۲۲ پاسخ

دوتا سختی رو کشیدی هم طبیعی هم‌سزارین
عب نداره ایشالازودی سره‌پابشی عزیزم مبارکت باشه قدمش الهی زیرسایتون بزرگ‌بشه

چقد زور داره تا ۸ سانت بری بعد سزارین شی ...به‌هرحال مهم حال تو و بچه اس شکر که خوبین مبارک باشه عزیزم

نخاد بشه نمیشههههه، حتی به زور ☹️

الهی جونم چقدر درد کشیدی
وزن بچه ات ماشالله خوب بوده واسه همین نتونستی طبیعی

بسلامتی الهی، میگم وزن اخرین سونوباوزن دنیااومدنش یکی بود؟؟

دکترای اینجا اینحورین آدم تا حد مرگ نره نمی بره بگو میمیردین زودتر می‌بردین

ماشالله

من درددارم ولی گاهن میگره ول میکنه

بچه اولت بودگلم واینکه توکدوم بیمارستان بودی

خداروشکر نی نی تو سالم بغل گرفتی گذاشتن سوند درد داشت؟سزارین چطور بود راضی بودی ازش؟

خدا بخیر کنه خداروشکر خودتو بچت سالمید🌹

منم سر بچه اولم همون‌جوری شدم آخرش منو بردن اتاق عمل .. نمی‌دونم چ اصراری ب طبیعی دارن عوضیا

چرا دستاتو بستن؟
سز شدی دیگه؟

دکترت کی بود؟ و کی عملت کرد؟؟

دقیقا منم مثل شما شدم هرکار کردن سر بچه نیومد سر دوساعت طبیعی داشتم زایمان میکردم آخرش رفتم اتاق عمل

الهیییی عزیزم مبارکت باشه 🥹

چقدر دیر میبرن برای عمل ؟

خداروشکر ب سلامتی بغلش گرفتی

والا سر بچه اولم منم همینجوری شد هم درد طبیعی هم آخرش سزارین شدم واس همین از طبیعی خیلی بدم میاد

