#موجود_عجیبی_بنام_شوهر

خانوما همسرم بعد یک هفته از سرکار برگشته بعد این مدت که نبودش خیلی فشار روم بود بچه هام مریض بودن همش از این دکتر به اون دکتر رفتم دست تنها بودم تازه پریودم شدم تمام استخونام درد میکنه خلاصه که اعصابم.... 🥴

اولش تحویلم گرفت دید دارم پاچه میگیرم ذوقش کور شد
رفته بود نمونه بچه رو برسونه ازمایشگاه
اومد خونه میگه تو راه گل دیدم خواستم برات بخرم پول نداشتم ببخشید ممنونم ازت بابت زحماتت(تاحالا همچین چیزی بهم نگفته بود)

ولی این ماه کلی پول دکتر و آزمایش و اینا داد
حسابش دستمه گفتم اشکال نداره همین که یادت بود ازم تشکر کنی خوشحالم کردی!


حالا امروز رفته نمونه دوم بده به ازمایشگاه برای خودش رفته کتاب خریده ۵۰۰ تومن😐
منم بهش گفتم برای گل پول نداشتی واسه کتاب داشتی....

واقعا این مرد خیلی عجیبه
بنظرتون چه واکنشی نشون بدم؟؟؟؟

البته که از حق نگذرم دیروز کارت هدیه ای که از سرکارش داده بودن بهشو داد به من گفت برای تو

۱۱ پاسخ

هیچی مرد خوبیه قدرشو بدون

باهاش بشین کتاب بخون

خوبه ازت تشکر کرده دیشب شوهرم سر غذا یهو ورداشت گفت تو بمن چیکار کردی کل روز خونه بیکاری برو زنهای مردم ببین چیکار میکنن منم گفتم خوب بگو چیکار میکنن که منم بکنم گفت تو عرضه شو نداری الان زن همکارم ماه 30 میلیون حقوق میگیره اون یکی ماهی ۲۰ میلیون تو چیکار میکنی بهیش گفتم چندتا بچه دارن این خانما گفت هیچی یکی ۴ سال میشه ازدواج کرده بچه نداره اون یکی یک ماه میشه ازدواج کرده اونم بچه نداره منم بهیش گفتم لعنت خدا بتو و اون افکار کثیفت گفتم تموم روز خدا تو خونه ام مثل س گ زندانی ام از بچه هات مراقبت میکنم کار ها خونتو میکنم بازم میگی تو عرضه نداری گفت آره خیلی کار میکنی از بچه هام مراقبت میکنی مگه بچه هام چیکار میکنن گفتم هیچی فقط بهم ریزی میکنن گریه میکنن غذا میخوان آب میخواد اینا هیچی نیست اصلا شوهر من درک نداره خیلی بی درک فهمه💔💔💔

ولش کن گیر نده گلی ک بهش بگی و بخره دیگه کیف نمیده ک ، کتاب بخونن بلکه عاقل بشن

اون گل دو روز دیگه پژمرده میشد ارزش حرفش بیشتر بود و اینکه اگه کتاب میخونه خیلی خیلی خوبه توهر زمینه ای باشه بازم ب زندگیت میرسه فوایدش

کتاب چی بوده کارت هدیه چقدر داخلشه

بنظر من که داری زیادی سخت میگیری
همینکه ازت تشکر کرده خیلی خوبه
مردا معمولا واسه خودشون چیزی نمی‌خرن حالا واسه خودش یه کتاب خریده گناه داره از دماغش در نیار

خواسته خ رت کنه

مردا کارای عجیب غریب زیاد میکنن، ناراحت نباش، همشون تو ی چیزایی مشترکن

خب کارتو داده دیگه
والا شوهر من اخرین بار شهریور روز تولدم ۳تا دونه گل از پارک سر خیابون چیده بود داد بهم😑
ریدم تو این بخت و اقبال

