مامانا بچه هایه شماهم هی اینور اونور خیره میشن گریه میکنن و حرف میزنن یا خیره میشن منو میترسونه خونه تنهام بغلش میکنم باز همونجا خیره میشه گریه میکنه بی دلیل چیکار کنم

خدا خیرت بده چرا میترسی دور از جون جن چیزی ک ندیده بچه تا چهلشون بره بد همچیو میبینن

پسر منم به تابلو خونمون خیلی زل میزنه

طبیعیه بچه ها از ما بهترون و ارواح رو میبینن پسر من کوچولو بود عکس بابامو میدید میگفت بابا با وجود اینک ما بهش یاد نداده بودیم یا یه شب بلند بلند میخندید بازی میکرد خیره شده بود به یجا فقط گفتم مامان کیه اونجا سریع انگشتشو گرفت رو بینیش گفت هیس نه نه. که اینم ما یادش نداده بودیم یه تایم طولانی هم تو سن یکسال و نیم اینا از اطراف و بالای بوفه میترسید میگفت اونجا هاپو داره

بچه من خیره میشه لبخند میزنه مثلا یکی ساعت خونمو خیلی دوست داره و یک دسته گل بیمارستان ک‌ شوهرم آورده

منم پسرم تو ماه پسر تو بود اره کلا بغلش میکردم به دسته گل عروسیم خیره میشد 😄😄