سوال های مرتبط

مامان حلما🎀🩷 مامان حلما🎀🩷 ۱ ماهگی
پارت دوم سزارین من🫧💛
بلاخره انقدر به دکتر زنگ زدن جواب داد قضیه رو بهش گفتن اونم گفت ۱۰دقیقه دیگه خودشو میرسونه و به پرستارا گفت اماده اتاق عملش کنید تا من میرسم اماده باشه.سریع بهم اکسیژن وصل کرد و امدن سوند وصل کنن اصلا سوند وصل کردن درد نداشت من خیلی شنیدم میگفتن درد داره میترسیدم ولی اصلا درد نداشت بعدش فقط یذره سوزش امد بعدش دیگه هیچی.لباس هامو پوشیدمو منو گذاشتن رو ویلچر و بردن اتاق عمل وقتی اتاق عمل رو دیدم خیلی ترسیدم و استرس گرفتم دلم داشت کنده میشد میخواستم بگم نمیخوام زایمان کنم منو نبرید داخل ولی چاره ایی نداشتم دکتر بی هوشی امد منو بردن روی تخت با کمک همکارش سوزن و زدن سوزنش درد داشت و یکمم سوزش .بعد سوزن سریع منو خوابوندن رو تخت همون لحظه پاهام داغ شد و بدنم سِر شد.بقیه پرستارا امدن دوتا رگ گرفتن و سرم بهم وصل کرد با دستگاه فشار و اکسیژن و چیزای دیگه که اسمشون رو نمیدونم که دیدم دکترم امد جلومو یه پرده زدن من از بس استرس داشتم اصلا حالم خوب نبود داشتم سکته میکردم از بس میترسیدم.حرکت دستای دکتر و حس میکردم
مامان دلوین مامان دلوین ۱ ماهگی
تجربه سزارین
پارت ۲

هرچقد التماس کردم‌و‌ اسرار کردم با اینکه مامانم اسنا داشت تو بیمارستان ولی پرستار قبول نکرد که سوندو تو اتاق عمل وصل کنن و گفت اتاق عمل شلوغه

خلاصه رفتم که سوند و وصل کنه اینقد ترسیده بودم و استرس داشتم که‌حد نداشت گفت اروم میزنم نترس درد نداره اصلا
روان کننده زد و سوندو فرو کرد اینقد جیغ زدم اینقد جیغ‌زدم که میگفت صداتو بیار پایین مرد تو سالنه

مثل بچه ای که یتیمه و کتکش زدن و کسیو نداره شکایت کنه بغض کردم و تنم شد یخ خیلی سرذم شد خیلیییی لرز گرفته بودم بخاطر سوند
نشستم رو‌ویلچرو بردنم سمت اتاق عمل
دیگه نتونستم تحمل کنم همونجا زدم زیر گریه پرستارای اونجا و دکترای بیهوشی اومدن بالا سرم و‌دلداری میدادن یکم ولی اصلا حالم بهتر نشد
نشستم رو‌تخت اتاق عمل. دکتر بیهوشی اومد اولش خیلی مهربون باهام‌حرف زد
و بعد بیحسی رو‌ زد اینقد بدنم گرم شد کهاز ته دل کفتم‌اخیششش

اصلا اصلا درد نداشت انژوکت و سوند دردش خیلی بیشتر بود
مامان دلارز مامان دلارز ۲ ماهگی
2
تازه داشتم بهش تعریف میکردم چی ب چیه گفتن پاشو سوند وصل کنیم لباس بپوش ببرنت 😄خیلی زودتر از ساعت ۶ پشمام ریخته بود خلاصه حتی نذاشتن با همسرم بیرون خدافظی کنم سوند وصل کردن اصلا درد نداشت بعد لباس پوشوندن و سوار ویلچرم کردن و بردنم اتاق عمل دست مامانم گرفتم داشتم از ترس میلرزیدم همش از فضای اتاق عمل میترسیدم حس میکردم یجای زشت با کاشی های سنگی و سفید و رنگای سبز زشته کلی چاقو و اره و 🤣🤣 همین که میرفتم تو برم اتاقی که میخان عملم کنن تو راه اتاق عمل دختر خاله پدرم دیدم که از قضا دکتر عمل من بود 😄چی از این بهترررر با استرس و گریه ای داشتم سلام علیک کردم گفت بیا که خودم تو عملتم خلاصه انگار خدا بهم نور فرستاد رفتم ت. خابیدم رو تخت بهم سرم و فشار سنج و کلی چیز میز وصل کردن بعدش آمپول بی حسی رو زدن که اونم برخلااف گفته ها خیلی درد داره هیچ هیچ دردی نداشت انگار بدنت خورده ب جایی آروم درد گرفته اونجا کادر بودن برا جابجایی من اونا خیلی مهربون مثل مامانم دوتا دستامو گرفتن موقع تزریق آمپول خیلی ارامش دادن بهم
بعد ی خانمه یکم عطر خوشبو زد کنار بینیم گفت حالت تهوع داشتی اینو بو کن خلاصه خابیدم بدنم از کمر شروع شد ب سر شدن ، سعی کنید واقعا ناشتا باشید قبل عمل چندین ساعت قبل عملم حتی آبم نخورید برا خودتون بهتره من اشتباه کردم ساعت ۵ عمل بودم ساعت ۲ ابمیوه خوردم
همش تهوع میاومد سراغم
بعدش هیچی حس نکردم از خود عمل .....