اینکه به فکرت بوده خوبه
درد اینه داشته باشه ولی نخواد ی قدم برات برداره

سوال های مرتبط

مامان خِش و پِش🫀🖇️ مامان خِش و پِش🫀🖇️ ۱۱ ماهگی
مامان جوونه امید دلم مامان جوونه امید دلم ۷ ماهگی
پارسال همین روزا بود که تازه همیده بودم تو دلمی بعد کلی سختی بعد کلی امپول بعد عمل دوبار انتقال دو محرله ای و یک بار تخمک کشی بعد کلی استرس کلی سختی توی شهر غریب بعد کلی پنهون کاری از خانواده همسر که نفهمن کجا رفتم و برای چه کاری بعد دوبار تو دوماه پشت سرهم انتقال دادن و هر روز هر روز امپول پروژسترون روزی دوتا زدن اونایی که متاسفانه استفاده کردن میدونن چقدر روغنی و سخته و جاش میمونه من فقط برای داشتنت این کع میدونستم یه روزی میای این همه سختی به جون خریدم سه ماه بارداری با یک ماه قبل بارداری دوماه قبل ترم برای تخمک کشی هر روز هرزوز امپول زدم منی که اسم امپول میومد ده متر میرفتم کنار تر وایمستادم منی که دکتر نمیرفتم ولی کارم شده بود هر روز دکتر و سنوگرافی برای کور سوی امیدی وقتایی که حس پریودی سراغم میومد انگار دنیا سرم خراب میشد میگفتم نه اینا علاعم بارداریه تا لکه میدیدم میگفتم نه جنین داره جا باز میکنع بشینه چقدر گریه کردم تو خلوت خودم چقدر شکستم چقدر تنها بودم یه روز که دلم شکسته بود لباسی که برات خریده بودموربغل کردم های های گریه کردم الان که یادش میوفتم دوباره بغض منو میگیره گفتم ینی میشه ببینم تو این لباسی ینی میشه صدای خندت بپیچه توی خونم مامان بدون تو چراغ خونه من خاموشه به کجا برم که کسی جوابی بهم بده کجا برم که بگن بیا اینم جیگر گوشه تو چقدر تو خواب بغلت کنم فردا بیدار شم نباشی نمیخوام از خواب بیدار شم ولی الان کنارمی یه تیکه از قلبمی برات میمیرم نه ماه برای تو زندگی نکردم فقط استراحت کردم فقط،مواظبت بودم و یک عمر قراره اینو ادامه بدم من پیش مرگ تو بشم خدا برای من معجزه کرده فرشته فرستاده رو زمین من اگه تو نبودی،شاید دیگه نبودم و تموش میکردم
مامان امید من🫀 مامان امید من🫀 ۶ ماهگی
گفته بودم بچم تو پیشونی اش لکه قرمز هست که به اصطلاح بهش میگن بوسه فرشته... روزای اول تولد بچه ام که بیمارستان بودم، مادرشوهر و خواهرشوهر کوچبکه مجرد اومدن و در حالی که بچم تو دستگاه بود و من دپرس، هی می گفتن وای این چیه تو پیشونی اش، لابد ماه گرفتگی و پاک.نمیشه و فلان و..... و من بی تجربه مادر اولی از همه جا بیخبر چقدر گریه کردم..
حالا امروز خواهر شوهر بزرگه بعد سه ماه زحمت کشید اومد دیدن بچه داداشش، و اولین چیزی که گفت عزیزم این لکه قرمز رو هم پسرم داشت هم دخترم دقیقا همین شکلی و همین جای صورتش، پاک میشه نگران نباش.....!!!!
بیشعور بودن، بدجنس بودن و بی رحم بودن از صفات بارز بعضی از آدم هاست..
خدا نگذره از آدمایی که دل مادرای تازه زایمان کرده رو با حرفاشون می شکنن.
+میدونم گهواره جای این حرفا نیست... ببخشید مامانا، اما بعضی وقتا تنها راه خالی شدن و به آرامش رسیدن حرف زدنه، من کسی رو ندارم درد و دل کنم یعنی دارم، مادرم اما اگر اینا رو بهش بگم ففط غصه اشو بیشتر می کنم، خواهرم هم همش میگه چاره ای نیست باید بسازی و تحمل کنی به خاطر زندگیت این آدما همین طوری ان
دیگه مجبورم اینجا بنویسم که سبک بال بشم:(
مامان مهیار مامان مهیار ۸ ماهگی
زایمان طبیعی - پارت 1

37 هفته بودم و هیچ علائمی از زایمان نداشتم. مثل هر هفته رفتم پیش دکترم برای چکاپ و اون گفت هفته بعد بیا تا معاینه لگنی برات انجام بدم.
38 هفته، رفتم مطب و دکتر اونجا نبود، گفت برید بیمارستان، شیفته. رفتیم بیمارستان و بخش لیبر نوار قلب گرفت و همه چیز خوب بود. تلفنی برای دکترم توضیح دادن و اون تایید کرد. چون برای معاینه استرس داشتم و آنقدر همه بد گفته بودن، میترسیدم، حرفی از معاینه نزدم و برگشتم خونه.
38 هفته و 3 روز بودم، بچه از صبح تکون نمی‌خورد. شیرینی خورده بودم و دراز کشیده بودم بازم خبری نبود. تا بعد ظهر صبر کردم و بازم تکون نمی‌خورد.
به شوهرم گفتم، سریع با مادرش تماس گرفت و منم یه دوش سریع گرفتم و شیو کردم و رفتیم بیمارستان.
اونجا سونو هام رو دید و نوار قلب ازم گرفت. 5 تا حرکت داشت و گفت خوبه طبیعیه. اما خودم راضی نبودم. نسبت به قبل خیلی آروم بود. اونجا گفت دراز بکش معاینه‌ات کنم. من یهو گرخیدم 😅 لحظه آیی که ازش فرار میکردم سر رسید.
پرستار خیلی خیلی مهربون بود. ازم پرسید تا حالا معاینه شدی، گفتم نه. گفت خب شلوارت رو در بیار، یه پات رو کامل بده بیرون و دراز بکش.
انجام دادم اما از خجالت داشتم میمردم و همش پام رو جمع میکردم. اومد نشست روبروم و پاهام و باز کرد و دستش و کرد تو. دو تا نکته برا کسایی که تا حالا معاینه نشدن:
اول اینکه اصلا خجالت نداره. من فکر میکردم همش میخواد نگاه کنه، اما اصلا نگاهش به سمت دیگه بود و فقط دستش و برد، اونم در حد چند ثانیه. آنقدر حرفه‌ایی برخورد کرد، اصلا احساس معذب بودن به من دست نداد.
دوم دردش. خیلی خیلی کم بود. کاملا قابل تحمل بود. از درد رابطه داشتن با شوهر هم کمتر بود. اصلا نگران نباشید.
ادامه دارد...