میگفتین میمردین همون روز عمل میکردین ..دکترت کیه ...قدم گل پسرتم خیر باشه🥰🥰🥰

ای جانم بسلامتی ❤️ خداروشکر که سالم بغلش گرفتی. ماشالله تپلی هم بوده

واییی چقدر بی رحم خوب چرا همون روز ک میبینن نمیتونی عمل نمیکنن

سوال های مرتبط

مامان شاهان👼🏻👑 مامان شاهان👼🏻👑 ۴ ماهگی
تجرتجربه زایمان
خب میدونین من خیلی تاپیک زدم که حرکات جنین توی دوتا سونو بیوفیزیکال کم بود اما نوار قلب خوب بود بستریم نمیکردن
یکشنبه رفتم جای دکترم سونوهامو دید و گفت جفتتم خطرناکه گرید ۳ خون‌رسانی به جنین کمه سونو داپلر انجام بده
منم که خسته از سونو رفتن دیگه اینو محل ندادم ساعت ۶ شب داشتم روی توپ مخصوص ورزش میکردم برای زایمان که خیسی احساس کردم رفتم بیمارستان هاشمی نژاد ببینم کیسه آب بوده یا نه که گفتن نیست و معاینه هم کردن به زور ی سانت باز بودم گفت‌نوار قلب ازت باید بگیریم منم دستشویی داشتم اومدم بیرون شوهرم اومد دنبالم که دکترت راحله ابراهیمی به مامانت زنگ زده بیا بستری کنیمت منم از خدا خواسته از هاشمی نژاد فرار کردم اومدم امام حسین که بستری شم
ماما ها اصلا دوست نداشتن بستریم کنن میگفتن الکی اومدی اونجا هم معاینم کردن و گفتن دو ساعت دیگه نوار قلب بده خلاصه من نوار قلب دادم داشت خوب پیش می‌رفت اما یهو ضربان قلب جنین رسید ۹۰ خودمم نفس کم آوردم اکسیژن بهم وصل کردن بردنم زایشگاه گفتن به احتمال زیاد سزارین منم که از خدا خواسته دعا کردم فقط سزارین شم وقتی صدای جیغا رو می‌شنیدم بردنم توی اتاق سرم زدن دوباره دستگاه نوار قلب گفتن اگه ایندفعه هم مثل قبل بشه میری اتاق عمل که دوباره همون‌جوری شد اومدن بهم سوند وصل کردن یکم دردناک بود و بردنم اتاق عمل
مامان شفتالو مامان شفتالو ۵ ماهگی
سلام مامانا
میخوام تجربه زایمانم رو بگم انشاالله که به دردتون بخوره
من طبق تاریخ ان تی قرارشد ۱۶ اسفند به روش طبیعی اپیدورال زایمان کنم.. تاروز ۱۶ پیاده روی، شیاف گل مغربی، اسکات، دوش آب گرم، گرمیجات و..... همه رو انجام میدادم ولی دریغ از یه ذره درد روز ۱۷ سرماخوردم رفتم زایشگاه گفتم مریض شدم یه دارو بدید تافردا که قراره بیام برای بستری دیگه بادکترم تماس گرفتن و همون روز جمعه ۱۷ اسفند من بستری کردن و از ساعت ۶ عصرآمپول فشاررو شروع کردن تا ساعت ۱۲ بهم وصل بود ولی دردنداشتم معاینه هم شدم گفتن رحم عالیه ولی دهانه بسته ست روز شنبه هم از صبح آمپول فشاررو شروع کردن واسم تا عصر، ان اس تی هم مدام بهم وصل بود که شنبه عصرمتوجه شدن ضربان قلب بچم اومده پایین و اکسیژن وصل کردن بهم و آمپول رو قطع کردن روزی سه بار معاینه میشدم ولی دریغ از یه سانت باز شدن، شب بازم بهم وصلش کردن تا ساعت ۱ شب دوباره قطع کردن تا ساعت ۳ شب بازم وصل کردن صبح بازم اومدن معاینه گفتن همچنان بسته ست ساعت حدودای ۱۱ بود دستگاه مدام آلارم میداد که ضربان قلب بچه اومده پایین روی ۱۰۰ یا پایین تر اومده بود سریع اومدن آمپول رو قطع کردن و بازم اکسیژن وصل کردن بازم اومدن معاینه کردن که واقعا جونم داشت بالا می اومد از درد و قصد داشتن کیسه آب رو پاره کنن که هرکاری کردن نشد دیگه خودم شروع کردم به جیغ وداد که دیگه نمیزارم بهم دست بزنید وواقعا هم نزاشتم 😂به دکترم بگید بیاد پولش رو میدم سزارینم کنه پرستاراهمه موافق بودن خودشون هم میگفتن توکه درد نگرفتت دیگه نمیگیرتت
مامان شاهان👑❤ مامان شاهان👑❤ ۲ ماهگی
تجربه زایمان سزارین پارت دو✨😌
دهانه رحمم به سه سانت ک رسید کیسه ابمو پاره کردن آمپول اسپاینال زدن بهم دردامو خیلی کمتر حس میکردم ساعت دوازده شب بود دکترم اومد بالا سرم من نفس تنگی گرفته بودم ضربان قلبمم خیلی رفته بود بالا به ماما گفتم من نمیتونم طبیعی زایمان کنم تروخدا سزارین کنید منو گفت باید طبیعی زاینان کنی همه میگن نمیتونم ولی زایمان میکنن بهم اکسژن وصل کرد چون ضربان قلبم بالا بود نفس تنگی هم داشتم ساعت یک دکتر اومد بالا سرم گفت این که ضربان قلب جفتشون داره نویز میندازه خطرناکه باید عمل بشه ولی ماما هی میگفت من احیاش میکنم چیزی نیس داره خوب میشه ضربان قلب جفتشون اخه ضربان قلب نی نی هم اومده بود پایین نمیدونم چرا مامای بالاسرم گیر داده بود من حتما طبیعی زایمان کنم دکتر از اتاق رفت بیرون با دوتا دکتر دیکه اومد اونا هم گفتن باید عمل بشه منو اماده کردن رفتم اتاق عمل چون من اسپاینال زده بودم اصلا آمپول بی حسی ک تو اتاق عمل زدن رو متوجه نشدم ساعت دو صبح نی نی منم بدنیا اومد
