۱۱ پاسخ

واقعا بچه ها بی خواهر و برادر خیلی تنهان ، فک کن خودمون دورمون هیچ آدم بزرگی نباشه و پر از بچه باشه چقدر افسرده میشیم یه ادم بزرگ نباشه باهاش حرف بزنیم و درد و دل کنیم ، تازه ما بزرگیم زنگ میزنیم حرف میزنیم با یکی یا فیلمی میبینیم این طفلیا تو تنهایی واقعا روزاشون غم انگیز میشه😣😣😣 مهد خیلی خوبه ، دوست خانوادگی خوبه ، خواهر برادرم اگر کسی بتونه بیاره که عالیه

خب از الان بفرست مهد بذار عادت کنه

همین الان بذار کلاس
مهد هر روز نذار.
میفهمم چی میگی
خواهرزاده م 5 سال تنها نوه بود، بنده خدا اصن بچه نمی‌دید ، ما هم آدم بزرگ حال نمیکرد بازی کنه با ما، یا ما وقتشو نداشتیم 😑

مم بخاطر تنهایی پسرم بچه آوردم الان خیلی شادتره

دختر منم هیچ کسی نداره از دوطرف که نوه اوله همسایه هم کسی نداریم حتی تو اقوام و آشنا هامون هم که بچه کوچک دارن شهرستان هستند

بفرستش خانه بازی کلی بچه هست یا مهدکودک‌،بچتون وقتی از آب وگل دراومد(۴،۵سالگی) و موقعیت و شرایطتون اوکی بود به فکر بچه دوم و همبازی باشید

اریا باباش ک هس همش سر گرمه اما تنها ک میشه باید ببرمش پارک یا خانه بازی و حدیدا هم کلاس نقاشی و موسیقی ک با این شرایط نبردم

امسال بزاریدش مهد چرا سال دیگه؟!

پسرمن تازگیاهمش میگه بابانی نی بیاریم بامن بازی کنه نمیدونم واقعاازتنهایش یاازجای شنیده همش دوس داره بازی کنه

پسر منم تنهاس مثل شما، اینکه دورشم شلوغ باشه هم دوست داره، وقتی کسی نیست باهاش بازی کنه همش تلویزیون و گوشی، با خودشم بازی نمیکنه بچم، منم دلم میسوزه چه میشه کرد

دقیقااااا منک آرشارو میبرم مهد ی هفتس خیلی خوبه و خیلیم دوسداره
الان سه روزه خانواده اومدن از تهران باهاشون رفته روستا انکار ن انگار مامان باباشو از بس ک تنهاس

سوال های مرتبط

مامان سامیار مامان سامیار ۳ سالگی
من یه مشکل خیلی بزرگ با پسرم دارم به نظرتون چیکار کنم،پسر من کلا لجباز و شیطون هست اما تو خونه قابل کنترله و اینطور نیس که بگم کار خطرناک میکنه،اما وقتی میریم خونه مادرشوهرم بچه های خواهر شوهرم هم هستن یکیشون ۷ سالشه اون دوتا دیگه کوچیکترن و آروم تر هر چی میگم با کوچیکا بازی کن اصلا سمت اونا نمیره فقط دنبال بزرگه میره بزرگه هم اذیتش میکنه گاهی،پسر منم بلد نیس بازی کنه درست فقط بدو بدو میکنه بلند میخنده،پسر خواهر شوهرمم وقتی دلش بخواد به بچه من میگه بیا بازی وقتی که پسر من سمتش بره داد میزنه که سامیار نیاد پیش من،خب من هزار بار بع پسزم گفتم نرو پیشش ولی بازم میره و شلوغ بازی میکنه هر چند پسر خواهر شوهرمم شلوغه اما پسر من نفهم تره مثلا اصلا سرسفره نمیشینه تو مهمونی هی میچرخه دور سفره میره سمت بجه ها واقعا معذبم دیگه نمیدونم چیکارش کنم،خانه کودک میبرم تو کوچه میبرم با بچه ها بازی کنه اما بازم وقتی پسر خواهر شوهرمو میبینه هیجان زده میشه اصلا دوس ندارم سمت اون بره چون اونم داد میزنه همه چیو تقصیر این میندازه