امروز صبح مامانم اینا رفتن و منو پسرم تنها موندیم
راستش بیشتر احساس ترس از ناتوانی دارم
شوهرمم خیلی دوس داره کمک کنه پوشکش کنه اروغشو بگیره ولی اصلا بهش اعتماد ندارم خصوصا شبا که یه چشمش خوابه یکیش بیدار

اخرش باباش هست نمیخواد که اسیب بزنه به بچه بزار یاد بگیر فقط به خودت عادت میکنه کار خودت سخت میشه

عزیزم دبگه کم کم عادت میکنی اونا که تا ابد نمیتونن پیشت باشن .ترس نداشته باش مامانت هم بچه اول رو کم کم یاد گرفت .به شوهرت هم اعتماد کن هر کاری از دستش بر میاد بهش اجازه بده مگه خودت الان چقدر بلدی که بگی من از عهده ی همه کارا بر میام .اتفاقا خوشحال باش که میخواد کمک کنه

بازم همینطوریش من فقط به شوهرم اعتماد کامل دارم(و مامان خودم)
چون بچه خودشه هرچقدر من نگرانشم اونم هست

برو خداتو شکر کن که همسرت دوس داره کمکت کنه
من که تنهام از پا در میام گاهی
پسرم رفته تو سه ماه تازگی باباش روزا یه ساعت نگهش میداره که کارامو بکنم
اونم رو پاش
آروغ بگیره و پوشک عوض کنه اصلاااا😕

عزیزم منم خیلی نگران بودم گفتم از پسش بر نمیام خداروشکر الان چهاروزه اومدم خونه خودم کارا پسرمو خودم انجام میدم نگران نباش خدا همینجور ک لیاقت مادرشدن رو بهمون داده همونجورم کمکمون میکنه

کمک بگیر ازش بهش کار بده،خودت همه چیو تنها به دوش نکش ،چون همینجور عادت میشه و کل کارای بچه یسره گردنته،دوبار بدی دستش یاد میگیره

حتما که میتونی زیادم حساس نشو ب شوهرت اعتماد کن

اشتباه نکن حتما از همسرت کمک بگیر وگرنه بعدا پشیمون میشی

چرا عزیزم بچه اول ته