مامان 💓 پرنسا💓 مامان 💓 پرنسا💓 ۱ ماهگی
پارت دو سزارین
همسرم رفت بسته زایمان رو خرید و اومد پرونده هم تشکیل دادن،من لباس سزارین پوشیدم،آزمایش ادرار و خون و چندتا دیگه،و دوباره ان اس تی گرفتن،خیلی اذیت شدم رو کمرم دراز کشیده بودم،کمرم داشت نصف میشد،بعد اومدن با ویلچر دنبالم بردنم واسه عمل،قبل رفتن به عملم یه چندتا فرم پر کردم،اونجا بود استرسم اومد سراغم،از ترس گریم گرفته،رفتم تو از کمرم آمپولو زدن و سریع دکتر بیهوشی اومد آمپولو از کمرم زد،اصلا درد نداشت آمپول،حتی از زدن یدونه سرم هم کمتر درد داشت اون آمپول،سوندمم گفتم اتاق عمل وصل کنن،سریع سوند و وصل کردن،همینکه دراز کشیدم فشارم شدید افتاد و استفراغ کردم اما چون ناشتا بودم چیزی بیرون نیومد،یه لحظه اتاق عمل جلو چشام داشت میچرخید،همونطور بی حال دراز کشیده بودم بچمو آوردن بیرون از شکمم،خودم متوجه شدم،چون وقتی بچه رو میارن بیرون یه تکونایی میدن بهت که کامل میفهمی دستشونو تا آرنج کردن داخل شکمت،بچه رو درآوردن و در حد چند ثانیه نشونم دادن و سریع بردنش،بهم گفتن صحیح و سالمه اما من خیلی نگرانش بود فقط حین عمل دعا میکردم سالم باشه،بعدش که داشتن میدوختنم فقط خوابم میومد و خوابیده بودم اما متوجه دور و برم هم بودم....
ادامه پارت سه
مامان بچه قشنگمون💞 مامان بچه قشنگمون💞 ۱ ماهگی
#پارت_دو_زایمان
وقتی وارد اون اتاق شدم باید کل لباسامو در می‌آوردم، بعدش دراز کشیدم تا برام nst بگیرن که دیدم یه پرستار اومد بهم آنژیوکت وصل کنم، بعدش در همون حال nst گرفتن یه پرستار دیگه اومد گفت دکتر گفته سریع بفرستینش اتاق عمل و یهو سوند آورد برام وصل کنه، حتی فرصت نشد بگم من میترسم کاش بشه تو بی حسی برام وصل کنی، گفت بدنتو شل کن، یه سوزش ریز حس کردم و تمام.‌وقتی از تخت اومدم پایین راه رفتن و ایستادن با سوند یه حس ناجوری داشت و راحت نبودم ولی خب آنقدر همه‌چی تند تند داشت اتفاق میوفتاد که زیاد درگیر این حس نشدم، چون سریع دراز کشیدم رو برانکارد و بردنم برای اتاق عمل! حالا از یه طرف همسرم هنوز پذیرشه، مامانمم فقط دنبالم میومد و گوشیم دستش بود فیلم می‌گرفت. وسایلمون هم تو بلوک زایمان موند. من سریع وارد اتاق عمل شدم و مامانم تا بسته شدن در ازم فیلم گرفت ولی همسرمو ندیدم و اصلا نمی‌دونست من انقد زود اومدم اتاق عمل😁 حتی خودمم برگام ریخته بود از این سرعت عمل
مامان delvin مامان delvin ۴ ماهگی
مامان دوقلوهام🥰❤ مامان دوقلوهام🥰❤ ۴ ماهگی
خانوما امدم با تجربه زایمانم
من قرار بود امروز صبح عمل بشم دکتر وقت داده بود وازچندروز قبل هم بستری بودم تو بیمارستان یکشنبه ساعت ۹اینا بود اومدن نوارقلب وصل کردن بچه هام اصلا یه جا وانمیستادن که نوارشونو بگیرن دیگه ۱ساعت گذشت هنوز تموم نشده بود دیگه پرستار گفت بزار یکی یکی بگیرم دستگاه رو وصل کرد به یکیش دییدم لگدای اون یکی خیلی شدیدد شد و میکوبید تو واژنم و ازم آب میاد خیلی کم گفتم لابد ترشحه دیگه دیدم رفته رفته داره زباد میشه نوار قلبو کندم از تخت اومدم پایین دیدم یاخدا ازم انقدرر آب ریخت دیگه پرستارا ریختن سرم و معاینه کردن گفتن ۵سانت بازی و دستمون میخوره به پاهاش ولی من هیچ دردی نداشتم😂😂
دیگه سریع سوند اینارو وصل کردن بردنم اتاق عمل و گفتم بیهوشم کنن واقعا بیحسی خیلی بده هم سردردای بعدش هم اینکه اونجا متوجه میشی وحشتناکه
نفهمیدم دیگه چیشد بهوش کهه اومدم دیدم زیردلم انقدر درد میکنه گفتم وای منو آوردن برا زایمان طبیعی😂😂😂😂
دیدم پرستار بالاسرمه گفتم بچه هام بدنیا اومدن گفت اره گفتم کجان پس گفت بستری کردن😑😑دیگه از ریکاوری اوردن شوهرم وایساده بود جلو در گفت انقدر دخترامون خوشگلن کفتم براچی بستری کردن گفت بستری کجا بود میگن بردارین بچه هارو ببرین دیگه خیالم راحت شد ولی درد داشتم پرستار مسکن و شیاف و امپول اینا زدن بهترشدم خداروشکر
وای خیلی حس خوبیه به بچه ها یکی یکی شیر میدم هنوز شیرم کمه و شیرخشک هم میدم
انشالله قسمت چشم انتظارا 🥰🥰