سلام
شبتون بخیر
من پسرم سه سال و تقریبا سه ماهشه
متاسفانه هر چیزی دستش میاد پرتاب میکنه ،هر چیزی رو خالی میکنه
گوشیمو روزی چندین بار تا کجا پرت میکنه. هر چی هم با زبان خوش میگم توصیح میدم کار خودشو سکنه
اینجوری نبود. یه نیم ساعت دو ماه پیش رفتیم خونه همسایه
از پسر اون یاد گرفته. چون پسر رو خیلی دوست داره و یجوری الگوش هست کار اونو انجام میده..
این چند ماه همش مریص بوده و باورتون نمیشه هر شب ادصبح باسنش بیدار
خیلی دلم میخواد ببرمش مهد یا پارک یا پیش بچه ها
خودمون که بچه نداریم همسن و سالش
مهد و اینلم بخاطر ویروس ها و چون مشکل قلبی داره جرعت نمیکنم.
دلم میخواد شاد باشم و با هم خیلی بازی کنیم
ولی همش خسته و همش سردر و کلافه ام
چه کار کنم بنطرتون
اخه چطوری حالش کنم پرت کردن رو بزاره کنار
اونقدر امروز خون به جیگرم کرده
گفتم بازم پرت کنی تمام اسباب بازی هات از پنجره پرت میکنم تو خیابون
میدونم نباید بگم و مقابله به مثل نکنم
ولی دارم روانی میشم
اونقدر همه بهم میگن که حساسی و چرا نمیزاری بره کوچه چرا نره مهد چرا پارک و چرا فلان
خسته ام
نمیدونم چی بگم ،به کی بگم این بچه قلبش مشکل داره. دور دوم تو خونه بدوعه میوفته رو زمین از بی اکسیژنی ،کبود میشه ،ناخناش سیاه میشه
سیستم ایمنی صعیف فورا میوفته. همش عصبی لز مردم و کریه و غصه برای حسرت های این بچه
مردم فکر میکنن من دلم نمیخواد بچم سالم بود
لطفا محبت کنید و منو راهنمایی کنید

تصویر
۵ پاسخ

مریم جون، خصوصی پیام دادم وقت کردی ببین گلم

عزیزم پسر منم همینه از پرت کردن خسته شدم ولی داره یکم بهتر میشه چاره ای جز تحمل نیست ۳سالگی خیلی سن سختی هست شربت ایمیونسس اگه ممنوعیت نداره براش بهش بده ومهد ببرش من یه ماهه میبرمش مهد با اینکه خیلی اذیت میشم ونمیذاره بیام خونه باید پشت در کلاس بشینم ولی روی اخلاقاش خیلی تاثیر گذاشته و راضی هستم مهدی که میبرم فقط روزای زوج هست و دوساعت بیشتر نیست وچون خصوصیه تعدادشون کمه یه همچین جایی پیدا کن که هم هر روز نباشه که خسته بشه و زده بشه هم تعدادشون کم باشه بچه منم خیلی مریض میشه ولی این شربته خیلی جلوگیری میکنه من هرسال پاییز و زمستون مرتب میدم اگه مریض هم بشه خیلی سبک میکنه مریض را واسشون واینکه تو خودت بیشتر به استراحت نیاز داری سعی کن از یکی کمک بگیری و حداقل یه ساعت در روز را تنهای تنها باشی و بچه را یابه پدرش یا حالا مامان کسی بسپری خیلی تاثیر داره اگه بتونی این تایم را باشگاه بری که عالیه واقعا انرژیش تو زندگیت برمیگرده

منم دقیقا همینطورم عذاب وجدان داغونم کرده
میخوام دماغمو عمل کنم داغونم خسته ام وقت ندارم دنبال دکتر بگردم بچم خونم و.

