۷ پاسخ

چیی بوده قضیه

خب به یه بهانه ای به جاریت بزنگ ببین امروز اصلا شوهرش برای چند ساعت بیرون رفته یا نه (غیرمستقیم)
مثلا بگو چه خبر؟بچه چطوره؟امروز جایی نرفتید برای گردش؟

صبر کن شاید چیزی نباشه عزیزم .. مگه میشه احه مرد زنش ول کنه بره سمت یکی دیگه که معلوم نیس چطوره

پس بااین شرایط شک کن

گوشیشو چک کن
بروی ایرانسلمنو دانلود من
شماره اش رو توی برنامه وارد کن کدش توی گوشیش میاد بزنش بعد پاکش کن برو قسمت ک‌ برای پرینته تماسه برای امروز صبحش تاریخ بزن شماره هایی ک‌زنگ زده پیام‌داده همه رو میاره برات دیگ میخوای زنگ بزنن ب شماره ها ببین زنه یا مرده

دستگاه شنود بذار توی ماشینش همه چیو میفهمی

چه سخت

سوال های مرتبط

مامان نبات🦢💫 مامان نبات🦢💫 ۳ سالگی
طبق تاپیک قبلم که گفتم جاریم به دخترم میگه خسیس😏
دخترم رفت خونه ی پدرشوهرم منم شامشو بردم اونجا بهش بدم،ببین دودقیقه هم طول نکشید تا برم.داخل راهرو دیدم اسباب بازی پسرشو گذاشتن رو پله ها.تو دلم گفتم خودت خسیسی نه من.همینکه رفتم داخل دیدم بچم بغض کرده وحشتناک هیچکسم محلش نمیده😔😔تا اونجوری دیدمش دوویدم سمتش.یه جوری چسبید بهم دلم ریش شد.گفتم مامان چیشده بچم چرا گریه میکنه،اولش گفتن هیچی نشده فلان،من میدونستم کاریش کردن.دوباره پرسیدم مادرشوهرم گفت هواپیمای طاهارو میخواسته بشینه روش اینا از دست دخترم کشیدن گذاشتن بیرون😔منو که بغض گرفته بود ولی باید حرف میزدم،گفتم حالا بچه ی من خسیسه یا طاها،افریته برگشت گفت چرااینجوری میکنی چه ربطی داره،میخواست بشینه رو هواپیما.اونا سریع جمع کردن رفتن.من بغضم شکست شروع کردم گریه کردنو دلداری دادن پدرشوهر مادرشوهرم😭
دودقیقه طول کشید تا بیام اشک بچمو درآورده بود.مادرشوهرم میگه گفتم بزارید بازی کنه جاری گفته نه بزار بفهمه اسباب بازی طاهاعه....
مامان .🍓⚡ مامان .🍓⚡ ۲ سالگی
دیگه کم اوردم نمیدونم چکار کنم یعنی هیچ راهی وجود نداره این عادتو از سر دخترم بندازم؟میترسم اخر نتونم خودمو تحمل کنم ی بلایی سرش بیارم وقتی شروع میکنه دیگه هرکار میکنی توجهش ب چیز دیگع جلب نمیشه هرچی صداش میزنی هرکار میکنی بیفایدس یکم پیش چنان عصبی شدم ک کم مونده بود لیوان اب سردو بریزم روش بلکه حواسش بیاد سرجاش چون هرچی صداش کردم گوش نداد خواهشا نگید چیزی دیده یا بچه تو فامیلتون و فلان هیچ کدوم از اینا نیست چون ما اصلا ن بچه اطرافمون داریم ن کسی و چیزی دیده فقط خیلی کوچیک تر ک بود یک سالگی و اینا بازی ک میکرد ب طور اتفاقی این موضوع رو کشف کرد من‌اون موقعه ها هیچ نمیدونستم مثلا خودشو مینداخت رو کله ادم تا ده دیقه یک ربع از اون موقعه اینطوری شد ی مدت کلا یادش رفت باز دوباره برگشت الان ک دیگه بدتر شده بردم دکتر گفت فقط وقتی اون کارو میکنه حواسشو پرت کن ولی اخه تا کی؟چقد؟مگه من چقد توان دارم نمیتونم یک لحظه برا خودم باشم تا وقتی بچع دورشه ک باید مواظب باشم دعوا نکنن و نرن در کوچه بلایی سرشون بیاد وقتیم ک تنهاس شروع میکنه اینجوری من باید مدام حواسشو پرت کنم حالا این مدت خونه بابامم چهار تا بچه میبینه دو روز دیگه ک برم خونه خودم چجوری سرگرمش کنم الان خوبه روزا بچها دوزشن فقط شبا چن ساعت تنهاس ک من باید سرگرم کنم گاهی میگم کلا بیخیالش بشم نمیدونم چ اتفاقی میوفته براش شاید ولش کنم کلا مریض این کار بشه ولشم نکنم‌ تحمل ندارم دیگع دلم میخواد فرار کنم از بچه داری چقد خوب بود وقتی فقط خودم بودم هیچ کدوم از این نگرانیا رو نداشتم خستم بخدا خسته در حد مرگ هیچکس درک نمیکنه چ حال بدی دارم خیلی بد
مامان گیسو مامان گیسو ۳ سالگی
خیلی خیلی خیلی ناراحتم تو حالت انفجارم
ی جوری رفتار میکنن انگار گیسو اصلا بچه من نیس
تا میخام حرف بزنم شوهرم هی میگ گیر نده لج نکن غر نزن
انقد بچه کنار باباش لوس شده همین ک میبینه مث جن زده ها رفتار میکنه ب شدت لووس شدع و من خیلی بدم میاد
دقیقا این رفتارم خونه مامانم داره
هرچی از بچه اینجوری بدم میومد همیش دور و بریا رو میدیدم میگفتم بلد نیستن بچه بزرگ کنن
حالا بخاطر رفتار خودخاهانه دور و بریام دقیقا بچم اینجوری شده
اوایل ک همه چیظ دست خودم بود انقد این بچه مودب بود ک خدا میدونه چند وقته تررر زدن تو تربیتش واقعا شاکی ان
خونمون بازسازی دارع امشب مجبور شدم بیام خونه مامانم واس خاب شرایط خونم خوب نبود
دخترم عین روانیا از وقتی اومدیم دیونه بازی در میاره
تا دراز کشیدژم گریه ک میرم پیش مامانی
سریع مامانم اومد بغلش کرد برد
با اینک گفتم نه!
بحث بردنش نیس
بحث اینه من هرچیو میگم نه و نمیخاد اینا خلافشو انجام میدن و این بچه فاتحه برا حرف من نمیخونه