انجام میدادم ، و همه دکتر و ماماها باهام مهربون بودن دکتر و ماما ها میومدن معاینه و حین معاینه یک سانت شده بودم
اتاقمون سه تخته بود هم تختیای من بعد شیش ساعت چهار ساعت اینا فول شدن و رفتن برای زایمان
اما من با تزریق ۱۰۰۰ میل سرم و امپول فشار همچنان بی درد خوابیدم گفتن الان بخواب بقیش فردا ساعت چهار صبح اومدن دوباره ۵۰۰ میل سرم و یه امپول فشارم زدن بازم تاثیری نکرد تا هفتو نیم
هفتو نیم دکتر و ماماها معاینه کردن با معاینه شدم دو سانت
و ماما گفت دهانه رحمت L و خیلی سفت و بستس
بعد دوتا گاز استریل و دوتا شیاف گل مغربی گزاشت داخل واژنم که اولش سوختم بعد دیگه حس نکردم
بعد یک ساعت درش اورد و گفت هنوز همون دو سانتی اما دهانه رحمت نرم شده حالا ساعت شده ۹ صبح و من بی درد و سه بار اتاق خالی شد و خانما زایمان کردن و رفتن بخش 🤣من اونجا پیشکسوت مونده بودم
ساعت ده صبح شد دکتر اومد گفت چند میل خیلی کم امپول فشار مستقیم بهش بزنید بدون سرم ، ماماهم چند میل زد و همانا شروع دردام همانا
ساعت ۱۱ صبح دردای پریودی زیر دل و کمر درد منو گرفت
داشتم بال در میوردم با گریه خدارو شکر میکردم میگفتم خدااااایا شکرت بلاخره دردام شروع شد
بعد ورزش رو توپ و قدم زدنو و بشین پاشو هم میرفتم
از اون طرفم خانوادمو شوهرم پشت در میگفتن سه نوبت خانما زایمان کردن این چرا هنوز نزاییده چ نگران زنگ میزدن به داخل بلوک زایمان دکترا هم به من میگفتن میخندیدم میگفتم چه سادن بنده خداها فکر میکنن من الان زاییدم
مامان اِلینا🐥💗 مامان اِلینا🐥💗 ۵ ماهگی
پارت سه

بعد کلی گریه دردامم خیلی شدت گرفته بود و هر نیم ساعتی میومدن معاینه میکردن بعضیاش واقعا دردناک بودن ساعت شده بود ۸ شب به ماما گفتم چند سانتم گفت ۴ ۵ سانت گفتم امکانش هست قبل ۱۲ زایمان کنم گفت نمیدونم بستگی به خودت داره خیلی درد داشتم ولی اصلا جیغ و داد نکشیدم و فقط تو خودم ریختم و تو دلم ناله میکردم دیگه نای تکنیک تنفس نداشتم و از درد مثل مار به خودم میپیچیدم🫠 یه دوساعتی تحمل کردم و ماما اومد معاینه کرد دید ۸ سانتم دیگه فول شدم و کیسه آبو ترکوند و حالا یه حس زور زدن داشتم و بردنم اتاق زایمان و با چندتا زور ساعت ۱۰ و ۳۵ دقیقه شب دختر قشنگم بدنیا اومد و گذاشتن رو سینمم🥹🥹 خیلی حس خوبیه بعد کلی درد کشیدن انقد خوشحال بودم که زدم زیر گریه و کلی گریه کردم🥲🫠
خلاصه که یه چندتا بخیه خوردم و برد اتاق ریکاوری و دخترم شیر دادم و دو ساعتی اونجا بودم و بعدم از بخش زنان اومدن و بردنم یه اتاق دیگه
از درد زایمان اون فشار دادن شکم خیلی درد داره یعنی مردم من😑💔 کلی هم لخته اومد بیرون فردا صبح هم اومد فشار داد یعنی آدم زنده میشه و میمیره😑
ساعت ۴ صبح یه خانوم دیگه رو هم آورد تو اتاقی که من بودم ازش پرسیدم اون خانومی که بچه اولش بود چیشد گفت رفت سزارین بشه ۱۰ سانت باز شده بوده ولی نتونست طبیعی بیاره و سز شد دلم خیلی براش سوخت💔 بعد چند ساعت دیدمش و حالشو پرسیدم پسرش شیر نمیخورد و بردنش یه بیمارستان دیگه بستری بشه 🥲
خودمم بعد ۲۴ ساعت شوهرم اومد رضایت شخصی داد و مرخص شدم
ولی از زایمانم خیلی راضیم خداروشکر که بسلامتی تموم شد 🫠 با اینکه زایمان اولم خیلی سخت بود ولی این زایمانم خیلی راحت بود و حاضرم چندباری طبیعی باشم ولی سز نشم 🤝🏻❤️