الهی بگردم که براتون🥺
آریای قشنگم
انشاا به زودی زود قلب کوچولوت معجزه وار خوب خوب بشه

برید بیرون باهم وقت بگذرونید پارکی سوپرمارکتی نونوایی
هر دفعه به یه بهونه ای دستشو بگیر برید بیرون یه چرخی بزنید حال بچه هم جا میاد
تو کوچه هم میخواد بره بذار بره خودت هم باهش برو اگر هم سن و سالش کسی تو کوچه هست

سوال های مرتبط

مامان سامیار مامان سامیار ۳ سالگی
من یه مشکل خیلی بزرگ با پسرم دارم به نظرتون چیکار کنم،پسر من کلا لجباز و شیطون هست اما تو خونه قابل کنترله و اینطور نیس که بگم کار خطرناک میکنه،اما وقتی میریم خونه مادرشوهرم بچه های خواهر شوهرم هم هستن یکیشون ۷ سالشه اون دوتا دیگه کوچیکترن و آروم تر هر چی میگم با کوچیکا بازی کن اصلا سمت اونا نمیره فقط دنبال بزرگه میره بزرگه هم اذیتش میکنه گاهی،پسر منم بلد نیس بازی کنه درست فقط بدو بدو میکنه بلند میخنده،پسر خواهر شوهرمم وقتی دلش بخواد به بچه من میگه بیا بازی وقتی که پسر من سمتش بره داد میزنه که سامیار نیاد پیش من،خب من هزار بار بع پسزم گفتم نرو پیشش ولی بازم میره و شلوغ بازی میکنه هر چند پسر خواهر شوهرمم شلوغه اما پسر من نفهم تره مثلا اصلا سرسفره نمیشینه تو مهمونی هی میچرخه دور سفره میره سمت بجه ها واقعا معذبم دیگه نمیدونم چیکارش کنم،خانه کودک میبرم تو کوچه میبرم با بچه ها بازی کنه اما بازم وقتی پسر خواهر شوهرمو میبینه هیجان زده میشه اصلا دوس ندارم سمت اون بره چون اونم داد میزنه همه چیو تقصیر این میندازه
مامان مهراد مامان مهراد ۳ سالگی
نمیدونم من حساس شدم یا بچه بزرگ کردن واقعا این مشکلات رو داره.
چند هفته پیش مهراد رو چند جلسه بردم مهد. بعد از چند جلسه مربیش گفت مهراد چهاربار سطل آشغال رو خالی کرده. گفت به نظرم ببرید پیش روانشناس ببینید باید با چه تکنیکی باهاش کار کنیم هم شما از خونه و هم ماز از مهد. گفتم باشه.
جلسه بعدی که بردمش مهد گفت نمیخوام برم و اونجا هم که رفتیم، نموند اصلا! روانشناس گفت اگه سرکار نمیری الان هنوز زوده برای مهد بردن و در مورد زفتارای پسرمم که گفتم گفت باید ببری متخصص مغز و اعصاب. شاید بیش فعالی داره.
رفتیم پیش متخصص و اون روز مهراد داشت مطب رو به هم میریخت به همه چیز دست زد حتی رفت کامپیوتر دکتر رو از برق کشید و خلاصه دکتر گفت لازمه دارو بخوره چون بچه‌های اینطوری حرف زیاد می‌شنون و لراشون خوب نیست. اسیب می‌بینند. اینطوری خودشونم راحتترن.
حالا دوهفته‌ای هست دارو میخوره. دیروز رفتم دیدن مادرم که از کربلا اومده، مهراد بازم شیطونی میکرد و مامانم به شوخی گفت داروها رو‌اشتباهی شاید داره میخوره!
من ناراحت شدم واقعا. وقتی بچه دارو نمیخورد یک سره میگفتن چرا اینطوری میکنه، چرا فلان، خونه هم همینقدر اذیت میکنه؟! و کلا هبچکس حوصله نداشت حالا هم که دارو دارم میدم و واقعا روش تاثیر داشته باید بازم حرف بشنوم.
کاش میشد بچه‌مونو ببریم یه گوشه بزرگ کنیم دور از همه.
شما مادرید شما درک میکنید واقعا از این شرایط خسته شدم.
چند وقت پیشم نزدیک بود پسرم تلویزیون خونه مادرشوهرم رو بندازه، پدرشوهرم یه قشقرقی به پا کرد!